گنجور

غزل شمارهٔ ۲۶۶۹

برفتیم ای عقیق لامکانی
ز شهر تو تو باید که بمانی
سفر کردیم چون استارگان ما
ز تو هم سوی تو که آسمانی
یکی صورت رود دیگر بیاید
به مهمانخانه‌ات زیرا که جانی
که مهمانان مثال چار فصلند
تو اصل فصل‌هایی که جهانی
خیال خوب تو در سینه بردیم
شفق از آفتاب آمد نشانی
به پیشت ماند دل با ما نیامد
دل از تو کی رود چون دلستانی
سر دل‌ها به زیر سایه‌ات باد
که دل‌ها را در این مرعا شبانی
فروریزید دندان‌های گرگان
از آنگه که نمودی مهربانی
بهل تا بحر گوید قصه خویش
که تا باری ببینی قصه خوانی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برفتیم ای عقیق لامکانی
ز شهر تو تو باید که بمانی
هوش مصنوعی: ما از شهر تو دور شدیم، ای عقیق بی‌نظیر، ولی تو باید در اینجا باقی بمانی.
سفر کردیم چون استارگان ما
ز تو هم سوی تو که آسمانی
هوش مصنوعی: ما به سفر پرداختیم و همچون ستاره‌ها به سمت تو حرکت کردیم، برای اینکه تو هم در آسمان ما هستی.
یکی صورت رود دیگر بیاید
به مهمانخانه‌ات زیرا که جانی
هوش مصنوعی: یک نفر شبیه به تو به مهمانخانه‌ات می‌آید، زیرا که تو انسانی هستی.
که مهمانان مثال چار فصلند
تو اصل فصل‌هایی که جهانی
هوش مصنوعی: مهمانان مانند چهار فصل سال هستند، اما تو خود اصل و بنیان همان فصل‌هایی هستی که دنیای ما به آن‌ها وابسته است.
خیال خوب تو در سینه بردیم
شفق از آفتاب آمد نشانی
هوش مصنوعی: با تصویر خوش تو در دل نگه‌داشتیم، مانند اینکه افق با نور آفتاب روشن شده است.
به پیشت ماند دل با ما نیامد
دل از تو کی رود چون دلستانی
هوش مصنوعی: دل ما خواهان توست و نمی‌تواند از عشق تو جدا شود. هرگز از تو دور نخواهد شد، زیرا تو محبوب و دل‌انگیز ما هستی.
سر دل‌ها به زیر سایه‌ات باد
که دل‌ها را در این مرعا شبانی
هوش مصنوعی: سایه‌ات بر سر دل‌هاست و این باعث می‌شود که دل‌ها در این دشت به آرامش و امنیت برسند.
فروریزید دندان‌های گرگان
از آنگه که نمودی مهربانی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی محبت و مهربانی را نشان دهی، خصومت و دشمنی از بین می‌رود. به عبارتی دیگر، عشق و دوستی می‌توانند تأثیر عمیقی بر روی روابط و رفتارهای دیگران بگذارند.
بهل تا بحر گوید قصه خویش
که تا باری ببینی قصه خوانی
هوش مصنوعی: بگذار تا دریا داستان خود را بگوید، تا بتوانی زیبایی شنیدن داستان را تجربه کنی.

حاشیه ها

1399/01/27 19:03

The great poet Rumi says we are each a guesthouse
------------------------------------------------------
ای عقیق لامکانی که همچو آسمان پایدار و ابدی هستی، ای گوهر لامکانی که از زمان و مکان فارغ و همه جایی هستی؛ سوی تو چو ستارگان ما در حرکتیم. تو یکتا و جان فزایی، حال آنکه ما چو صورت در جلوه های گذرا به دار ِدنیا چو مهمان آمد و رفت داریم. در مهمانخانه ات، ما چو فصول در چرخش ایم. منتها دل ِما سوی تو شوق ِدیدار و وصال دارد تا جوار و آرام گیریم؛ چرا که تو چو آسمان لایتناهی جاودانی هستی. یکی صورت رود دیگر بیاید؛ آنچنانکه سرپناه ِدل هاست سایه ِخُنک تو. به مهمانخانه‌ات ما را ساکن ِابدی کن که همانا جان ِجانانی. تو اصل و ذات ِهر عین و عیان هستی و ما حضور ِخوب تو را در سینه آرزوی ثبات ِمأوا داریم. همانطور که شفق را از آفتاب آمد نشانی، ما را اَمان باشد از درندگی گرگان بیابانی که همانا ذهنیت و فحوای خواب و خیالات ِما می باشند.