غزل شمارهٔ ۲۷۰۷
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۲۷۰۷ به خوانش هانیه سلیمی
غزل شمارهٔ ۲۷۰۷ به خوانش فاطمه زندی
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
می گویند اهل سنت عشق حسین ندارند
این شعر مدرک عشق است
غزل قشنگیه. اما باید بگم که این غزل در نسخههای خطی قدیمیتر دیوان شمس مثل: نسخهی موزه قونیه، افیون قره حصار و اسعد افندی (قو-قح-عد) نیامده. لذا از مولانا نیست.
.
بیت اول صریحا نشان میدهد که شهیدان کربلا در نظر بوده واینقدر میتوان گفت که مثالی از همه شهدا و تمام ازبند رستگان حها نیز هست چه تنها شهدای کربلا شهید نبوده اند همه جا وهمه وقت بوده وهست ومیشود گفت نطر دهندگان عزیز هردو به حقیقتی اشاره کرده اند
در منابع کهن تر آورده شده که این شعر در اشاره به واقعه حمله مغول سروده شده ولی در واقع به حقیقتی عامتر تعلق دارد.
صرف استفاده از کربلا توصیفگری آن واقعه را نمیشناساند کما اینکه هرکجا نام لیلی و مجنون و بیستون آورده شود صرفا توصیف داستان لیلی و مجنون یا بیستون توصیفگر قصه شیرین و فرهاد نیست.
دشت کربلایی می تواند خاک ایران باشد.
سربلند باشید
روزگار خوش
با سلام
سبک روحان عاشق درست است یا سبک بالان عاشق؟
در این شعر شهید مجاز از گواه و دلیل توحید خدا است و منظور کسانی هستند که شناسنده ی خدا به دیگر بنده های هستند و از انجا که او سنی نصبی نیست پس این شعر دلالت می کند بر امام حسین و هر کس که عقیده او را دارد.
وقتی نظرات مختلف شما عزیزان رو مطالعه کردم به این بیت از شعر مولانا بیشتر یقین بردم:
هرکسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
و یقین دارم تمام نظرات شما در جایگاه خود درست است. یاعلی
رمز زیبایی و جاودانگی مولانا در آیینه بودن اوست ، مولانا صبورانه و سخاوتمندانه مثنوی و دیوان شمس را چون آیینه ای پیش روی ما گرفته است تا هر کسی به تماشای خود بنشیند.
سراسر جمله عالم پر شهیدست
شهیدی چون حسین کربلا کو
اون دوست عزیز که میگن منظور مولوی امام حسین نبوده در همین سایت گنجور با نام مولوی کلمه کربلا رو جستجو کنن ببینن که جناب مولوی چند بار از کربلای امام حسین صحبت کرده.
اهل سنت وهر انسان آزاده ی دیگری با امام حسین مشکل ندارند بلکه وهابی ها از نام حسین وحشت دارند.
باسلام ودرود به پیشگاه همه ی خوانندگان و احترام به دیدگاهشان ، جای دارد از هنرمند شایسته جناب آقای کامکار سپاسگذاری ویاد گردد که این غزل را به زیبایی و ماند گاری آهنگ سازی وخوانش نمود که آماده نمودنش داستانی زیباوخاطره انگیز داردو با درود به روان پاک همه شهیدان از ابد تا ازل .
درودبه شهیدان به مردان به خون خفته
احتمالا منظور مولوی از کربلا حوادث و جنگهای ژاپن و چین بوده یا شایدم درگیریهای بربر ها و یا اشاره به 11سپتامبر داشته!!!!! اینها دیگه چه صحبتیه. خوب مثلا توکربلا چه اتفاق مهم دیگری غیر از شهادت امام حسین و یارانش افتاده که مولوی به اون پرداخته باشه .مسلما کربلا تو عراقه حادثه هم عاشوراست و شهیدان خدایی هم امام حسین و یارانش هستند که درمقابل شقی ترین افراد (حالا هراسم و دینی که میخوان داشته باشند مسلمان ؛ مشرک؛کافر هر چی بالاخره بدتر و شقی افراد) جنگیدند و شهید شدند . مولی به این واقعه اشاره میکنه حالا می خواد اسمش سنی باشه یا شیعه یا هر اسم دیگه ای.
ابراز عقیده در منظر ادب خود عین ادب است مولانا خود گویای یک ادب در منظر حق تعالی بود و در نگاه او هر چیزی که مسیر الهی داشت همجون یک زندان گشوده و آزاده بود .
مولانا بصورت سمبلک عقیده اش را بیان و ابراز کرده است و اگر ما فهم درستی داشته باشیم درک این واقعیت برای ما آسان خواهد بود و از خدا این فهم را طلب کنیم.
لطفلا مشخصات دقیق کتاب مولانا که ای نشعر دران است را بنویسید چوا شماره غزل که ذکرشده در کلیات شمس نبود واصولا شماره غزل ها از 2000کمتر بود .باتشکر فراوان
---
کلیات دیوان شمس تبریزی انتشارات امیر کبیر چاپ اول1336دوم1341سوم1345
چهارم1351پنجم1354
غزلیات و قصائد دیوان شمس 3365
در زندگی و احوال جناب مولوی نوشته اند که هرگاه نام پیامبر ص را میشنید به احترام بلند میشد و این جمله را زمزمه میکرد :
نامت بماند تا ابد ، ای جان ما روشن به تو ...
از ابیات مختلف و بسیاری که در مثنوی آمده برمیآید که ایشان بر سر سفره رسول الله ص نشسته و خود را وامدار ایشان و مولا علی ع میداند و غریب نیست که ایشان آموخته هایی از مولا حسین بن علی ع نیز داشته.
در این غزل نیز ایشان صریحا از شهیدان کربلا نام میبرد و این نشان از شوق این بزرگوار برای شهادت و دادن همه چیزش در راه خداست ... همانگونه که میگوید :
خنک ان قمار بازی که بباخت آنچه بودش
بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر...
این دقیقا همان فعلی است که حضرت حسین سلام الله علیه به بهترین وجه انجام داد و برزگانی چون مولوی آرزوی آن را دارند....
سلام؛ فقط در جواب آقای انصاری یادآور میشوم که تعداد غزلیات در نسخه تصحیح مرحوم فروزانفر بسیار بیشتر از نسخه مصحح دکتر همایی میباشد و طبعا شماره غزلیاتی که در هر دو نسخه موجودند متفاوت است
ضمنا وقتی در شعر تصریح به کلمه دشت کربلا دارد، چرا بعضی اصرار بر تأویل به معنایی غیر شهید کربلا که معروف ذهن همه آزادگان عالم اعم از سنی و شیعه و مسلمان و اهل کتاب و حتی کافران است دارند
البته مولانا همیشه کلامش علاوه بر معنای ظاهر یک معنای باطنی عمیقتر نیز دارد که به هر صورت به معنای نفی معنای ظاهری در اشاره به شهیدان کربلا و سرورشان حضرت امام حسین علیه السلام نیست
سلام بر همه دوستان، همه ما جمله " مثنوی قرآن فارسی " را شنیده ایم و به مفسر قرآن بودن حضرت مولانا واقف هستیم پس بقول حضرتش : "تو ز قرآن باز خوان تفسیر بیت" و مسلم اینکه آیات دوستداری اهل بیت در قرآن کم نیست. حال کسی که قرآن را مو به مو اجرا و توصیه میکند غزلی هم مرثیه مانند برای نوهء رسول خدا حضرت حسین بن علی ساخته اند و البته که در مثنوی هم به ما گوشزد میکنند که گریه بر خود کن که آنها وارستگانند.
