غزل شمارهٔ ۲۶۸۰
چنین باشد چنین گوید منادی
که بیرنجی نبینی هیچ شادی
چه مایه رنجها دیدی تو هر روز
تأمل کن از آن روزی که زادی
چه خون از چشم و دلها برگشادهست
که تا تو چشم در عالم گشادی
خداوندا اگر آهن بدیدی
ز اول آن کشاکش کش تو دادی
ز بیم و ترس آهن آب گشتی
گدازیدی نپذرفتی جمادی
ولیک آن را نهان کردی ز آهن
به هر روز اندک اندک مینهادی
چو آهن گشت آیینه به آخر
بگفتا شکر ای سلطان هادی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چنین باشد چنین گوید منادی
که بیرنجی نبینی هیچ شادی
هوش مصنوعی: اگر از رنج و سختی نگذری، به هیچ وجه شادی را نخواهی دید.
چه مایه رنجها دیدی تو هر روز
تأمل کن از آن روزی که زادی
هوش مصنوعی: به چه اندازه رنجها را تجربه کردی، هر روز کمی فکر کن به آن روزی که به دنیا آمدی.
چه خون از چشم و دلها برگشادهست
که تا تو چشم در عالم گشادی
هوش مصنوعی: چه غمی بر دلها و چشمان ما سنگینی میکند که این همه اشک و اندوه از آنها میریزد، فقط به این خاطر که تو در این جهان حاضر و ناظر هستی.
خداوندا اگر آهن بدیدی
ز اول آن کشاکش کش تو دادی
هوش مصنوعی: پروردگارا، اگر از ابتدا به سرنوشت و چالشهای زندگی نگاه میکردی، تو همانی بودی که در زندگی من حرکت و تلاش را به من بخشیدی.
ز بیم و ترس آهن آب گشتی
گدازیدی نپذرفتی جمادی
هوش مصنوعی: از ترس و وحشت، آهن ذوب شدی و دیگر حالت جامد را نداشتید.
ولیک آن را نهان کردی ز آهن
به هر روز اندک اندک مینهادی
هوش مصنوعی: ولی تو این احساس را به طور پنهانی در دل خود نگه داشتهای و هر روز به آرامی آن را بیشتر در وجودت جا میدهی.
چو آهن گشت آیینه به آخر
بگفتا شکر ای سلطان هادی
هوش مصنوعی: وقتی که آهن به شکل آینه در میآید، در پایان میگوید: سپاسگزارم، ای راهنمای نیک.