غزل شمارهٔ ۲۷۱۸
بیا ای آنک سلطان جمالی
کمالات کمالان را کمالی
خیالی را امین خلق کردی
چنانک وهمشان شد که خیالی
خیالت شحنه شهر فراق است
تو زان پاکی تو سلطان وصالی
تو خورشیدی و جانها سایه تو
نه چون خورشید گردون در زوالی
بخندانی جهان را تو نخندی
بنالانی روان را تو ننالی
تو دست و پای هر بیدست و پایی
تو پر و بال هر بیپر و بالی
هزاران مشفق غمخوار سازی
ولیک از ناز گویی لاابالی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بیا ای آنک سلطان جمالی
کمالات کمالان را کمالی
هوش مصنوعی: بیا ای کسی که پادشاه زیبایی، توانستهای تمام کمالات را به کمال برسانی.
خیالی را امین خلق کردی
چنانک وهمشان شد که خیالی
هوش مصنوعی: تو به خیال کسی را امانت سپردی، به گونهای که آن خیال به واقعیت تبدیل شد و دیگران هم آن را به درستی درک کردند.
خیالت شحنه شهر فراق است
تو زان پاکی تو سلطان وصالی
هوش مصنوعی: خاطرت از دوری و جدایی به من یادآوری میکند که تو با صفا و پاکیات، همچون پادشاهی در نزدیکی و وصال هستی.
تو خورشیدی و جانها سایه تو
نه چون خورشید گردون در زوالی
هوش مصنوعی: تو مانند خورشید هستی و جانها در سایه تو قرار دارند، اما مانند خورشید در آسمان نیستی که به راحتی زوال پیدا کنی.
بخندانی جهان را تو نخندی
بنالانی روان را تو ننالی
هوش مصنوعی: اگر تو باعث شادی و خنده در دنیا شوی، اما خودت هرگز نخندی، در عوض اگر دلهای دیگران را به گریه و اندوه واداری، تو هم هرگز نمیگویی که غمگینی.
تو دست و پای هر بیدست و پایی
تو پر و بال هر بیپر و بالی
هوش مصنوعی: تو برههی ناتوانی و ضعف دیگران را برطرف میکنی و به آنها قدرت و انرژی میدهی.
هزاران مشفق غمخوار سازی
ولیک از ناز گویی لاابالی
هوش مصنوعی: بسیاری هستند که برایت دلسوزی و محبت دارند، اما از ناز و نازپروری تو به نظر میآید که بیخیال و بیتوجهی.