شما مولانا رو ادمی مثل خود پر از حب وبغض های بی پایه ومملو از تعصبات کور محصور در تشیع وتسنن میدونید پس بر شما حرجی نیست. حسین در هر دین و ایینی یک شهید ازاده است.وما نه شباهتی به حسین داریم ونه به جلال الدین محمد
با احترام به همه عزیزان فرهیخته و آرایشان
اندیشه من این است که هیچ مذهبی را نمی توان به مولانا نسبت داد
مولانا از قید و بند هر مذهبی رها و آزاد بود
مذهب مولانا خدا بود و بس
لطفا بفرمایید منظور از " زمانی بیش دارید آشنایی " در این غزل چیست
سلام. من به نقل از اساتید عرض می کنم که ؛ زمانی دیر دارید آشنایی؛ به نظر صحیح میباشد.
قابل توجه همه کسایی که تا این جا حاشیه نوشتن:
اگه شما شیعه هستین یا سنی؛ تو آیین مسلمونی هستش که « انظر الاما قال و لا تنظر الا من قال » ( ببین چی میگه، نکه نگاه کنی کی میگه) حالااین بحثارو بکنین، میشه یه جور تعصب، که یه مسلمون تو بحث یادگیری به دورِ از تعصبه...
فرض کنیم مولانا شیعه یا سنی نباشه، اصن مسلمون نباشه؛ اگه حرفش منطقی بود، واسه ما مورد قبوله، اگه منطقی نبود، ماهم قبول نمی کنیم.
سلام بر مولوی دوستان گرامی
عزیزان اولا در زمان مولانا شکاف جدی بین شیعه و سنی با عیار کنونی مطرح نبوده دوما مولانا انسان ازاده اندیشی بوده که به قول یکی از بزرگان نهنگی هست که در حوضچه فرق و مذاهب نمی گنجد و لذا اساسا طرح قالب مذهبی برای بزرگی چون مولانا نوعی کوچک شماری محسوب می گرددو نهایتا اینکه حرکت مولا یمان امام حسین بی تردید ستوده و بزرگ است و بین اهل سنت نیز جایگاه امام حسین بسیار رفیع می باشد اگرچه بنده مولانا را با اسناد زیادی دیندار بی مذهب میدانم بعبارتی مولانا مسلمان است ولی سنی یا شیعه نیست
جای شگفتی است که عزیزان شیعی مذهب در حاشیه این غزل مجادله می کنند چرا که ایشان مقام امام حسین را بسیار بالاتر از مولوی می دانند و از این روی رد و یا تایید مولوی از موضوع بحث در پیشگاه ایشان نباید ارزشی داشته باشد.
دوستان مولانا صوفی بوده و اهل تصوف رو نمیتوان شیعه یا سنی محسوب کرد گرچه یک صوفی ممکن است شیعه یا سنی باشد اما این به معنا نیست که اعتقادات و اعمال ایشان کاملا مطابق مذهب است بلکه ایشان صرفا در بخشی از شریعت و نه همه ی شریعت تابع مذهب هستن مثلا اهل تصوفی که امروز شیعه هستن مثل گنابادی یا خاکساریه یا ذهبیه یا مهدویه همگی دارای عقایدی مثل ولایت جزییه یا قمریه یا تناسخ یا رد عصمت اهل بیت یا قائل نبودن به تعداد 12 امام درواقع تعریفشان از امام متفاوت است و خیلی مسائلی که دارند. در بحث شرعیات مطلق موسیقی را حلال و تراشیدن شارب که مستحب است را مخالفت دارند و خیلی چیزهای دیگر.که حای طرح آنها نیست! در عین حال اینان ادعای تشیع دارند بنظر حقیر بهترین جواب این است که بگوییم اینان صوفی هستن و نه شیعه و نه سنی البته اهل تصوف ارادت و علاقه وافری به اهل بیت داشته و دارند سخنان بزرگان ایشان همچون ابن عربی شاهد خوبی برای این مدعا میباشد. در پایان عرض میکنم مقام سیدشهدا آنچه که بنده فهمیده ام از عترت و قران آنچنان بالاست و غیرقابل وصف که نیازی به تایید مولوی و سایرین نیست
دوست عزیزآقا حسام گرامی، جناب مولانا از این حرفها (شیعه، سنی و اهل تصوف) بالاتر است.
ملت عشق از همه دینها جداست
عاشقان را ملت و مذهب خداست
البته مقام سیدشهدا از عترت و قران آنچنان بالاست و غیرقابل وصف که نیازی به تایید مولوی و سایرین نیست و این مولوی و سایرین هستند که مقام خود را با حب اهل بیت (ع) بالا میبرند.
با احترام!
...
دوست عزیزآقا حسام گرامی، جناب مولانا از این حرفها بالاتر است.
ملت عشق از همه دینها جداست
عاشقان را ملت و مذهب خداست
البته مقام سیدشهدا از عترت و قران آنچنان بالاست و غیرقابل وصف که نیازی به تایید مولوی و سایرین نیست و این مولوی و سایرین هستند که مقام خود را با حب اهل بیت (ع) بالا میبرند.
با احترام!
در مورد شعر :خنک آن قمار بازی .. باید بگویم که این شعر نه تنها در مورد واقعه کربلاست ، بلکه به لحظه خاصی نیز اشاره ددارد . به لحظه ای که امام حسین (ع) تمام یاران و نزدیکان اش را از دست داده است و تنها مانده است . ناگهان صدای علی اصغر زا میشنود یا کسی او را به یاد علی اصغر می اندازد، و میخواهد تا قماری دیگر کند و بلکه در ازای مشتی آب این قوم از هلاکت جاودان برهند.
«آشنایی» در بیت هفتم یعنی شنا. بنابراین، «زمانی بیش دارید آشنایی» به زبان ساده یعنی اندکی بیشتر شنا کنید و ادامه دهید.
جناب مهدی عزیز ، قربون اون شکل ماهت بشم من ، حرف تبری از خلیفه اول و دوم رو زدی ، من حرف تو رو باور کنم یا حضرت علی (ع) که دخترشو به ازدواج خلیفه دوم در آورد ، چه اصراری داری که به داماد حضرت علی و شوهر خواهر امام حسین حتما باید بد و بیراه بگیم!!!!! پس چرا امام علی(ع) تبری نجُست وتازه بهشون دختر داد !!!!علی (علیه السلام) فرمودند: «دو کس در ارتباط با من به هلاکت رسند: یکی آن دوستی که تندرو است و دیگری آن دشمنی که در دشمنی اش زیاده روی کند.»
دوستان حاشیه نویس
با این همه حضرتشان در آخرین بیت بند را آب داده اند!!
این جملگی وانهید و شمس مرا نچسبید، که او اصل هر چیز است!!
آب در هاون نکوبید.
با سلام خدمت دوستان
شکی نیست که این غزل مولانا در مورد حادثه کربلا و شهیدان کربلاست. اما دید مولانا به این حادثه دید عاشقانس. و نگاهشم اینه که حسین (ع) خودشو از قید و بندها با اون سطح آزاد کرده . ( کجایید ای در زندان شکسته - یا پرنده تر ز مرغان هوایی ) . پس این جایگاه و عظمت و رها شدن از بندها اونم با اون سطح پاکبازی جای گریه کردن نداره و باید یاد گرفت. در نهایتم میگه که این چیزایی که میبینیم تو دنیا مثل کف روی آب دریا هستن و اصل پایین تره. اگه میخوای اصلو ببینی باید کف ها رو کنار بزنی.
