گنجور

غزل شمارهٔ ۲۶۹۲

به جان تو پس گردن نخاری
نگویی می‌روم عذری نیاری
بسازی با دو سه مسکین بی‌دل
اگر چه بی‌دلان بسیار داری
نگویی کار دارم در پی کار
چه باشی بسته تو خاوندگاری
تو گویی می‌روم رنجور دارم
نه رنجوران ما را می‌گذاری
ز ما رنجورتر آخر کی باشد
که در چشمت نیاییم از نزاری
خوری سوگند که فردا بیایم
چه دامن گیردت سوگند خواری
تو با سوگند کاری پخته‌ای سر
که بر اسرار پنهانی سواری
تو ماهی ما شبیم از ما بمگریز
که بی‌مه شب بود دلگیر و تاری
تو آبی ما مثال کشت تشنه
مگرد از ما که آب خوشگواری
بپاش ای جان درویشان صادق
چه باشد گر چنین تخمی بکاری
چه درویشان که هر یک گنج ملکند
که شاهان راست ز ایشان شرمساری
به تو درویش و با غیر تو سلطان
ز تو دارند تاج شهریاری
که مه درویش باشد پیش خورشید
کند بر اختران مه شهسواری
منم نای تو معذورم در این بانگ
که بر من هر دمی دم می‌گماری
همه دم‌های این عالم شمرده‌ست
تو ای دم چه دمی که بی‌شماری

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به جان تو پس گردن نخاری
نگویی می‌روم عذری نیاری
هوش مصنوعی: به خاطر تو، حتی اگر بهانه‌ای داشته باشم که بروم، از تو دور نمی‌شوم و نمی‌گویم که می‌روم.
بسازی با دو سه مسکین بی‌دل
اگر چه بی‌دلان بسیار داری
هوش مصنوعی: اگر با دو یا سه نفر بی‌دل و فقیر زندگی بسازی، بهتر از آن است که در کنار افراد زیادی بی‌احساس و بی‌عشق باشی.
نگویی کار دارم در پی کار
چه باشی بسته تو خاوندگاری
هوش مصنوعی: اگر بگویی که در پی کار هستی، بدان که چه در پی کار هستی، هیچ گاه نخواهی توانست به کار واقعی بپردازی.
تو گویی می‌روم رنجور دارم
نه رنجوران ما را می‌گذاری
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد من در حال رفتن هستم و از بیماری رنج می‌برم، اما به نظر می‌رسد که دیگران هم در درد و رنج هستند و تو اجازه نمی‌دهی که ما در این وضعیت بمانیم.
ز ما رنجورتر آخر کی باشد
که در چشمت نیاییم از نزاری
هوش مصنوعی: کیست که از ما رنجورتر باشد، اگر در چشمان تو نیاییم، ای نزاری؟
خوری سوگند که فردا بیایم
چه دامن گیردت سوگند خواری
هوش مصنوعی: من قسم خورده‌ام که فردا نزد تو می‌آیم، حالا چه اهمیتی دارد که سوگند به ذلت و خواری باشد.
تو با سوگند کاری پخته‌ای سر
که بر اسرار پنهانی سواری
هوش مصنوعی: تو با قسم خوردن، کار شگرفی را آغاز کرده‌ای که بر رازهای پنهان احاطه داری.
تو ماهی ما شبیم از ما بمگریز
که بی‌مه شب بود دلگیر و تاری
هوش مصنوعی: تو ماهی و ما در شب هستیم؛ از ما دوری کن، زیرا شب بی ماه دل‌گیر و تاریک است.
تو آبی ما مثال کشت تشنه
مگرد از ما که آب خوشگواری
هوش مصنوعی: تو مانند آبی هستی برای مزرعه‌ای تشنه، ما را فراموش نکن که نوشیدن آب گوارا برایمان ممکن نیست.
بپاش ای جان درویشان صادق
چه باشد گر چنین تخمی بکاری
هوش مصنوعی: ای جان، اگر در دل درویشان راستین بذری بکاری، چه پیش خواهد آمد؟
چه درویشان که هر یک گنج ملکند
که شاهان راست ز ایشان شرمساری
هوش مصنوعی: درویشان هر کدام دارای سرمایه‌ای بزرگ هستند که شاهان از آنان شرمنده‌اند.
به تو درویش و با غیر تو سلطان
ز تو دارند تاج شهریاری
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که در حالی که من تنها یک درویش هستم، کسانی که با من نیستند، به عنوان یک سلطان شناخته می‌شوند. این اشاره دارد به اینکه مقام و ارزش انسان‌ها به ویژگی‌های درونی و ارتباطشان با دیگران بستگی دارد، نه به ظواهر یا مقام‌های ظاهری.
که مه درویش باشد پیش خورشید
کند بر اختران مه شهسواری
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی که ماه به عنوان یک درویش در برابر خورشید قرار می‌گیرد، حتی ستاره‌ها هم تحت تأثیر قدرت خورشید احساس کوچکی و حقارت می‌کنند. در واقع، این تصویر به قدرتمندی خورشید و برتری آن بر سایر اجرام آسمانی اشاره دارد و نشان می‌دهد که همواره یک نیروی برجسته وجود دارد که می‌تواند دیگران را تحت سایه خود قرار دهد.
منم نای تو معذورم در این بانگ
که بر من هر دمی دم می‌گماری
هوش مصنوعی: من در این لحظه که هر نفس به یاد تو می‌خوانم، عذرخواهی می‌کنم.
همه دم‌های این عالم شمرده‌ست
تو ای دم چه دمی که بی‌شماری
هوش مصنوعی: تمام لحظات این جهان شمارش شده‌اند، اما تو ای لحظه، چه لحظه‌ای که قابل شمارش نیستی.