گنجور

غزل شمارهٔ ۲۷۳۹

ای یار یگانه چند خسبی
وی شاه زمانه چند خسبی
بر روزن توست بنده از کی
ای رونق خانه چند خسبی
ای کرده به زه کمان ابرو
برزن به نشانه چند خسبی
افسانه ما شنو که در عشق
گشتیم فسانه چند خسبی
ماییم چو میخ سر نهاده
بر روی ستانه چند خسبی
گر خنب ببسته است پیش آر
باقی شبانه چند خسبی
درده قدح شراب و چون شمع
بنشین به میانه چند خسبی
بشتاب مها که این شب قدر
آمد به کرانه چند خسبی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای یار یگانه چند خسبی
وی شاه زمانه چند خسبی
هوش مصنوعی: ای یار یکتا، چرا مدت طولانی است که خوابیده‌ای؟ ای شاه زمان، چرا هنوز در خواب هستی؟
بر روزن توست بنده از کی
ای رونق خانه چند خسبی
هوش مصنوعی: در زندگی‌ام به زیبایی تو وابسته‌ام، ای چراغ روشنایی خانه‌ام، چرا بی‌خیال و غافل از من هستی؟
ای کرده به زه کمان ابرو
برزن به نشانه چند خسبی
هوش مصنوعی: ای کسی که با ابروی کمان‌مانند خود نشانه می‌گیری، چرا چندان در خواب غفلت فرو رفته‌ای؟
افسانه ما شنو که در عشق
گشتیم فسانه چند خسبی
هوش مصنوعی: داستان ما را بشنو که در عشق گشتیم و از این عشق سخن‌ها گفتیم.
ماییم چو میخ سر نهاده
بر روی ستانه چند خسبی
هوش مصنوعی: ما مانند میخی هستیم که بر روی پایه‌ای قرار گرفته و ثابت مانده است. پس در این حالت، هر گونه آسودگی و راحتی برای ما بی‌معنی است.
گر خنب ببسته است پیش آر
باقی شبانه چند خسبی
هوش مصنوعی: اگر تو در اندیشه‌ات را به سوی آینده بسته‌ای، حالا کمی استراحت کن و شب را به آرامی بگذران.
درده قدح شراب و چون شمع
بنشین به میانه چند خسبی
هوش مصنوعی: درد و غم را فراموش کن و مانند شمع در میانه جمع بنشین، تا از خوشی و شادی می‌نوشی و لحظه‌ای استراحت کنی.
بشتاب مها که این شب قدر
آمد به کرانه چند خسبی
هوش مصنوعی: بشتاب که شب قدر فرا رسیده و این فرصت ارزشمند برای عبادت و نیکوکاری است. مبادا در خواب بمانی و از این شب مهم بهره‌مند نشوی.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۷۳۹ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1404/05/24 00:07
همایون

افسانه ما شنو که در عشق

گشتیم فسانه چند خسبی

افسانه در عشق شدن برای جلال‌دین حقیقتی بسیار ارزشمند و جانانه است که بارها به آن اشاره میکند

اینجا یار خود را فرا میخواند به بیداری و همنشینی و‌از پایمردی خود میگوید و همچنین افسانه شدن عشق خود را گوشزد میکند