یا علی
با سلام
دوستان آقای کریم زمانی(مولانا پژوه-نویسنده شرح و تفسیر جامع مثنوی در 7 جلد که مهترین کتاب در مثنوی پژوهی می باشد) در سخنرانی عرض کردن که این شعر در مقام امام حسین (ع) سروده شده،شما عزیزان می توانید در سایت خود ایشان که در زیر میگذارم به این سخرانی گوش فرا دهید.
پیوند به وبگاه بیرونی
حشرگاه هر حسینی گر کنون
کربلایی کربلایی کربلا
مشک را بربند ای جان گر چه تو
خوش سقایی خوش سقایی خوش سقا
اون بالا یکی نوشته ، هرکسی از ظن خود شد یار من ...خیلی عالی جواب داده
شهرام ناظری به غلط به عنوان خواننده ی تصنیف معروف شهیدان خدایی معرفی شده است... این اثر توسط هوشنگ کامکار ساخته و توسط بیژن کامکار خوانده شده است
ابتدا این شعر (شهیدان خدایی) را بیژن کامکار در اوایل دهه 60 (اواخر دهه 50) در آلبوم گلستانه خوانده است. مدت زمان اجرا دقیقاً 15 دقیقه است و بسیار بسیار زیبا و دلنشین است. در زمان جنگ تحمیلی روزی چند بار از صدا و سیما پخش می شد.
سپس شهرام ناظری پس از بیژن کامکار آن را اجرا کرده که مدت زمان اجرای آن از 5 دقیقه فراتر نمی رود. هر دو خواننده زیبا اجرا کرده اند و آهنگی دلنشین و معنوی دارد اما بدون تردید اجرای بیژن کامکار منحصر به فرد است و دیگر تکرار نخواهد شد.
تعصب بیجا و افراطی زیادی ، خوب نیست. چنانچه شیعه با تعقل و تفکر همیشه پیروز و ظفرمند هست. ما شیعه کسی هستیم که فرمود: انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال (نگاه کن ببین چه میگویند و نگاه نکن که چه کسی است دارد سخن میگوید).
یک آدم دانا و فهمیده همیشه اینطور برخورد میکند و تعصب بر او حاکم نیست. فلانی چون سنی است پس حتماً حرفهایش غلط است! فلانی چون شیعه هست پس حتماً حرفهایش درست است! فلانی چون در مسلک و مذهب و دین ما نیست پس حرفش را گوش نمیکنیم و استدلالهایش را هم نمیپذیریم. اینها تعصب است و آدم عاقل و دانا، متعصب نیست.
آشنایی= شناکردن
سلام و خسته نباشید
شهیدان کربلا و حال و هوای شعر که نوعی مرثیه عارفانه آمیخته با توصیف حالات عرفانیست و ماحصل رهروان راه عشق را در خود دارد ، به واقعه ای خاص اشاره میکند . اگر زیاد مسئله را نپیچانیم بهتر است . با خواندن اشعار در ابتدا ، ذهن واقعه کربلا را تجسم میکند ، والسلام . برای رهروان وادی معرفت شاید معانی دیگری را به ارمغان داشته باشد . به هر حال اشعار مولانا هم برای عوام است هم خواص .
همانطور گفتم متن کتاب اصلی تحریف شده است و درستشو بالا نوشتم . حال و هوای مولانا درباره دین در شعر زیر هست میبینید:
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید
معشوق همین جاست بیایید بیایید
معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید
گر صورت بیصورت معشوق ببینید
هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید
دوستان سلام
آقای مولانا یک معیار سنجش دارد : حق ولا غیر، با این منظر او هیچ مشکلی با هر کسی که در راه حق و حقیقت تلاش کرده و میکند، ندارد. مشکل او با کسانی است که از حق غافلند، آگاهانه یا نا آگاهانه .
ملامتش در دفتر ششم مثنوی هم متوجه کسانی است که از واقعه کربلا فقط دچار مراسم سازی و مراسم گرایی اند واصل اصل اصل قیام امام حسین (ع) که برای احیای راه حق است را بفراموشی سپرده اند.
پس عزا بر خود کنید، ای خفتگان!
زآنکه بَد مرگی است این خوابِ گران
روحِ سلطانی ز زندان بجَسْت
جامه چه درانیم و چو خاییم دست؟
چونکه ایشان خسروِ دین بودهاند
وقتِ شادی شد چو بشْکستند بند
سوی شادُرْوانِ دولت تاختند
کُنده و زنجیر را انداختند
روزِ مُلک است و گَش و شاهنشهی.
گر تو یک ذرّه از ایشان آگهی
ورنهای آگه، بَرو ،بر خود گِری
زآنکه در انکارِ نَقل و مَحشری
بر دل و دینِ خرابت نوحه کن!
که نمیبیند جز این خاکِ کهن
ور همی بیند چرا نبْود دلیر
پُشْتدار و جانسپار و چشمسیر
در رُخت کو از مَیِ دین فرّخی
گر بدیدی بحر کو کفِّ سخی
آنکه جُو دید آب را نکْند دریغ
خاصّه آن کاو دید آن دریا و میغ
—------------- مولانا، مثنوی دفتر 6
مولوی امام حسین را خیلی دوست می داشت صرفا به خاطر اینکه پای به میدان شهادت نهاد
حسین را عاشق می دانست و این عاشقی را بر او خیلی می پسندید. منهای هر جنبه دیگری.
خوب بدیهی است که یک نفر اهل سنت، حسین را که به امامت قبول ندارد، اما به این لحاظ که فرزند پیامبر است، محترم میشمارد. ولی علاوه بر این روابط نسبی و سببی با پیامبر،
عمل او
و رفتار شهادت جویی او
و از جان گذشتگی او
و به تعبیر مولوی
سبک روحی او
عاشقی او را
تعلق نداشتن به دنیا ...
این را مولوی خیلی می پسندید.
از این جهت که نگاه می کرد به امام حسین و یاران او، نه فقط در واقعه عاشورا گریه که نمیکرد، شادی هم میکرد و میگفت این روز، روز عروسی امام حسین است، روز رهایی از زندان بوده است،
برای عاشقی که از زندان رهایی پیدا کرده ما چرا کف نزنیم، چرا شادی نکنیم؟
چرا چهره روشن حادثه را نبینیم؟
چرا همیشه نیمه تاریک را ببینیم؟
قساوت آن سنگدلان را و جنایت آن قاتلان را و از دست رفتن حسین را[ببینیم] که همه اینها بوده. اما یک چهره دیگری، رویه دیگری هم دارد
این حادثه و آن رویه روشن آنست:
چون که ایشان خسرو دین بوده اند
وقت شادی شد چو بگسستند بند
زنجیرها را که پاره کردند، از زندان که رهایی پیدا کردند، نوبت شادی است. این هم شما ببینید که حسین و یارانش آن روز شادمان بودند، این را هم شما ببینید که آنها با کراهت و اکراه این مرگ را نپذیرفتند. وقتی که نوبت جان دادن شد، دیگر از اینجا به بعد شادمانه و شجاعانه پای به این میدان نهادند. چون دانستند که از این پس دیگر عاشقانه باید عمل کنند.
