گنجور

غزل شمارهٔ ۲۷۰۶

چه دلشادم به دلدار خدایی
خدایا تو نگهدار از جدایی
بیا ای خواجه بنگر یار ما را
چو از اصحاب و از یاران مایی
بدان شرطی که با ما کژ نبازی
وگر بازی تو با ما برنیایی
دغایانی که با جسم چو پیلند
سوار اسب فرهنگ و کیانی
پیاده گشته و رخ زرد ماندند
ز فرزین بند شاهان بقایی
چه بودی گر بدانستی مهی را
شکسته اختری در بی‌وفایی
وگر مه را نداند ماه ماه است
چگونه مه نه ارضی نی سمایی
که ارضی و سمایی را غروب است
فتد بی‌اختیارش اختفایی
ظهور و اختفای ماه جانی
به دست او است در قدرت نمایی
بسوز ای تن که جان را چون سپندی
به دفع چشم بد چون کیمیایی
که چشم بد به جز بر جسم ناید
به معنی کی رسد چشم هوایی
کناری گیرمش در جامه تن
که جان را زو است هر دم جان فزایی
خیالت هر دمی این جاست با ما
الا ای شمس تبریزی کجایی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه دلشادم به دلدار خدایی
خدایا تو نگهدار از جدایی
هوش مصنوعی: من چقدر خوشحالم که محبوبم خدایی است. خدایا، تو را به جان خودم قسم می‌دهم از جدایی ما محافظت کن.
بیا ای خواجه بنگر یار ما را
چو از اصحاب و از یاران مایی
هوش مصنوعی: بیا ای بزرگوار، به یار ما نگاه کن، که ما نیز از دوستان و همراهان او هستیم.
بدان شرطی که با ما کژ نبازی
وگر بازی تو با ما برنیایی
هوش مصنوعی: اگر شرطی باشد که با ما ناپسند رفتار نکنی، پس اگر بخواهی با ما بازی کنی، از ما دور نشو.
دغایانی که با جسم چو پیلند
سوار اسب فرهنگ و کیانی
هوش مصنوعی: افرادی که دارای جسد زورمندی مانند فیل هستند، بر اسبِ علم و فرهنگ سوارند.
پیاده گشته و رخ زرد ماندند
ز فرزین بند شاهان بقایی
هوش مصنوعی: آنها به زمین افتاده و چهره‌شان زرد و رنگ‌پریده شده است، همچنان که در بند فرزین، پادشاهان به سر می‌برند.
چه بودی گر بدانستی مهی را
شکسته اختری در بی‌وفایی
هوش مصنوعی: اگر می‌دانستی که محبوبی مانند ماه، در دل بی‌وفایی، شکسته و غمگین است، چه حالی می‌داشتی؟
وگر مه را نداند ماه ماه است
چگونه مه نه ارضی نی سمایی
هوش مصنوعی: اگر ماه (صورت فلکی) از ماه (ماه شب) ناآگاه باشد، چگونه می‌تواند ادعا کند که ماه است؟ در واقع، ماه نه در زمین وجود دارد و نه در آسمان.
که ارضی و سمایی را غروب است
فتد بی‌اختیارش اختفایی
هوش مصنوعی: غروب به طبیعت و آسمان نفوذ کرده و آن‌ها را به آرامش و پنهانی می‌برد، به گونه‌ای که هیچ‌کس نمی‌تواند در برابر این حالت تسلیم نشود.
ظهور و اختفای ماه جانی
به دست او است در قدرت نمایی
هوش مصنوعی: حضور و عدم حضور ماه به دست اوست و او در نمایش قدرت خود، این کار را انجام می‌دهد.
بسوز ای تن که جان را چون سپندی
به دفع چشم بد چون کیمیایی
هوش مصنوعی: ای تن، بسوز؛ زیرا که جان را مانند بخور خوشبو باید که مثل طلای قیمتی، از چشم بد دور نگه‌داریم.
که چشم بد به جز بر جسم ناید
به معنی کی رسد چشم هوایی
هوش مصنوعی: چشم بد تنها به جسم انسان آسیب می‌زند و هیچ گاه نمی‌تواند به معنای واقعی به کسی صدمه بزند. در واقع، تنها چیزی که قابل رویت است، جسم است و معنای عمیق‌تر در ورای آن نهفته است.
کناری گیرمش در جامه تن
که جان را زو است هر دم جان فزایی
هوش مصنوعی: او را در آغوش می‌گیرم تا با هر نفس، جانم تازه شود؛ زیرا وجود او مایه حیات من است.
خیالت هر دمی این جاست با ما
الا ای شمس تبریزی کجایی
هوش مصنوعی: هر لحظه خیال تو در کنار ماست، اما ای شمس تبریزی، تو کجایی؟

حاشیه ها

1397/02/30 06:04
...

خیالت هر دمی این جاست با ما / الا ای شمس تبریزی کجایی؟
...

1399/08/16 22:11
همایون

فرهنگ جلال دین فرهنگ معنوی است
خیال در این فرهنگ با معنی سر و کار دارد و چون خیال کارش نوآوری است ازاینرو معنی ها در این فرهنگ همواره نو میشوند و ارتباط در معنی ها بسیار آسان و لطیف برقرار است
برعکس دنیای جسمانی که ارتباط بین اشیا و اشخاص بسیار کمتر ودشوارترو تابع شرایط زمان و مکان و بسیاری عوامل دیگر است
معنی و جسم مثل آب و خاک است و برای همین دنیای معرفت و معنی به دریا تشبیه میشود
دوستی و دوست که به ماه و ستاره تشبیه میشود و دوست یا ماه در این فرهنک از جنس معنی است
پس حضور همیشگی دارد چون دنیای معنی جاودانه است و معنی ها جاودانه اند و زنده و نوشونده و شمس یک معنی کلیدی در فرهنگ جلال دینی است