غزل شمارهٔ ۲۶۵۶
نه آتشهای ما را ترجمانی
نه اسرار دل ما را زبانی
برهنه شد ز صد پرده دل و عشق
نشسته دو به دو جانی و جانی
میان هر دو گر جبریل آید
نباشد ز آتشش یک دم امانی
به هر لحظه وصال اندر وصالی
به هر سویی عیان اندر عیانی
ببینی تو چه سلطانان معنی
به گوشه بامشان چون پاسبانی
سرشته وصل یزدان کوه طور است
در آن کان تاب نارد یک زمانی
اگر صد عقل کل بر هم ببندی
نگردد بامشان را نردبانی
نشانیهای مردان سجده آرد
اگر زان بینشان گویم نشانی
از آن نوری که حرف آن جا نگنجد
تو را این حرف گشته ارمغانی
کمر شد حرفها از شمس تبریز
بیا بربند اگر داری میانی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.