من عنوان سخنم، «عقلانیت و شهادت» است. تا یک جائی حسین عاقلانه آمد، همان عقلانیتی که هر سیاستمداری باید داشته باشد. محاسبه کرد. یزید را نمی پسندید از دست تروریست های یزید فرار کرد به مکه رفت. آنجا نشد به کوفه آمد، آنهم نه بی حساب و بی پایه. نامه ها رسیده بود، وعده ها داده شده بود. اما وقتی که دید به دام افتاده، محاصره شده راه برگشت ندارد، حتی پیشنهادهای صلح آمیز داد، گفت رهایم کنید بروم، وقتی این در هم بسته شد، گفت دیگر از اینجا به بعد نوبت عاشقی است. گفت:
گفتم آهن دلی کنم چندی
ندهم دل به هیچ دلبندی
سعدیا دور عاقلی بگذشت [نیک نامی رفت]
نوبت عاشقیست یک چندی
مثل اینکه واقعه امام حسین، یک دور عاقلی داشت، عاقلانه عمل کرد، حرکت او، سیاستمداری او و راه افتادن او و امنیت جستن او، و پناهگاه جستن او و قال گذاشتن یزید و غیره، اما وقتی که همه راه ها بسته شد، همه درها بسته شد، فقط دیگر نوبت تسلیم و به ذلت و به زانو درآمدن رسیده بود، اینجا ایشان دیگر مقاومت کرد. اینجا دیگر درست همان نقطه عاشقی بود.
من کلمه ذلت را که به کار بردم، عمداً به کار بردم. یکی از مفاهیم کلیدی در کار امام حسین همین مسئله عزّت و ذلت بود. نه حکومت اسلامی، نه اینها، هیچکدام. ذلت.
بارها در این سفر، این نقل قولهایی که از ایشان شده است، کلمه ذلت در آن تکرار شده است. که من:
نمی خواهم ذلیلانه بمیرم.
با سلام منم کتاب رو نگاه کردم
این شعر تتغییر داده شده است و اصلش در کلیات کتاب شمس تبریزی صفحه 1065 جلد دوم انتشارات صدای معاصر به این صورت آمده است:
کجایید ای شهیدان خدایی بلاجویان دشت آشنایی
کجایید ای سبک روحان عاشق پرندهتر ز مرغان هوایی
کجایید ای شهان آسمانی بدانسته فلک را درگشایی
کجایید ای ز جان و جا رهیده کسی مر عقل را گوید کجایی
کجایید ای درِ زندان شکسته بداده وامداران را رهایی
کجایید ای درِ مخزن گشاده کجایید ای نوای بینوایی
در آن بحرید کین عالم کف اوست زمانی بیش دارید آشنایی*
کف دریاست صورتهای عالم ز کف بگذر اگر اهل صفایی
دلم کف کرد کین نقش سخن شد بهل نقش و بدل رو گر زمایی
برآ ای شمس تبریزی ز مشرق که اصلِ اصلِ اصلِ هر ضیایی
دکتر سید سلمان صفوی رئیس آکادمی مطالعات ایرانی لندن و مولوی شناس، به مناسبت ایام محرم در یادداشتی به شرح غزل آسمانی «کجایید ای شهیدان خدایی» پرداخته است که در ادامه از نظر شما می گذرد؛
غزل آسمانی «کجایید ای شهیدان خدایی» سروده جلال الدین مولوی عارف بزرگ ایران زمین را می توان بهترین غزل در وصف مقام حضرت سیدالشهدا(ع) و یاران با وفای آن حضرت شمرد. بلندترین و مشهورترین غزل مولانا در باب عظمت و علو مقام حسین و شهیدان کربلا، غزل 2707 «کلیات شمس» است. مطلع این غزل («شهیدان الهی» و «بلاجویان»)؛ «معاشقه کربلایی» و پایان آن ارجاعی هوشمندانه به «انسان کامل» و «خورشید موعود» است که شاهد، ناظر و «اصلِ اصلِ اصلِ» نزول انوار الهی در عالم ممکنات است. فتـأمل.
در این غزل «شهیدان»، «عاشقان» و «عقل» مترادف اند. شهیدان به مدد تجرد وجودی و «معرفت» که مقدمه عاشقی است و «بال های عاشقی»؛ برتر و فراتر از مرغان هوایی در ساحت حضرت دوست پرواز می کنند که «یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَهُ».(سوره مائده: آیه 54) و در واقع «شاهان» عالم غیب اند که به یاری عشق، باب های عوالم پنهان را گشوده اند و از جمله رموز توفیق آنها در این پرواز عاشقانه؛ رهایی از «انواع خویش» است. سیدالشهد(ع) و یارانشان در عشق فانی گشته اند. مولوی در باب «فنای عاشق در غلبات عشق» می سراید:
«هیچ کس را تا نـــــــگردد او فنـــــا نیست راه در بـــارگاه کبــــــــــــــریـــا»
«مـا بــــها و خـــون بــــها را یافتیــــم جـانب جـان باختــــــــن بشتافتیـــــــــم»
«غرق عشقی ام که غرق است اندرین عشــــق های اولیــــــــن و آخریـــــــن»
«وقت آن آمـــد که من عـــریان شـــوم جســم بـــگذارم ســراســر جان شــوم»
«دیـــن من از عشق، زنــده بودن است زنــدگــی زین جان و تن ننگ من است»
امام عاشقان با حضرت معشوق به وحدت واصل شده اند. حضرت مولانا می سراید:
بـر مـن از هستــی مــن جــز نـام نیست در وجودم جز تــو ای خوش کام نیست
در مقـــــام وهـــــــم باشــــد او و تـو چون نبــــاشی تــو نبـــــاشد غیــــــر او
حضرت سیدالشهدا(ع) و یارانشان با «بُراق» عشق الهی، شاه آسمان ملکوت و جبروت شده اند. مولوی می سراید:
عشق آن زنده گـــــزین کو باقــــی است کـــــز شراب جان فزایت ساقــــی است
عشق آن بگـــــــــــزین که جملــه انبیاء یافتنـــــد از عشـــــــــق او کار و کیــــا
با فنـا و بـقا در «عقلِ عقل» در ناکجـاآبادند. (نک: صفوی، سید سلمان، لندن، 2007). مولانا می فرماید: «کسی مر عقل را گوید کجایی»؟ این کدامین «عقل» است که مولانا، امام حسین(ع) را «عقل» خوانده، گرچه ظاهراً «عشق» و «عقل» قابل جمع نیستند؟ این «عقلی» است که اولین موجودی که خدا خلق کرد؛ همانا اوست(عقل). «أول ما خلق الله العقل قال له : أقبل فأقبل. ثم قال له: أدبر فأدبر. ثم قال: و عزتی و جلالی ما خلقت خلقا أکرم علی منک بک آخذ و بک أعطی و بک أثیب و بک أعاقب».(کلینی، اصول کافی، حدیث 1)
«عقل حسینی» در مقابل «عقل معاویه ای» است. «عقل حسینی»؛ با عبودیت حضرت رحمان به بهشت برین واصل می شود، لیک «عقل معاویه ای» گرچه به عقل شباهت دارد، اما در واقع عقل نیست بلکه شیطنت و دوری از حق و حقیقت است. کلینی در «اصول کافی» روایت می کند: «احمد بن ادریس عن محمد بن عبدالجبار عن بعض أصحابنا رفعه إلی ابی عبدالله (علیه السلام) قال: قلت له: ما العقل؟ قال: ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان قال: قلت: فالذی کان فی معاویة؟ فقال: تلک النکراء! تلک الشیطنة، و هی شبیهة بالعقل و لیست بالعقل».(کلینی، اصول کافی، حدیث3)
عموم حکیمان الهی اعم از ابن سینا، سهروردی و ملاصدرا، مشائیون، اشراقیون و اصحاب حکمت متعالیه اتفاق نظر دارند که عالم عقلی وجود دارد و این عالم واسطه در ایجاد عالم مادون است (هر چند درباره تعداد عقول و نحوه کثرت عقول اختلاف نظر وجود دارد) و برترین موجود عقلی؛ «عقل اول» یا «صادر نخستین» است که اولاً: واحد است، ثانیاً: بالفعل است، ثالثاً: وجودش متوقف بر ماده و مدت و استعداد نیست و رابعاً: در ایجاد و تأثیر جز ذات الهی به چیز دیگری نیازمند نیست. ظاهر اول در مشهد عرفان؛ «عقل» است و «عقل اول»؛ همانا «نـور محمدی» است. امام عاشقان مصداق بارز «عقل» است. اما این عقل؛ عقل متعارف نیست بلکه «عقل ربانی» است که به نور حق منور شده است. در زندگی آن حضرت(ع) «عقل معاد» بر «عقل معاش» غلبه دارد و در واقع «عقل معاش» در خدمت «عقل معاد» است.
