غزل شمارهٔ ۲۶۹۷
بدید این دل درون دل بهاری
سحرگه دید طرفه مرغزاری
در او آرامگاه جان عاشق
در او بوس و کنار بیکناری
که فردوسش غلام آن گلستان
بهشت از سبزه زارش شرمساری
به هر جانب یکی حلقه سماعی
به زیر هر درختی خوش نگاری
اگر پیری درآید همچو کافور
شود گل عارضی مشکین عذاری
چو شیر اسکست جان زنجیرها را
رمید آن سو چو مجنون بیقراری
برفتم در پی جان تا کجا شد
در آن رفتن مرا بگشاد کاری
بدیدم طرفه منزلهای دلکش
ولیک از جان ندیدم من غباری
بگو راز مرا تا بازآید
وگر ناید بیا واپس تو باری
نشانیها بیاور ارمغانی
که تا تن را کنم من دارداری
کیست آن مه خداوند شمس تبریز
خداخلقی عجیبی نامداری
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بدید این دل درون دل بهاری
سحرگه دید طرفه مرغزاری
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف احساسات و زیباییهای طبیعی در دل یک صبح بهاری میپردازد. گوینده در دل خود یک حسی شگفتانگیز را تجربه میکند و در این بیداری صبحگاهی، زیبایی و طراوت یک مرغزار را میبیند که دلش را شاد میکند.
در او آرامگاه جان عاشق
در او بوس و کنار بیکناری
هوش مصنوعی: در او جایی است که جان عاشق آرامش مییابد و در او بوسهها و نوازشهای بدون مرز وجود دارد.
که فردوسش غلام آن گلستان
بهشت از سبزه زارش شرمساری
هوش مصنوعی: فردوس، که در واقع بهشتی برای من است، از سبزهزارش شرمنده است که آن گلستان را خدمتگزاری من میداند.
به هر جانب یکی حلقه سماعی
به زیر هر درختی خوش نگاری
هوش مصنوعی: در هر سو یک حلقه از موسیقی وجود دارد و زیر هر درخت، تصویر زیبا و دلنشینی دیده میشود.
اگر پیری درآید همچو کافور
شود گل عارضی مشکین عذاری
هوش مصنوعی: اگر فردی پیر شود، مانند کافور که بوی خوشی دارد، چهرهاش همچون گلی زیبا و معطر خواهد بود.
چو شیر اسکست جان زنجیرها را
رمید آن سو چو مجنون بیقراری
هوش مصنوعی: مانند شیری که از زنجیرهایش رها شده، با شتاب به آن سو میشتابد، در حالی که به شدت بیتاب و ناآرام است مانند مجنونی که در جستجوی محبوب خود سرگردان است.
برفتم در پی جان تا کجا شد
در آن رفتن مرا بگشاد کاری
هوش مصنوعی: رفتم به دنبال جانم، نمیدانم در این مسیر به کجا رسیدم، اما این سفر برای من گشایشهایی در زندگی به همراه داشت.
بدیدم طرفه منزلهای دلکش
ولیک از جان ندیدم من غباری
هوش مصنوعی: من خانههای زیبا و دلنواز را دیدم، اما از جان خود هیچ نشانهای ندیدم.
بگو راز مرا تا بازآید
وگر ناید بیا واپس تو باری
هوش مصنوعی: بگو راز من را تا دوباره برگردد، و اگر نیاید، تو خودت برگرد.
نشانیها بیاور ارمغانی
که تا تن را کنم من دارداری
هوش مصنوعی: علامتها و نشانههایی بیاور که هدیهای باشد تا بتوانم خودم را در دنیای مادی و جسمانی به خوبی حفظ کنم و کنترل کنم.
کیست آن مه خداوند شمس تبریز
خداخلقی عجیبی نامداری
هوش مصنوعی: کیست آن کسی که مانند ماه، درخشان و با شکوه است و به خداوند شمس تبریز نسبت دارد؟ او شخصیتی شگفتانگیز و معروف است.