غزل شمارهٔ ۲۶۹۵
متاز ای دل سوی دریای ناری
که میترسم که تاب نار ناری
وجودت از نی و دارد نوایی
ز نی هر دم نوایی نو برآری
نیستانت ندارد تاب آتش
وگرچه تو ز نی شهری برآری
میان شهر نی منشین بر آذر
که هر سو شعله اندر شعله داری
اگر نی سوی آتش میل دارد
چو میل رزق سوی رزق خواری
نیاز آتش است آن میل تنها
که آتش رزق میخواهد به زاری
به هر چت نی بفرماید تو نی کن
خلاف نی بکن از شهریاری
خلافش کردی و نی در کمین است
چو نی کم شد سر دیگر نخاری
پدید آید تو را ناگه وجودی
نه نی دارد نه شکر آنچ داری
یکی نوری لطیفی جان فزایی
در او میهای گوناگون کاری
گشایی پر و بالی کز حلاوت
نمایی لطفهای لاله زاری
میان این چنین نوری نماید
دگر خورشید و جانها چون ذراری
به نور او بسوزی پر خود را
ز شیرینی نورش گردی عاری
ز ناله واشکافد قرص خورشید
که گل گل وادهد هم خار خاری
زبان واماند زین پس از بیانش
زبان را کار نقش است و نگاری
نگار و نقش چون گلبرگ باشد
گدازیده شود چون آب واری
بر آن ساحل کهاین گلها گدازید
اگر خواهی تو مستی و خماری
همیگو نام شمس الدین تبریز
کز او این کارها را برگزاری
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
متاز ای دل سوی دریای ناری
که میترسم که تاب نار ناری
هوش مصنوعی: ای دل، از سوی آتش دوری کن، چرا که میترسم قدرت تحمل آتش را نداشته باشی.
وجودت از نی و دارد نوایی
ز نی هر دم نوایی نو برآری
هوش مصنوعی: وجود تو مانند نی است که هر لحظه صدایی تازه و نو از خود برمیآورد.
نیستانت ندارد تاب آتش
وگرچه تو ز نی شهری برآری
هوش مصنوعی: نیستان توانایی تحمل آتش را ندارد و هرچند تو از آن نی شهری بسازی، نمیتواند این وضعیت را تحمل کند.
میان شهر نی منشین بر آذر
که هر سو شعله اندر شعله داری
هوش مصنوعی: نه در این شهر بنشین که آتش در همه جا شعلهور است و هر طرف حرارت و نابسامانی وجود دارد.
اگر نی سوی آتش میل دارد
چو میل رزق سوی رزق خواری
هوش مصنوعی: اگر نی به آتش تمایل دارد، مانند تمایل رزق به خوراک است.
نیاز آتش است آن میل تنها
که آتش رزق میخواهد به زاری
هوش مصنوعی: میتوان گفت که نیاز مانند آتشی است برای آن که انسان بخواهد به تنهایی و به شدت چیزی را طلب کند، زیرا این آتش به نوعی میتواند نشاندهندهی آرزوهای اشتیاقبرانگیز باشد که به شکل نیاز و تقاضا خودش را نشان میدهد.
به هر چت نی بفرماید تو نی کن
خلاف نی بکن از شهریاری
هوش مصنوعی: هر زمان که تو به سخن میپردازی، به شکل و شمایل خودت باقی بمان و برخلاف آنچه که هستی عمل نکن تا از ویژگیهای بزرگ رهبری دور نشوی.
خلافش کردی و نی در کمین است
چو نی کم شد سر دیگر نخاری
هوش مصنوعی: تو برخلاف آنچه گفته شده عمل کردی و خطر هنوز وجود دارد، همانطور که اگر نی به پایان برسد، سر دیگر آن برندگی بیشتری خواهد داشت.
پدید آید تو را ناگه وجودی
نه نی دارد نه شکر آنچ داری
هوش مصنوعی: ناگهان وجودی برای تو پدید میآید که نه از نی و نه از شکر برخوردار است. این وجود با آنچه که داری متفاوت است و ویژگیهای خاص خود را دارد.
یکی نوری لطیفی جان فزایی
در او میهای گوناگون کاری
هوش مصنوعی: یک نور لطیفی در او وجود دارد که جان را زنده میکند و در او انواع مختلفی از کارها و فعالیتها وجود دارد.
گشایی پر و بالی کز حلاوت
نمایی لطفهای لاله زاری
هوش مصنوعی: پر و بالی را بگشا و نشان ده که چه لذتهایی میتوان از زیباییهای باغ لالهها دریافت کرد.
میان این چنین نوری نماید
دگر خورشید و جانها چون ذراری
هوش مصنوعی: در میان این نور درخشان، خورشید و جانها مانند ذرههای ریز به نظر میرسند.
به نور او بسوزی پر خود را
ز شیرینی نورش گردی عاری
هوش مصنوعی: اگر به نور او توجه کنی، خود را از وابستگیها و دلبستگیهای دیگر رها میکنی و به شیرینی آن نور دست خواهید یافت.
ز ناله واشکافد قرص خورشید
که گل گل وادهد هم خار خاری
هوش مصنوعی: از ناله و اشک، قرص خورشید روشن میشود؛ چرا که گل را به سرسبزی و زیبایی میرساند، و همچنین خارها را نیز پررنگ و مشخص میکند.
زبان واماند زین پس از بیانش
زبان را کار نقش است و نگاری
هوش مصنوعی: از این پس زبان برای بیان احساسات و تفکرات ناتوان است، زیرا وظیفه آن تنها به تصویرسازی و نقش آفرینی محدود میشود.
نگار و نقش چون گلبرگ باشد
گدازیده شود چون آب واری
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی مانند گلبرگ است که در گرما ذوب میشود و به شکل آب درمیآید.
بر آن ساحل کهاین گلها گدازید
اگر خواهی تو مستی و خماری
هوش مصنوعی: در آن ساحلی که این گلها ذوب شدهاند، اگر میخواهی، میتوانی حالتی سرشار از شادی و مستی پیدا کنی.
همیگو نام شمس الدین تبریز
کز او این کارها را برگزاری
هوش مصنوعی: شمس الدین تبریز نامی است که به خاطر او این کارها انجام شده است.
حاشیه ها
1399/09/05 15:12
هادی
مولانا چه میخواهد بگوید؟ عجب است که دل را از آتش عشق برحذر می دارد. یا من درست نمی فهمم!؟ این مرتبه ایست بعد از عشق؟
1403/12/08 06:03
وحید نجف آبادی
مرحله ای هست که هم طالب آتشی هنوز و هم میدونی ک دیگه طاقت آتش رو نداری ولی همزمان هم خودت اژدهای آتشینی و هرجا بری اثرات شعله های آتشت پابرجا میمونه