مولانا از بیت پنجم این غزل به بیان «رابطه شهیدان واصل با سالکان» می پردازد. رهایی شهیدان در رهایی دیگر سالکان اثر وجودی نهاده است، چرا که آنها با شکستن درِ زندان تو در توی طبیعت و نفس خویش؛ «باب مخزن اسرار الهی» را گشوده اند. در آغاز نفی و سپس اثبات. «لا اله الا الله»، «لا اله الا هو» (سوره بقره: آیه 255). «لا اله اله انت». شهیدان؛ «واصلان به حضرت محبوب» و حسین(ع) سید وسالار آنها؛ نوای فقیران و درویشان کوی دوست اند.
مولانا در این غزل آسمانی که دارای ده بیت و دو بخش است؛ در بخش نخست (شش بیت آغازین غزل) هفت مرتبه سؤال می کند: «کجایید»؟ و در ابیات هفتم و هشتم؛ به این «کجایید»؟ پاسخ می دهد. تکرار کلمه کلیدی «کجایید»؛ بدون دلیل نیست. تکرار این کلمه علاوه بر این که در هر بیت اشاره به یک مقام دارد، بیان عظمت و فخامت مقام معنوی و الهی سیدالشهدا(ع) و اصحاب جوانمرد آن حضرت، جلب توجه مخاطب و تأکید خاص بر مقام قدسی و والای شهدای دشت خونین کربلا است. نتیجه تکرار «کجایید»؛ تلقین مقام بی نظیر شهدای کربلا در هستی به مخاطب است. هفت «کجایید» ممکن است اشاره به هفت مقام سلوک عرفانی باشد که امام حسین(ع) پیشوای عارفان خونین کفن طی کرده اند و سرانجام در روز عاشورا با وضو با خون خود به مقام الهی «ثـارالله» واصل گشته اند. چنان که حسین منصور حلاج پیرو راستین سیدالشهدا حسین(ع) در هنگامه شهادت فرمود: «در عشق دو رکعت است که وضوی آن درست نیاید؛ مگر به خون».
شهیدان حسینی مقیمان دریای وجود بیکران حضرت واجب الوجوداند که این عالم، تجلیات اسماء و صفات اوست. «هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الأسْمَاءُ الْحُسْنَی یُسَبِّحُ لَهُ مَا فِی السَّمَوَاتِ وَالأرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ». (سوره حشر: آیه 24) « الله لا اله الا هو». «لا اله الا انت». که از روز الست آشنای او بودند. «اَلَستُ بِرَبِّکُم؟ قَالُوا بَلَی». (سوره اعراف: آیه 173)
مولانا در بیت هشتم با اشاره به یکی از اصول عرفان نظری که انواع دنیاهای عالم ناسوت را هیچ اندر هیچ و تو خالی و گذرا و میرا می داند؛ انسان ها را به «عرفان عملی» فرا می خواند. آن گاه گویی پیام امام حسین(ع) را ابلاغ می کند که: «ای مدعیان؛ اگر از قبیله ما و کربلایی هستید «اهل صفا» شده، دل را به نور الهی منور گردانید و به تجلیه و تخلیه و تحلیه نفس مشغول گردید تا به فنـای فی الله رسیده، با سیر و سلوک الهی به لـقاءَ الله واصل شوید». اصطلاح «اهل صفا» ترکیب اضافی و اشاره به عارفان و صوفیان است. جنید گوید: «تصوف آن است که حق مُرده گرداند و تو را از تو وَ به خود زنده گردانَد». (ترجمه رساله قشیریه، تصحیح فروزانفر، ص 469). مولانا پیمودن راه حسین(ع) را تنها با «دل» ممکن می داند: «به دل رو گر ز مایی». در معارف قرآنی و عرفانی «دل»؛ معدن نور الهی و محل اشراق آن و مرکز معرفت ربانی است که ساحتی برتر از معرفت علمی (دانش تجربی نظیر علوم طبیعی) و عقلی دارد. دل مؤمن عرش خداوند است. محی الدین اندلسی تعبیراتی شیوا از قلب دارد: «بیت حق، مشعر الهی، محل الهام، مکان علم و نور، شمع سراپرده شاهی، آینه نور الهی، ایمن آباد، حصن محکم و گلشن خرم است. محی الدین در «رساله تحفة السفرة الی حضرة البررة» پس از معرفی قلب به عنوان محل شناسایی امور و آگاهی از علوم به طور عموم و معرفت معارف ربانی و علوم الهی به طور اخص، نظیر سایر عرفا تأکید می کند: «معرفت مطمئن، دانش راستین و وصول به مقامات؛ تنها از طریق پاک گردانیدن قلب از شوائب و آلودگیها و بیرون کردن اغیار از آن حاصل میآید.(جهانگیری، محیالدین چهره برجسته عرفان اسلامی، ص 175).
در این غزل «دل»؛ اشاره به «قلب سلیم» در قرآن کریم است: «یوْمَ لا ینْفَعُ مَالٌ وَ لا بَنُونَ * إِلا مَنْ أَتَی اللهَ بقَلْبٍ سَلِیمٍ».(سوره شعراء: آیات 88-89). «سلیم» به معنای سالم و «قلب سلیم» قلبی است که از غیر خدا بـری است و تنها خدای تعالی را عاشقانه پرستش می کند. قلب مُرده ضدِّ «قلب سلیم» است و به معنای قلب فاقد حیات است. چنین قلبی خدای خویش را نمی شناسد، اوامر او را بندگی نمی کند و هوای نفس و شهوت پیشوای اوست. «قلب سلیم»؛ قلب مریض هم نیست، زیرا قلب مریض گرچه دارای حیات است، اما دائماً در حال شک و تردید است. بدین معنا که هم جایگاه محبت خدای حق تعالی است که موجب حیات اوست و هم محل شهوات و حرص به کسب مطامع دنیوی است که موجب هلاکتش میگردد. بدین ترتیب «قلب سلیم»؛ قلب زنده و لطیف؛ «قلب مرده»؛ قلب خشک و «قلب مریض»؛ قلبی است که یا به سلامت نزدیک میشود و یا به سوی هلاکت میرود. (ابن ابیبکر، 1961: 1 / 22). دل آدمی در همواره در معرض لغزش و تغییر منفی و غفلت از حقیقت است، لذا همواره باید مراقب احوال خویش باشد. از جمله ارکان این مراقبـه؛ پرداختن مدام به «ذکر» خدای مهربان و مداومت بر «مراقبـه قلبی» است.«أَلا بِذِکرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ» (رعد،28) دلها به یاد خدا آرامش می یابد.
