غزل شمارهٔ ۲۷۴۶
آن را که به لطف سر بخاری
از عقل و معامله برآری
از یک نظرت قیامتی خاست
یا رب تو در آن نظر چه داری
از لعل تو دل دری بدزدید
دزد است از آنش میفشاری
بفشار به غم تو دزد خود را
غم نیست چو هم تو غمگساری
بفشار که رخت مؤمنان را
پنهان کرده است از عیاری
یا من نعش العبید فضلا
من کل مواقع العثار
بالفضل اعاد ما فقدنا
بعد الحولان و التواری
فجرت من الهوا عیونا
فی مرج قلوبنا جواری
تخضر بمائها غصون
فی الروح لذیذه الثمار
یا من غصب القلوب جهرا
ثم اکرمهن فی السرار
دی رفت و پریر رفت و امروز
جان منتظر است تا چه آری
هر روز ز تو وظیفه دارد
این باز هزار گون شکاری
برگیر کلاه از سر باز
تا پر بزند در این صحاری
زان پیش که میدهد مرا دوست
آن لطف نمود و بردباری
که مست شدم ز باده ماندم
اندر بر لطف و حق گزاری
آید از باغ لطف و سبزی
آید ز بهار هم بهاری
ای باد بهار عشق و سودا
بر خسته دلان چه سازگاری
اسکت و افتح جناح عشق
حان الجولان فی المطار
خاموش که غیر حرف و آواز
بی صد لغت دگر سواری
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آن را که به لطف سر بخاری
از عقل و معامله برآری
هوش مصنوعی: کسی که با حمایت و مهربانی دیگران، از هوش و تفکر خود بهره میبرد و در امور خود به خوبی عمل میکند، موفقتر خواهد بود.
از یک نظرت قیامتی خاست
یا رب تو در آن نظر چه داری
هوش مصنوعی: از نگاه تو یک قیامت به پا شد، ای پروردگار، در آن نگاه تو چه چیزی نهفته است؟
از لعل تو دل دری بدزدید
دزد است از آنش میفشاری
هوش مصنوعی: دل من به زیبایی تو وابسته است و در این رابطه، دزد کسی است که از نگاه تو دل را میرباید. اگر سخنی بر زبان آوری، آن احساس محبت و دلباختگی را به شدت در دل میفشارد و تحت تأثیر قرار میدهد.
بفشار به غم تو دزد خود را
غم نیست چو هم تو غمگساری
هوش مصنوعی: غم تو را با خود میبرد و نیاز به نگران شدن درباره دزدی که به غم تو توجه ندارد ندارد، زیرا تو همواره در پی کمک به دیگران و کاهش غم آنها هستی.
بفشار که رخت مؤمنان را
پنهان کرده است از عیاری
هوش مصنوعی: فشار بیاور که چهرهی مؤمنان را از عیبها و ناپاکیها پنهان کرده است.
یا من نعش العبید فضلا
من کل مواقع العثار
هوش مصنوعی: ای کسی که از نعمتهای فضیلت و برتری بهرهمند شدهای و در هر لحظهای از سقوط و لغزش دوری، از این رو در بین بندگان برجستهای.
بالفضل اعاد ما فقدنا
بعد الحولان و التواری
هوش مصنوعی: با نعمت و برکت، آنچه را بعد از گذشت زمان و دوری گمشده بود، دوباره به ما بازگرداند.
فجرت من الهوا عیونا
فی مرج قلوبنا جواری
هوش مصنوعی: عشق ما چشمان پر از اشک را در دشت دلهایمان به راه انداخته است.
تخضر بمائها غصون
فی الروح لذیذه الثمار
هوش مصنوعی: درختان با شاخ و برگ سبز، در روح انسان میوههای خوشمزهای دارند.
یا من غصب القلوب جهرا
ثم اکرمهن فی السرار
هوش مصنوعی: شما در دلها تصرف میکنید و به صورت آشکار با آنها رفتار میکنید، اما در دلها و پنهانی به آنها احترام میگذارید.
دی رفت و پریر رفت و امروز
جان منتظر است تا چه آری
هوش مصنوعی: دیروز و پریروز گذشتند و حالا جان من در انتظار است که ببینم امروز چه پیش خواهد آمد.
هر روز ز تو وظیفه دارد
این باز هزار گون شکاری
هوش مصنوعی: هر روز این پرنده باید از تو هزاران وظیفه مختلف را انجام دهد.
برگیر کلاه از سر باز
تا پر بزند در این صحاری
هوش مصنوعی: کلاهت را از سرت بردار تا پرواز کند در این دشتها.
زان پیش که میدهد مرا دوست
آن لطف نمود و بردباری
هوش مصنوعی: پیش از آنکه دوست به من میدهد، لطف و صبر و حوصلگی از خود نشان داد.
که مست شدم ز باده ماندم
اندر بر لطف و حق گزاری
هوش مصنوعی: من از شراب مست شدم و در آغوش محبت و پذیرش باقی ماندم.
آید از باغ لطف و سبزی
آید ز بهار هم بهاری
هوش مصنوعی: از باغ لطف و دلنشینی، نعمتها و زیباییها میآید و مانند بهار، شادابی و طراوت به همراه دارد.
ای باد بهار عشق و سودا
بر خسته دلان چه سازگاری
هوش مصنوعی: ای باد بهاری، عشق و جنون چه تأثیری بر دلهای خسته دارد.
اسکت و افتح جناح عشق
حان الجولان فی المطار
هوش مصنوعی: برخیز و بالهای عشق را بگستران، زیرا وقت پرواز در آسمان فرارسیده است.
خاموش که غیر حرف و آواز
بی صد لغت دگر سواری
هوش مصنوعی: سکوت کن، زیرا جز گفتار و صدا، دیگر هیچ پند و راهی برای بیان وجود ندارد.
حاشیه ها
1396/04/18 00:07
فرید
بنظر من در بند دوم بیت اخر حد درست است و صد معنی نمی دهد