غزل شمارهٔ ۲۶۹۹
ندارد مجلس ما بیتو نوری
که مجلس بیتو باشد همچو گوری
بیایی یا بدان سومان بخوانی
ز فضلت این کرامت نیست دوری
خلایق همچو کشت و تو بهاری
به تو یابد شقایقشان ظهوری
تجلی کن که تا سرمست گردند
کنند اجزای عالم مست شوری
چو دریای عتاب تو بجوشد
برآید موج طوفان از تنوری
چو گردون قبول تو بگردد
شود جمله مصیبتها سروری
خمش بگذار این شیشه گری را
مبادا که زند بر شیشه کوری
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
حاشیه ها
1398/11/12 18:02
بابک
سیمرغ ( ارتا فرورد= فروردین ) ، یا خدا ، خودش ذاتا ، بهاریست که با آمدن ، حقایق ، ازهمه جانها و انسانها ، میشکوفد . راستی که چیزی جز همین ارتا نیست ، درفرهنگ ایران ، محدود به سخن گفتن نبود ، بلکه فرا افشاندن وپیدایش گوهرانسان بود . خدا ( ارتا ) ، راست بود ، چون خودش درتمامیش ، تبدیل به گیتی ( ارض = Erde= earth) میشد .