کجاییـــــــد ای شهیــــدان خدایــــــی بـــــــــلاجویان دشـت کربلایـــــــی
کجاییـــــــد ای سبک بـالان عـاشـــــق پرنـــده تر ز مــــــــرغان هوایـــــــی
کجاییـــــــد ای شهـــــان آسـمانــــــی بدانسته فـلــــــک را درگـشایــــــــی
کجاییـــــــد ای ز جـان و جـا رهیــــده کسـی مر عـقل را گوید کجایــــــــی
کجاییـــــــد ای در زنـدان شــــــکسته بـــــــداده وام داران را رهایـــــــــــی
کجاییــــــــد ای در مـخزن گـشـــــاده کجاییـــــد ای نوای بی نوایـــــــــــی
در آن بحرید کاین عالـــــم کف اوست زمانــــی بیش داریــد آشنایـــــــــــی
کف دریـاسـت صـورت های عالـــــــم ز کف بگذر اگــر اهل صفایــــــــــی
دلــــم کف کرد کاین نقـش سخـن شد بهـل نقش و به دل رو گر ز مایــــــــی
بـــــــرآ ای شمس تبریزی ز مشــــــرق که اصـل اصـل اصـل هـر ضیـایـــــــی
(مولوی، دیوان شمس، غزل2707)
منابع:
1. قرآن کریم.
2. ابن ابیبکر، ابیعبدالله، مشهور به ابنقیم الجوزی، اغاثه اللفهان من مصاید الشیطان، ج 1، تحقیق محمدسید گیلانی، قاهره، مکتبة مشکاة الاسلامیة، 1961م.
3. ابنعربی، محیالدین، فتوحات مکیه، تحقیق و تقدیم دکتر عثمان یحیی، تصویر و مراجعه دکتر ابراهیم مدکور، ج 10، قاهره، المکتبة العربیة، المجلس الاعلی للثقافة، 1406هـ.ق.
4. جهانگیری، محسن، محیالدین عربی، چهره برجسته عرفان اسلامی، تهران، دانشگاه تهران، 1367.
5. دهخدا، علی اکبر، لغتنامه، تهران، مؤسسه لغتنامه دهخدا، ج 38، 1365.
6. سجادی، سیدجعفر، فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، تهران، طهوری، 1379.
7. صفوی، سیدسلمان، اهل بیت از دیدگاه مولوی، قم، انتشارات سلمان - آزاده، 1389.
8. فروزانفر، بدیعالزمان، احادیث مثنوی، تهران، امیرکبیر، چاپ سوم، 1361.
9. قشیری نیشابوری، ابی الحسن، 1400 ق، صحیح مسلم، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1400هـ.ق.
10. کاشانی، عزالدین محمد، مصباح الهدایة و مفتاح الکفایة، تصحیح جلالالدین همایی، تهران، مؤسسه نشر هما، 1372.
11. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اهل بیت، 1356.
12. مولوی، جلال الدین محمد، مثنوی معنوی، تهران، مولی، 1366.
13. مولوی، جلال الدین محمد، دیوان شمس تبریزی، نسخه فروزانفر، تهران، 1380.
امان از دست مردمانی که کم مانده است مولانا را کافر بداند تا فقط او را مال خویش کنند و بگویند مولانا هم نظر با ما بوده . امان از دست آن هایی که حتی طاقت اعتراف این را ندارند که در چندین هزار بیت مولانا یک بیت هم در مقام حسین سروده باشد . امان از مردمانی که میخواهند همه چیز را مال خود کنند .
بسیاری از حاشیه های نوشته شده درباره این شعر به واژه کربلا و اینکه آیا مولانا شیعه بوده یا خیر بر میگردد. تا اوایل دوره صفوی (که شاه اسمعیل و سلطان سلیم برای مقاصد سیاسی هر یک خود را امیرالمومنین خواندند ویکی امیرالمومنین شیعه شد و دیگری امیرالمومنین سنی) دوری بین سنی و شیعه بسیار ناچیز بود. از سویی، در بسیاری از فرقه های اهل سنت احترام زیادی برای امام حسن و حسین و امام صادق قائل هستند. برای امام حسن و امام حسین پسوند "رضی الله" می آورند. مثلا در مسجد ایاصوفیه استانبول، دقیقا نام حسن و حسین را در کنار نام خلفای راشدین می توان دید.
با سلام.متن نوشتن بر این شعر مانند اوردن چراغ برای پیدا کردن خورشید است.السلام علیک یا ابا عبدالله.
با سلام و درود خدمت همه عزیزان
حضرت مولانا غزل شماره (972) با مطلع:
عاشقانی که با خبر میرند پیش معشوق چون شکر میرند
را در وصف شهدای کربلا سروده اند.العاقل و اشاره
شان و شخصیت امام حسین بسیار بالاتر از آن است که بخواهیم اصرار کنیم مولانا این شعر را در مدح ایشان سروده است یا نه.
در واقع دوستانی که با ذوق و شوق فراوان نوشته اند که این شعر را مولانا در وصف امام حسین سروده، به گمانم مرتبه امام معصوم را پایین آورده اند و تمجید یک شااعر از امام حسین را امتیاز برای امام محسوب می کنند که ببینید، حتی مولانا هم در وصف او سروده اما واقعیت این است که امام حسین و واقعه کربلا نیازی به مدح و ستایش شعرا ندارد و هرکه مدح سروده است برای بالا بردن امتیاز معنوی شعر خود سروده. که صد البته اگر اینچنین باشد، مرتبه مولانا بالا رفته است.
دوستان عزیز
اولا زندگی کردن مولانا در دورانی که اکثریت منطقه سنی بودن دلیل بر سنی یا شیعه بودنش نمیشه کمااینکه توی مثنوی میگه :
ملت عشق از همه دین ها جداست
عاشقان را ملت و مذهب خداست
...
حالا منظور مولانا کربلا بوده یا نبوده ، این دلیل این نمیشه شما با هم جنگ کنید و همون عشقی رو که مولانا ازش دم میزنه زیر پا بذارین واسه دفاع از خودش . نه اونایی کربلا رو دوست دارن با صحت یا عدم صحت این شعر اعتقادشون زیر سوال میره و نه اونی کربلا رو دوست نداره بالعکس .
با هم دوست باشین ... مهم ترین الویت یک انسان انسانیتشه
بی شک مولانا جلال الدین از یزرگترین شعرای فارسی زبان بوده و گنچینه سخن و فرهنگ ایرانی مدیون اوست ولی بحث راجع به این شعر که نام زیبای امام بزرگمان را ذکر کرده باشد یا خیر بحثی بی ارزش بوده که اگر به واقعا به کار رفته باشد طاوس خرامان عشق الهی به قالب غزل نشسته که به قول مولانا اصل اصل اصل هر ضیایی است
روح این شعر به نقش زیبایی دریای زلال و بی کف کربلا مزین گشته و ماندگارترش کرده
گمان میکنم بخش بزرگی از جهانبینی مولانا در این غزل ترسیم شده و چون ستیز دوستان در خصوص ابیات نخست بی پایان مینماید، کمتر به ابیات بسیار مهم انتهایی توجه گشته. نکات زیر فهم بنده است در این زمان و ممکنست الزاما درست و دقیق نباشد:
استیون هاوکینگ فیزیکدان نامی معاصر در توجیه پیدایش هستی (گیتی) میگوید این جهان یکی از جهانهای محتمل است و چون حبابیست بر روی رودخانه (پیوستار) فضا زمان که هنوز نترکیده.
این نظریه را مقاسیه کنید با:
"در آن بحرید کاین عالم کف اوست...." و یا
" کف دریاست صورتهای عالم...." در این شعر. و همچنین "چشم دریا دیگرست و کف دگر...." و "جنبش کفها ز دربا روز و شب، کف همی بینی و دریا نه عجب" از دفتر سوم مثنوی.
گمان نمیکنم استیون هاوکینگ از این تشبیه مولانا آگاهی داشته ولی تعبیر مولانا در خصوص این گیتی بسیار دقیق مینماید.
