گنجور

غزل شمارهٔ ۲۷۱۵

مرا اندر جگر بنشست خاری
بحمدالله ز باغ او است باری
یکی اقبال زفتی یافت جانم
وگرچه شد تنم در عشق زاری
کناری نیست این اقبال ما را
چو بگرفتم چنین مه در کناری
بگیر این عقل را بر دار او کش
تماشا کن از این پس گیر و داری
چو اندربافت این جانم به عشقش
ز هستم تا نماند پود و تاری
رخ گلنار گر در ره حجاب است
چو گل در جان زنیمش زود ناری
مشو غره به گلزار فنا تو
که او گنده شود روزی سه چاری
جمالی بین که حضرت عاشقستش
بشو بهر چنین جان جان سپاری
خداوندی شمس الدین تبریز
کز او دارد خداوند افتخاری

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا اندر جگر بنشست خاری
بحمدالله ز باغ او است باری
هوش مصنوعی: خاری در دل من فرو رفته است که خوشبختانه از باغ اوست.
یکی اقبال زفتی یافت جانم
وگرچه شد تنم در عشق زاری
هوش مصنوعی: شخصی شانس خوبی نصیبش شد و روحش به اوج رسید، هرچند که بدنی پر از درد و رنج بر اثر عشق دارد.
کناری نیست این اقبال ما را
چو بگرفتم چنین مه در کناری
هوش مصنوعی: ما به هر حال از خوشبختی دور هستیم، چرا که وقتی چنین ماهی را در کنار خود دارم، دیگر چیز دیگری نمی‌طلبم.
بگیر این عقل را بر دار او کش
تماشا کن از این پس گیر و داری
هوش مصنوعی: عقل خود را به کناری بگذار و بذار آن را تماشا کنیم؛ از این به بعد تو را به چنگ می‌آورم و در دست می‌گیرم.
چو اندربافت این جانم به عشقش
ز هستم تا نماند پود و تاری
هوش مصنوعی: وقتی جانم را به عشق او گره زده‌ام، دیگر از وجودم چیزی باقی نمی‌ماند، نه رشته‌ای و نه تکه‌ای.
رخ گلنار گر در ره حجاب است
چو گل در جان زنیمش زود ناری
هوش مصنوعی: اگر چهره‌ی دل‌انگیز تو در پشت حجاب قرار دارد، مانند گلی که در دل می‌روید، آن را زودتر به آتش می‌کشیم.
مشو غره به گلزار فنا تو
که او گنده شود روزی سه چاری
هوش مصنوعی: به خودت مغرور نشو به زیبایی‌های این دنیا، زیرا که آن‌ها روزی خراب و ناپدید خواهند شد.
جمالی بین که حضرت عاشقستش
بشو بهر چنین جان جان سپاری
هوش مصنوعی: به زیبایی او نگاه کن که عاشق واقعی است، پس برای عشق او جان خود را فدای او کن.
خداوندی شمس الدین تبریز
کز او دارد خداوند افتخاری
هوش مصنوعی: شمس الدین تبریز شخصیتی بزرگ و محترم است که به خاطر او، خداوند به خود افتخار می‌کند.