گنجور

غزل شمارهٔ ۲۶۱۳

ای شادی آن روزی کز راه تو بازآیی
در روزن جان تابی چون ماه ز بالایی
زان ماه پرافزایش آن فارغ از آرایش
این فرش زمینی را چون عرش بیارایی
بس عاقل پابسته کز خویش شود رسته
بس جان که ز سر گیرد قانون شکرخایی
زین منزل شش گوشه بی‌مرکب و بی‌توشه
بس قافله ره یابد در عالم بی‌جایی
روشن کن جان من تا گوید جان با تن
کامروز مرا بنگر ای خواجه فردایی
تو آبی و من جویم جز وصل تو کی جویم
رونق نبود جو را چون آب بنگشایی
ای شاد تو از پیشی یعنی ز همه بیشی
والله که چو با خویشی از خویش نیاسایی
در جستن دل بودم بر راه خودش دیدم
افتاده در این سودا چون مردم صفرایی
شمس الحق تبریزی پالود مرا هجرت
جز عشق نبینی گر صد بار بپالایی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای شادی آن روزی کز راه تو بازآیی
در روزن جان تابی چون ماه ز بالایی
هوش مصنوعی: ای شادمانی، آن روزی که از راه تو بازگردی، جانم مانند ماه در آسمان روشن خواهد شد.
زان ماه پرافزایش آن فارغ از آرایش
این فرش زمینی را چون عرش بیارایی
هوش مصنوعی: از آن ماهی که پیوسته در حال رشد است، خود را از روش‌های ظاهری رها کن و این زمین را به زیبایی آسمان تزئین کن.
بس عاقل پابسته کز خویش شود رسته
بس جان که ز سر گیرد قانون شکرخایی
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد عاقل هستند که از خودشان رها می‌شوند و به حالت‌های بهتر و بالاتری دست می‌یابند. همچنین، روح‌های زیادی هستند که با آگاهی و عشق، قوانین و اصولی را دنبال می‌کنند که منجر به خوشحالی و شادی آنها می‌شود.
زین منزل شش گوشه بی‌مرکب و بی‌توشه
بس قافله ره یابد در عالم بی‌جایی
هوش مصنوعی: در اینجا به یک مکان خاص و بدون امکانات اشاره شده است که با وجود عدم وجود وسایل و لوازم، قافله‌ای می‌تواند در جهانی بدون مکان و مقصد حرکت کند. به نوعی، این بیت نشان‌دهنده سفر در زندگی و تلاش برای یافتن راهی در جهانی به‌ظاهر خالی و بی‌هدف است.
روشن کن جان من تا گوید جان با تن
کامروز مرا بنگر ای خواجه فردایی
هوش مصنوعی: ای جان من را روشن کن تا جانم با بدنم بگوید که امروز مرا نگاه کن ای آقا، فردا چه خواهد شد.
تو آبی و من جویم جز وصل تو کی جویم
رونق نبود جو را چون آب بنگشایی
هوش مصنوعی: تو مانند آب هستی و من مانند جویی که تنها با وصالت زنده می‌شود. جز وصل تو، هیچ چیز دیگری برای جویای زندگی و رونق نمی‌یابم. جوی بدون آب، زندگی‌اش بی‌معناست.
ای شاد تو از پیشی یعنی ز همه بیشی
والله که چو با خویشی از خویش نیاسایی
هوش مصنوعی: ای شاد و خرم، تو از همه افرادی که می‌شناسی بهتر و برتر هستی، به خدا قسم که حتی وقتی با نزدیکان خود هستی، از آن‌ها جدا نمی‌شوی و همواره در کنارشان خواهی بود.
در جستن دل بودم بر راه خودش دیدم
افتاده در این سودا چون مردم صفرایی
هوش مصنوعی: در تلاش برای یافتن دل خود بودم و در مسیرم متوجه شدم که مانند مردمی از صفر، به این خیال افتاده‌ام.
شمس الحق تبریزی پالود مرا هجرت
جز عشق نبینی گر صد بار بپالایی
هوش مصنوعی: شمس الحق تبریزی مرا از هر آلودگی پاک کرده است و تنها چیزی که در این سفر درک می‌کنم عشق است و اگر بارها هم پاک شوم، باز همین حقیقت باقی خواهد ماند.