غزل شمارهٔ ۲۷۴۲
ای آنک تو خواب ما ببستی
رفتی و به گوشهای نشستی
اندر دلم آمدی چو ماهی
چون دل به تو بنگرید جستی
چون گلشن نیستی نمودی
چون صبر کنیم ما به هستی
چون باشد در خمار هجران
آن روح که یافت وصل و مستی
آن خانه چگونه خانه ماند
کز هجر ستون او شکستی
پنداشتی ای دماغ سرمست
کز رنج خمار بازرستی
در عشق وصال هست و هجران
در راه بلندی است و پستی
از یک جهت ار چه حق شناسی
از ده جهت آب و گل پرستی
بسیار ره است تا به جایی
کاندر سوداش طمع بستی
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای آنک تو خواب ما ببستی
رفتی و به گوشهای نشستی
هوش مصنوعی: تو که خواب ما را به هم زدی و رفتی و در جایی دیگر نشستی.
اندر دلم آمدی چو ماهی
چون دل به تو بنگرید جستی
هوش مصنوعی: در دل من همچون ماهی ظهور کردی، وقتی که دل به تو نگریست، از جای خود جست و خیز کردی.
چون گلشن نیستی نمودی
چون صبر کنیم ما به هستی
هوش مصنوعی: چون مانند باغ و گلستان نبودی، چه دلیلی داریم که در این دنیا صبر کنیم؟
چون باشد در خمار هجران
آن روح که یافت وصل و مستی
هوش مصنوعی: وقتی که روحی که به وصال و شادابی دست یافته، در غم جدایی و دوری باشد، چه حالتی خواهد داشت؟
آن خانه چگونه خانه ماند
کز هجر ستون او شکستی
هوش مصنوعی: این خانه چگونه میتواند به خانه بودن ادامه دهد در حالی که یکی از ستونهایش به خاطر جدایی شکست.
پنداشتی ای دماغ سرمست
کز رنج خمار بازرستی
هوش مصنوعی: تو فکر میکنی که به خاطر خوشی و سرخوشیات، از رنج و اندوه رهایی یافتهای.
در عشق وصال هست و هجران
در راه بلندی است و پستی
هوش مصنوعی: در عشق هم زمانهایی وجود دارد که معشوق در دسترس است و هم زمانهایی که جدایی و دوری پیش میآید. این مسیر عشق پر از فراز و نشیبهاست، به گونهای که گاهی احساس شادی و گاهی احساس اندوه را به همراه دارد.
از یک جهت ار چه حق شناسی
از ده جهت آب و گل پرستی
هوش مصنوعی: هر چند از یک سو قدردان خداوند هستی، اما از سوی دیگر درگیر عشق و علاقه به مادیات و ظواهر دنیا هستی.
بسیار ره است تا به جایی
کاندر سوداش طمع بستی
هوش مصنوعی: راههای زیادی وجود دارد تا به مقصدی برسی که در آنجا به آرزوی خود رسیدی.