گنجور

غزل شمارهٔ ۲۷۴۵

آخر گل و خار را بدیدی
روز و شب تار را بدیدی
بس نقش و نگار درشکستی
تا نقش و نگار را بدیدی
از عالم خاک برگذشتی
و آن گرد و غبار را بدیدی
می‌خند چو گل در این گلستان
کان جان بهار را بدیدی
بی کار شدی ز کار عالم
چون حاصل کار را بدیدی
چون باده ساقی اندرآمیز
چون رنج خمار را بدیدی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.