در دایرهٔ وجود موجود علیست
اندر دو جهان مقصد و مقصود علیست
گر خانهٔ اعتقاد ویران نشدی
من فاش بگفتمی که معبود علیست
سلام دوستان کسی در مورد این رباعی مولوی اطلاعاتی داره ؟
در اینکه منظور از شهیدان،شهدای دشت کربلا هست یا خیر،نظری ندارم؛
اما در مورد شیعه یا سنی بودن حضرت مولوی،به نقل از دکتر سروش خدمتتون عرض میکنم که "مولوی نهنگیست که در این برکه ها نمیگنجد"
با سلام خدمت تمامی دوستان
از ابراز عقیده تمامی سروران این نکته ظریف استنباط میگردد وان علاقه مفرط ایشان به حضرت مولاناست که هریک میخواهد ایشان را به نوعی به بخشی از جامعه ربط دهند در صورتی که پیام اصلی مولانا رهایی از همین قید وبند هاست وکسی که خود را شاگرد مکتب ایشان میداند نباید در این موارد ورود کرده وبحث نماید وبقول حضرت حافظ جنگ هفتاد ودو ملت همه را عذر بنه //چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند خداوند در قران کریم بارها به حضرت رسول فرمان داده بگو من بشری مثل شما هستم واقعا چه دلیل داشته که خداوند این دستور را موکدا به ایشان داده تا به ما ابلاغ کند از منظری یعنی اینکه بواسطه عدالت خدایی به هریک از ما نوع بشر فرصت بیدار شدن وزنده شدن به روح خدایی را عطا کرده ولی حیف که عمر عزیز را صرف مباحث حاشیه ای میکنیم واین را بدانید که در پیشگاه الهی هرکس مسیول اعمال خود است حال در هر مقامی باشد این شعر ایشان نیز بعنوان حسن ختام خالی از لطف نیست
صد هزاران دام ودانه ست ای خدا // ما چومرغان حریص مبتلا
دم به دم ما بسته دام نوییم // هریکی گر باز وسیمرغی شویم
میرهانی هردمی ما را وباز //سوی دام نو رویم ای بی نیاز
مادر این انبار گندم میکنیم // گندم جمع آمده گم میکنیم
می نیاندیشیم آخر ما به هوش //کاین خلل در گندم است از مکر موش
لطفا بقیه این مثنوی را خودتان مطالعه فرمایید حق نگهدارتان باد
پس
نماز هر چهاران
شد تباه......
درود
نظرات یاران رو خوندم ، البته بعد از دوبار خوندن خود شعر.بیشتر اختلاف نظرات حول محور شهیدان کربلایی بود...جنگ بین ادیان ،مذاهب .به طول قدمت تاریخ شاید باشه..و اکثرا سر این موضوعه که همه میگن مذهب من بهتره...مصداق گفته ی شیطان که گفت من از ادم بهترم. درس اول رو داد. که هر کس بگه من یا مال من یا از من بهتر جایگاهش کجاس.. خیلی ها غافل شدیم که همه یک چیز رو میگن در مذاهب مختلف. به قول حافظ
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند.
چنین شعر زیبایی با این همه درس زیبا پیامهای بسیاری داره و حیف که ما رو به مثرت ببره،..
شهید
کسیست که شاهد میشه
ناظر هست به هر چه رخ میدهد
الزاما نیاز نیست مرگ جسم رخ دهد تا شهید شویم
همین که بمیریم قبل از اینکه بمیریم ،شهید شده ایم
اولیا و عرفا و هر کس که پای جای پای انها گذاشته شهید شده اند
نظاره گر به وجه الله شده اند
شهید نظر میکند به وجه الله
چرا که میبیند انچه چشم سر از دیدنش عاجز است
شیخ محمود میفرماید
کسی کز معرفت نور و صفا دید به هر چیزی که دید اول خدا دید
یا بابا طاهر
بهر جا بنگرم روی تو بینم
چرا که اینها شاهد بوده اند
شهید بوده اند
از حجاب ها ی خود مرده بودند
بدون پیش دارری و قضاوت نظاره گر وقایع زندگی بودند
و اینما تولو فثم وجه الله
شهیدان خدایی
بلا جویان دشت کربلایی
سمبل روبرو شدن با بلایی عظیم حسین بود خود و خانواده و یارانش
به این معنی که حسین علیه السلام تفاوتی بین وقایع نمیدید. هرچه رخ میداد از طرف دوست میدید و شاهدش بود
شاد باشید
با سلام
شخصی فرمودهاند که این چیزها از زمان صفویه پیدا شد و مولانا با شعر زیر سرزنش میکند
پس عزا بر خود کنید ای خفتگان زانکه بد مرگیست...
باید گفت که عزاداری و زنده نگهداشتن یاد عاشورا به توصیه اهل البیت بوده تا از این واقعه درس و عبرت گرفته شود
و این زنده نگه داشتنها از زمان ائمه بوده و صفویه 300، 400 سال بعد از مولانا روی کار آمدند
اقا یا خانوم شاهو!ماباید حرف شمارو باور کنیم یاانبوه نسخ گوناگون دیوان شمس که بلاجویان دشت کربلایی اورده؟؟!!!
با سلام و درود
عالی مقام مولانا در این شعر گفته اند
کف دریاست صورت های عالم
ز کف بگذر اگر اهل صفایی
بنده یادآور این بیت شدم به این خاطر که بحث داغی در مورد سنی بودن، و ارادت داشتن یا نداشتن جناب مولانا به امام حسین در حاشیه ها از دوستان آمده. اگر اهل صفاییم و کوشش بر درک و معرفت داریم باید به دریای معنا پی ببریم، عمق مفاهیم رو جستجو کنیم و از صورتها بگذریم. وادی شناخت و آشنایی بری از ظواهر و بحث صورت هست.
البته دوستان همه فرهیخته هستند ولی مایلم که در مورد معنای آن بیت
"دلم کف کرد ..." پاره توضیحی بنویسم شاید برای کسی جالب باشه.
جناب مولانا در بیت قبلی خطاب به شهیدان کربلا می فرمایند که : اگر عالم هستی دریا باشد تمام نمود جهان کف روی دریاست و حقیقت دریا شما هستید و ژرفای وجود و ادراک شما اصلِ دریای عالَم است و سایر چیزهای دنیا فقط کف روی آب است.
و اما در این بیت ( که منظور ماست ) میفرماید که
دل من هم در درک این معنا (تمجید شما) اگر به دریا تشبیه شود، دلم دریا عمیقی از حمد و ثنا و تمجید شماست و آنچه میگویم و شعری که بر زبانم جاری شد، تنها کفی بر روی این دریاست!!!
تو اگر اهل دل و اهل درک هستی، از این کف ظاهری بگذر و به عمق معنا و احساس در درون دلم بنگر و خودت حدیث مفصل بخوان از این مجمل .
شعر را شهرام ناظری نخوانده و بیژن کامکار خوانده
سوالی داشتم از دوستان ادیب حودم که همواره سعی میکنم از مطالب حوبشان استفاده کنم . عزیزان در حاشیه های شما در مورد بیت آحر و ریط آن به موضوع غزل توضیحی نیامده است اکر ممکن است اشاره بفرمایید.
نکته ای رو تذکر بدم بیت اول نمیتواند قافیه اش اشنایی باشد زیرا قافیهی یکی دیگر از ابیات هم اشنایی است ودر قصیده و غزل یک قافیه دوبار اورده نمی شود.
