غزل شمارهٔ ۲۶۸۷
صلا ای صوفیان کامروز باری
سماع است و وصال و عیش آری
بکن ای موسی جان خلع نعلین
که اندر گلشن جان نیست خاری
کبوترها سراسر باز گردند
که افتاد این شکاران را شکاری
شود سرهای مستان فارغ از درد
چو سر درکرد خمر بیخماری
بخور که ساعتی دیگر نبینی
ز مشرق تا به مغرب هوشیاری
برآور بینی و بوی دگر جوی
که این بینی است آن بو را مهاری
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
صلا ای صوفیان کامروز باری
سماع است و وصال و عیش آری
هوش مصنوعی: ای درویشان! امروز زمانی است برای شنیدن نغمهها و وصل و خوشی.
بکن ای موسی جان خلع نعلین
که اندر گلشن جان نیست خاری
هوش مصنوعی: ای موسی، نعلین خود را درآور، زیرا در باغ جان، هیچ گونه خاری وجود ندارد.
کبوترها سراسر باز گردند
که افتاد این شکاران را شکاری
هوش مصنوعی: کبوترها به همه جا پراکنده میشوند چون شکارچیان دوباره شکار خود را به دست آوردهاند.
شود سرهای مستان فارغ از درد
چو سر درکرد خمر بیخماری
هوش مصنوعی: وقتی که سرهای شاد و سرمست از هر گونه دردی آزاد شوند، مانند زمانی است که انسان بدون هیچ نگرانی و خماری از شراب، سرش را بلند میکند.
بخور که ساعتی دیگر نبینی
ز مشرق تا به مغرب هوشیاری
هوش مصنوعی: بخور و از لحظههای لذت ببر، چرا که در آیندهای نزدیک، دیگر نخواهی توانست به روشنی و آگاهی تمامی دنیا را از شرق تا غرب ببینی.
برآور بینی و بوی دگر جوی
که این بینی است آن بو را مهاری
هوش مصنوعی: برو و خودت را به اولویتهای جدید عادت بده، زیرا آنچه که میبینی، همان بو و حالتی است که خودش را نشان میدهد.