گنجور

غزل شمارهٔ ۲۷۲۰

تو تا بنشسته‌ای بر دار فانی
نشسته می‌روی و می نبینی
نشسته می‌روی این نیز نیکو است
اگر رویت در این گفتن سوی او است
بسی گشتی در این گرداب گردان
به سوی جوی رحمت رو بگردان
بزن پایی بر این پابند عالم
که تا دست از تبرک بر تو مالم
تو را زلفی است به از مشک و عنبر
تو ده کل را کلاهی ای برادر
کله کم جو چو داری جعد فاخر
کله بر آسمان انداز آخر
چرا دنیا به نکته مستحیله
فریبد چون تو زیرک را به حیله
به سردی نکته گوید سرد سیلی
نداری پای آن خر را شکالی
اگر دوران دلیل آرد در آن قال
تخلف دیده‌ای در روی او مال
تو را عمری کشید این غول در تیه
بکن با غول خود بحثی به توجیه
چرا الزام اویی چیست سکته
جوابش گو که مقلوب است نکته

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

حاشیه ها

1392/09/06 00:12
امیر

از دوستان هست شخصی که بتواند نوع این که چه غزلی میباشد را توضیح دهد؟
همچنین مقایسه ای بفرماید با غزل شمارهٔ 1917 تا ما روشن شویم از این موصوع ؟؟
تشکر

1393/08/04 15:11
پیرایه یغمایی

ده کل را کلاه: در مثل. به کسی گویند که نه تنها چاره ی کار خویش را تواند کرد، بلکه دیگران را نیز چاره گر باشد./ و نیز گویند: ده کل را کلاه است و ده کور را عصا. به جای ده صد نیز گویند.

1395/05/25 09:07
امیر

(به سوی جوی رحمت رو بگردان)
رحیمست او به بسم الله و رحمان
به رحمانیتش عالم بنا کرد
عجایب خلقتی رحمان بپا کرد
به مومن باز در سیر صعودی
رحیمست او ز رحمت وز ودودی
ثنا گفتم خدا را اینچنین است
که ارحم از تمام راحمین است