با سلام و عرض ادب
کجایید ای شهیدان خدایی
بلاجویان دشت کربلایی
برداشت هایی قطعا نیازمند جرح و تعدیل و تورین غث و ثمین فرهیختگان مولوی پژوه :
این کلمه مکرر و کلیدی کجایید یقینا به معنای پرسش از مصادیق مقامات و خصوصیات یاد شده نباید و نمی تواند باشد بدین معنا که من می پرسم تا شما پاسخ دهید به عنوان مثال اینجاییم یا آنجاییم یا ورای جا و مکان و زمان در بیجایی ساکن و متمکنیم
کجایید می تواند به این معنا باشد که بگویید ما چگونه باشیم و چه کنیم تا به چونان شمایی ملحق و واصل شویم و چرا در این عصر و زمان نشانی از چونان شمایی نیست ( گفتند یافت می نشود جسته ایم ما ) هرچند بلاتشبیه و مادون قیاس احدی با ذوات مقدس ائمه ی طاهرین و برمبنای روایات از وجود اطهر این ذوات مقدس کل یوم عاشورا و کل ارض کربلاست ...
نسبت میان شهیدان و خدایی بودنشان رمزگانی است بر مراتب شهود و مظهریت اسم الشاهد خداوند در گستره ی درازدامن هستی های موازی و طولی همه ی اعصار و امصار
آنکه می طلبد شاهد و شهید تام خدایی شدن را بلاجوست و این خود بیکرانی از معرفت پارادوکسیکال عاشقان است از هر امری ....
ای از همه ی دشت ها پسند شما دشت کرب و صحرای بلا ..... بیندیشیم در ارتباطات آشکار و پنهان کلمات و عبارات .....
کجایید ای سبک روحان عاشق
پرنده تر ز مرغان هوایی
ابزار آسمان پیمایی در عالم مدرک حسی چونان ما بی بصرانی بال و مظهر تام آن پرندگان و بال داران مانوس به پرواز نه به ظاهر پرندگان بی بهره از طیران در اوج آسمانند و ابزار پریدن مخاطبان این خطاب نه پر و بال که جان و روان از ثقل و سنگینی رسته است و روح رسم و راه معراج دانسته و پرنده تر بودنشان برتری است از سنخ جوهر نه عرض محتاج ابزار و ملتزم به حدود بلند پرواز تر بودن صرفا ظاهری که از جنس دیگری پرنده بودن است و این یکی از بکرترین زیبایی های زبانی صاحب این کلام آسمانی است که گاه در تکرار ترهای تفضیلی و گاه در تکرار اسم نوع و جنس ها ظهور و بروزی رمزگانی و نمادین می یابد که اصل اصل خورشید سمایی که اصل اصل اصل هر ضیایی که مثنوی اصول اصول اصول است و قس علی هذا
از قیاس و وهم و استدلال دور
نور نور نور نور نور نور
ملت عشق از همه دین ها جداست
امامحسیناگر امروز بود،میگفت چرا شما اینقدر درباره من حرف میزنید ،چرا خودتان آزاده نیستید.
سلام
بنظر من، بیایم به شعر دقت کنیم.مولانا میگه
کف دریاست صورتهای عالم
ز کف بگذر اگر اهل صفایی
برای هر کدوم از ما کف دنیای مختص به خودمون وجود داره، بیایم ببینیم ما در مورد چه چیزی حساس و متعصب هستیم و و اون کف و از صورت دریامون پاک کنیم، حالا این کف هرچیزی میتونه باشه، شاید یه چیز قدسی باشه، یا شاید یه چیز دنیای،
دیگه انتخاب و تشخیصش با خودمون.
سلام
این سروده در توصیف بزرگان عرفان و عارفان حقیقی از نظر مولوی هستند که صفاتی مشخص دارند از جمله شهدای کربلا که در زندان دنیا را شکسته و از جان و جان رهیده اند ،
در ثانی نگفته، شهیدان کربلا ، تا در مورد آنها باشد
بلکه شهیدان کربلایی ، ی در آخر نشانه صفت است ، صفت نسبی .
کربلایی مثل نیلوفری و آسمانی و زمینی و.. منسوب به نیلوفر و آسمان و زمین است نه خود آنها
اینجا هم کربلایی نسبت داده شده به دشت کربلا
موید این مطلب این است که در آخر ، از سر سلسله اولیا و عرفان حقیقی - در نظر خودش- شمس یاد می کند که اصل اصل اصل هر ضیاءو نور هدایت است
سلام به دوست عزیز نور وحدت ،
زیبا بود ...
البته فهم شعر آسان تر میشود ولی محتوا شعر گویی تغییر میکند و شاید تفاوت با شعر خود مولانا زیاد شود و از معنی مولانا دور شویم ؛ ولی در هر صورت خوب بود :)
فاجعه ، فاجعه است و دل هر انسان را به درد می آورد. فرقی نمی کند مسلمان یا ارمنی باشد. فاجعه ، فاجعه است. از هر فاجعه ای متاثر می شویم. متاثر شدن انسان ، دلیل بر مذهب و دین او نیست. وقتی از فوت یک ارمنی ، متاثر می شویم و هنری می سازیم ، ارمنی نیستیم بلکه انسانیم.
مرز انسانیت به دین و مذهب و رنگ و زبان و ... نیست. مرز انسانیت تا مرز حیوان شدن و خدا گونه بودن است. انسان نه تنها از مرگ مومن و کافر و بلکه از مرگ هر موجود زنده ناراحت و متاثر می شود. برای همین هم بوده است که پیامبر عزیز اسلام ، مکه را بدون کشتار فتح کرد و به کافران ، اجازه اقامت و زندگی داد.
drgavgani@
این شعر در باره امام حسین و یارانش است
تفسیر ابیات ۷ و ۸ فوق:
یکی از زیباترین تشبیهات مولانا در خصوص جهان بیپایان در این دو بیت آمده است.
میفرماید: ای انسان تصور کن که در دریایی غوطه ور هستی که تمامی این دنیا همانند کف روی آنست. و سعی کن اندکی بیشتر در این دریا شنا کنی تا شاید معرفتی کسب نمایی.
ظواهر این دنیا که بصورت تعینات ذهنی ماست همگی مانند همان کف سطح دریا متجلی شده و اگر بخواهی به ماورای آن دست یابی بایست دارای صفای دل باشی.
ترجمه به ترکی از عبدالباقی گلپینارلی
Nerdesiniz a Tanrı şehitleri
A Kerbelâ çölünün belâsını arayanlar
Nerdesiniz a tez canlı âşıklar
A havadaki kuşlardan da daha tez uçanlar
Nerdesiniz a gökyüzünün padişahları
A gök kapılarını açmayı bilenler
Nerdesiniz a candan da kurtulanlar, mekândan da
Akla, nerdesin diyen bulunabilir mi hiç
Nerdesiniz a zindanın kapısını kıranlar
Borçluları hapisten kurtaranlar
Nerdesiniz a hazinenin kapısını açanlar
Nerdesiniz a yoksulun varı yoğu olanlar
O denizdesiniz ki şu âlem, köpüğüdür o denizin
Yüzmeyi çok önceden bilirsiniz zaten
Dünyadaki şekiller, o denizin köpükleridir
Tertemiz kişilerdensen geç köpükten, geç
Gönlüm coştu, köpürdü de şu söz şekli meydana çıktı işte
Bizdensen şekli bırak, gönüle yürümeye bak
A Tebrizli Şems, doğ doğudan
Çünkü her ışığın aslının aslına asılsın sen
با خواندن نظرات اندکی متاثر شدم که چرا همزبان من بهجای مطالعهی «متن» باید سراغ «حواشی» دست چندمی مثل «ملت عشق» بروند که نویسندهاش از روی ترجمهی متن، تفسیر به رای کرده، آنوقت آن تفسیر به رای دست چندمِ از روی ترجمه را به فارسی ترجمه میکنند و مخاطب فارسیزبان هم بخواند.
همینقدر دور از متن، همینقدر زرد، همینقدر مطابق میل و سلیقهی شخصی.
کاش به متن برگردیم.