غزل شمارهٔ ۲۷۴۷
خضری به میان سینه داری
در آب حیات و سبزه زاری
خضر آب حیات را نپاید
گر بوی برد که تو چه داری
در کشتی نوح همچو روحی
در گلشن روح نوبهاری
گر طبل وجودها بدرد
از کتم عدم علم برآری
این چار طبیعت ار بسوزد
غم نیست تو جان هر چهاری
صیاد بدایت وجودی
اجزای جهان همه شکاری
گه بند کند گهی گشاید
ای کارافزا تو بر چه کاری
او سرو بلند و تو چو سایه
او باد شمال و تو غباری
در چشم تو ریخت کحل پندار
میپنداری به اختیاری
این چرخ به اختیار خود نیست
آخر تو کیی بدین نزاری
از نیست تو خویش هست کردی
وین گردن خود تو میفشاری
زین ترس تو حجت است بر تو
کز غیر تو است ترسگاری
از خویش دل کسی نترسد
از خویش کسی نجست یاری
پس خوف و رجای تو گواهند
بر ملکت شاه و کامکاری
وز خوف و رجا چو برتر آیی
ایمن چو صفات کردگاری
کشتی ترسد ز بحر نی بحر
تو کشتی بحر بیکناری
کشتی توی تو چو بشکست
خاموش کن از سخن گزاری
کشتی شکسته را کی راند
جز آب به موج بیقراری
کشتیبان شکستگان است
آن بحر کرم به بردباری
خامش که زبان عقل مهر است
بنشین بر جا که گشت تاری
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خضری به میان سینه داری
در آب حیات و سبزه زاری
هوش مصنوعی: در دل تو جوانهای از زندگی و نشاط وجود دارد که شادابی و طراوت را به ارمغان میآورد.
خضر آب حیات را نپاید
گر بوی برد که تو چه داری
هوش مصنوعی: اگر خضر که نماد جاودانگی و دانش است، بوی چیزی را که تو داری بشنود، ممکن است آب حیات را برای خود نخواهد. این به این معنا است که ارزش چیزهای خاصی که در زندگی خود داریم بیشتر از جاودانگی است، و به نوعی میتواند به ما یادآوری کند که هر چیزی که داریم، میتواند خاص و منحصر به فرد باشد.
در کشتی نوح همچو روحی
در گلشن روح نوبهاری
هوش مصنوعی: در کشتی نوح، تو مثل روحی هستی که در باغ بهار زندگی میکند.
گر طبل وجودها بدرد
از کتم عدم علم برآری
هوش مصنوعی: اگر صدای وجودها از پردهی عدم به گوش برسد، میتوانی به علم و آگاهی دست پیدا کنی.
این چار طبیعت ار بسوزد
غم نیست تو جان هر چهاری
هوش مصنوعی: اگر این چهار عنصر وجودی از بین برود، نگران نباش، زیرا تو ذاتاً از آن چهار عنصر فراتر هستی و وجود الهیات از هر کدام از آنها مهمتر است.
صیاد بدایت وجودی
اجزای جهان همه شکاری
هوش مصنوعی: صیاد به معنای شکارچی است و در اینجا به وجودی اشاره میکند که به تمامی اجزای جهان توجه دارد و آنها را همچون شکار خود میبیند. این بدان معناست که تمام عناصر و موجودات در دنیا به نوعی تحت نظر و هدایت آن وجود قرار دارند و هر کدام نقش خاصی در این فرآیند دارند.
گه بند کند گهی گشاید
ای کارافزا تو بر چه کاری
هوش مصنوعی: گاهی در کارها به سختی و بسته شدن مواجه میشوی، و گاهی به آسانی و گشایش. ای کسی که سبب رشد و پیشرفت کاری، تو در چه مسیری قدم میگذاری؟
او سرو بلند و تو چو سایه
او باد شمال و تو غباری
هوش مصنوعی: تو مانند سایهای هستی که در کنار سرو بلند او قرار داری، و او همانند باد شمال است و تو همچون غباری که در پی او حرکت میکنی.
در چشم تو ریخت کحل پندار
میپنداری به اختیاری
هوش مصنوعی: در چشمت مانند سرمه، خیالاتی جاری است و تو فکر میکنی که این خیالات از خودت ناشی میشود.
این چرخ به اختیار خود نیست
آخر تو کیی بدین نزاری
هوش مصنوعی: این دوران به خواست خود نمیچرخد، پس تو کیستی که اینقدر نگران باشی؟
از نیست تو خویش هست کردی
وین گردن خود تو میفشاری
هوش مصنوعی: تو از نبود خود، خودی ساختهای و اکنون خودت را به زحمت میاندازی.
زین ترس تو حجت است بر تو
کز غیر تو است ترسگاری
هوش مصنوعی: از این ترس تو مشخص میشود که این ترس از کس دیگری نیست و تنها از خود توست.
از خویش دل کسی نترسد
از خویش کسی نجست یاری
هوش مصنوعی: هیچکس از درون خود نترسد و از خود کسی را نیابد که به او یاری دهد.
پس خوف و رجای تو گواهند
بر ملکت شاه و کامکاری
هوش مصنوعی: ترس و امید تو نشاندهندهی حکومت شاه و موفقیت اوست.
وز خوف و رجا چو برتر آیی
ایمن چو صفات کردگاری
هوش مصنوعی: وقتی از ترس و امید فراتر بروی، در امان میمانی، مثل ویژگیهای خدایی که در امنیت قرار دارد.
کشتی ترسد ز بحر نی بحر
تو کشتی بحر بیکناری
هوش مصنوعی: کشتی از دریا میترسد، اما تو مانند دریا هستی که بیکران و بیپایان است.
کشتی توی تو چو بشکست
خاموش کن از سخن گزاری
هوش مصنوعی: وقتی کشتی وجود تو دچار مشکل شد، بهتر است از صحبت کردن دست بکشی و سکوت کنی.
کشتی شکسته را کی راند
جز آب به موج بیقراری
هوش مصنوعی: کشتیای که شکسته شده، جز آب و امواج بیقراری، کسی نمیتواند به حرکت درآورد.
کشتیبان شکستگان است
آن بحر کرم به بردباری
هوش مصنوعی: در دریای بزرگی که پر از نعمت و بخشش است، آن کسی که مهارت دارد و تجربه کافی دارد، میتواند با صبر و شکیبایی به کسانی که دچار مشکل و شکست شدهاند، کمک کند.
خامش که زبان عقل مهر است
بنشین بر جا که گشت تاری
هوش مصنوعی: سکوت کن که زبان خرد، محبت را بیان میکند. آرام روی زمین بمان که تاریکی به وجود آمده است.
حاشیه ها
1397/09/15 01:12
شقایق عسگری
مولانا در این غزل زیبا مقام انسان به حدی بالا برده که به وضوح گفته میتونه از پیامبران (البته قبل از محمد مصطفی) پیشی بگیره و به صفات خداوندی که در وجود هر انسانی نهاده شده برسه.