غزل شمارهٔ ۲۶۵۰
تو آن ماهی که در گردون نگنجی
تو آن آبی که در جیحون نگنجی
تو آن دُرّی که از دریا فزونی
تو آن کوهی که در هامون نگنجی
چه خوانم من فسون ای شاه پریان
که تو در شیشه و افسون نگنجی
تو لیلیی ولیک از رشک مولی
به کنج خاطر مجنون نگنجی
تو خورشیدی قبایت نور سینه است
تو اندر اطلس و اکسون نگنجی
توی شاگرد جان افزا طبیبی
در استدلال افلاطون نگنجی
تو معجونی که نبود در ذخیره
ذخیره چیست در قانون نگنجی
بگوید خصم تا خود چون بود این
تو از بیچونی و در چون نگنجی
چنین بودی در اشکمگاه دنیا
بگنجیدی ولی اکنون نگنجی
مخوان در گوشها این را خمش کن
تو اندر گوش هر مفتون نگنجی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
حاشیه ها
1396/06/28 18:08
نادر..
تو خورشیدی، قبایت نور سینه است..
1401/08/11 00:11
میم جیم
💚