غزل شمارهٔ ۲۶۴۰
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حاشیه ها
به یاد آر آخرین باری را که دلتنگی گلویت را چنان محکم میفشرد که چهرهات تیره گشته بود. به سختی نفس میکشیدی و هر جرعهی هوا را با تلاش، از میان دستان پر قدرت اندوه که گردنت را احاطه کرده بود، عبور میدادی. حالتی که پس از رفتن عزیزی به تو دست داده بود.
به این حالتِ دلتنگی و اندوه شدید، تاسه میگویند.
غمِ غریبی است و به قول مولانا: بگرفت تو را تاسه و حال تو چنان است…
اگر به تاسه، الف و نونِ حالت را اضافه کنیم، تاسیان را خواهیم داشت. واژهای که برای زبان گیلکیست و در آنجا طبق گفتهی هوشنگ ابتهاج (ه. ا. سایه):
تاسیان را برای حالتی به کار میبریم که در اولین غروبِ پس از رفتنِ عزیزی که مدتی خانهیمان مهمان بوده، به ما دست میدهد. حالتی که به خاطر نبودن اوست.
آن زمان است که میگوییم تاسیان است.
همچنین، اولین غروبی را که کسی از دنیا رفته است و جای او خالی است، تاسیان مینامیم.
به نقل از
پیوند به وبگاه بیرونی/
خورشید وفا آمد زین شعر وفایی
می نوش از این باده که خوشکام بمانی
از چاه غم یوسف این تاسه برانداز
باماه درآمیز تا شاد بر این بام بمانی