گنجور

غزل شمارهٔ ۲۶۵۲

نگارا تو در اندیشه درازی
بیاوردی که با یاران نسازی
نه عاشق بر سر آتش نشیند
مگر که عاشقی باشد مجازی
به من بنگر که بودم پیش از این عشق
ز عالم فارغ اندر بی‌نیازی
قضا آمد بدیدم ماه رویی
گرفتم من سر زلفش به بازی
گناه این بود افتادم به عشقی
چو صد روز قیامت در درازی
ز خونم بوی مشک آید چو ریزد
شهید شرمسارم من ز غازی
نصیحت داد شمس الدین تبریز
که چون معشوق ای عاشق ننازی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.