غزل شمارهٔ ۲۶۵۲
نگارا تو در اندیشه درازی
بیاوردی که با یاران نسازی
نه عاشق بر سر آتش نشیند
مگر که عاشقی باشد مجازی
به من بنگر که بودم پیش از این عشق
ز عالم فارغ اندر بینیازی
قضا آمد بدیدم ماه رویی
گرفتم من سر زلفش به بازی
گناه این بود افتادم به عشقی
چو صد روز قیامت در درازی
ز خونم بوی مشک آید چو ریزد
شهید شرمسارم من ز غازی
نصیحت داد شمس الدین تبریز
که چون معشوق ای عاشق ننازی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نگارا تو در اندیشه درازی
بیاوردی که با یاران نسازی
هوش مصنوعی: ای محبوب، تو در فکر و اندیشهای عمیق فرو رفتهای که باعث شدهای با دوستان و یارانت نتوانی هماهنگ شوی.
نه عاشق بر سر آتش نشیند
مگر که عاشقی باشد مجازی
هوش مصنوعی: فردی که عاشق است، بر روی آتش نمینشیند مگر اینکه عشق او حقیقی و عمیق باشد.
به من بنگر که بودم پیش از این عشق
ز عالم فارغ اندر بینیازی
هوش مصنوعی: به من نگاه کن که قبل از این عشق، از دنیا جدا و بینیاز بودم.
قضا آمد بدیدم ماه رویی
گرفتم من سر زلفش به بازی
هوش مصنوعی: یک روز فرصتی فراهم آمد و من با دیدن زیبایی چهرهای چون ماه، به بازی با موهای او مشغول شدم.
گناه این بود افتادم به عشقی
چو صد روز قیامت در درازی
هوش مصنوعی: این شعر بیان میکند که گرفتار عشقی شدهام که به اندازهی یکصد روز قیامت طولانی و سخت است. به معنای دیگر، عشق من چنان عمیق و دشوار است که احساس میکنم با گذشت زمان، هیچ پایانی ندارد و این وضعیت مرا به شدت آزار میدهد.
ز خونم بوی مشک آید چو ریزد
شهید شرمسارم من ز غازی
هوش مصنوعی: از خون من بویی شبیه مشك به مشام میرسد زمانی كه شهید به خاک میافتد و من از این موضوع احساس شرم میکنم به خاطر قهرمانان.
نصیحت داد شمس الدین تبریز
که چون معشوق ای عاشق ننازی
هوش مصنوعی: شمس الدین تبریز به عاشق توصیه کرد که مانند معشوق خود ناز نکند.