گنجور

غزل شمارهٔ ۲۶۰۶

مانده شدم از گفتن تا تو بر ما مانی
خویش من و پیوندی نی همره و مهمانی
شیری است که می‌جوشد خونی است نمی‌خسبد
خربنده چرا گشتی شه زاده ارکانی
زر دارد و زر بدهد زین واخردت این دم
آن کس که رهانید از بسیار پریشانی
اشتر ز سوی بیشه بی‌جهد نمی‌آید
کی آمده‌ای ای جان زان خاک به آسانی
صد جا بترنجیدی گفتی نروم زین جا
گوش تو کشان کردم تا جوهر انسانی
در چرخ درآوردم نه گنبد نیلی را
استیزه چه می‌بافی ای شیخ لت انبانی
چون دیگ سیه پوشی اندر پی تتماجی
کو نخوت کرمنا کو همت سلطانی
تو مرد لب قدری نی مرد شب قدری
تو طفل سر خوانی نی پیر پری خوانی
سخت است بلی پندت اما نگذارندت
سیلی زندت آرد استاد دبستانی
هر لحظه کمندی نو در گردنت اندازد
روزی که به جد گیرد گردن ز کی پیچانی
بنگر تو در این اجزا که همرهشان بودی
در خود بترنجیده از نامی و ارکانی
زان جا بکشانمشان مانند تو تا این جا
و اندر پس این منزل صد منزل روحانی
چون بز همه را گویم هین برجه و خدمت کن
ریشت پی آن دادم تا ریش بجنبانی
گر ریش نجنبانی یک یک بکنم ریشت
ریش کی رهید از من تا تو دبه برهانی
یک لحظه شدی شانه در ریش درافتادی
یک لحظه شو آیینه چون حلقه گردانی
هم شانه و هم مویی هم آینه هم رویی
هم شیر و هم آهویی هم اینی و هم آنی
هم فرقی و هم زلفی مفتاحی و هم قلفی
بی‌رنج چه می‌سلفی آواز چه لرزانی
خاموش کن از گفتن هین بازی دیگر کن
صد بازی نو داری ای نر بز لحیانی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مانده شدم از گفتن تا تو بر ما مانی
خویش من و پیوندی نی همره و مهمانی
هوش مصنوعی: من هنوز در گفتن و بیان احساساتم مانده‌ام تا تو در کنار ما بمانی، در حالی که من هیچ پیوند و رابطه‌ای با تو ندارم، و میهمان این لحظه‌ها هستم.
شیری است که می‌جوشد خونی است نمی‌خسبد
خربنده چرا گشتی شه زاده ارکانی
هوش مصنوعی: این جمله اشاره به قدرت و غیرت یک شیر دارد، که با خونش برمی‌خیزد و آرام نیست. در اینجا، از شخصی که در موقعیتی خاص قرار دارد سوال می‌شود که چرا به مقام سلطنت یا رهبری دست یافته است. به عبارت دیگر، گوینده به این موضوع اشاره می‌کند که در مقابل چالش‌ها و سختی‌ها، باید قوی و آماده باشیم.
زر دارد و زر بدهد زین واخردت این دم
آن کس که رهانید از بسیار پریشانی
هوش مصنوعی: کسی که همواره در حال کمک به دیگران است و از ثروت خود می‌بخشد، در این لحظه از کسی که او را از بی‌نظمی و پریشانی نجات داده، یاد می‌کند.
اشتر ز سوی بیشه بی‌جهد نمی‌آید
کی آمده‌ای ای جان زان خاک به آسانی
هوش مصنوعی: پیام این بیت به این معناست که مانند یک شتر که برای دستیابی به علف و طعمه از دل جنگل و مشکلات عبور نمی‌کند، به دست آوردن چیزی ارزشمند و مهم نیاز به تلاش و زحمت دارد. بنابراین کسی که به راحتی به جایی آمده، باید بداند که دستیابی به آن آسان نبوده است.
صد جا بترنجیدی گفتی نروم زین جا
گوش تو کشان کردم تا جوهر انسانی
هوش مصنوعی: تو بارها آسیب دیدی و گف‌تی دیگر به اینجا نخواهم آمد، اما من تو را با دست خودم به اینجا کشاندم تا حقیقت انسانیت را بشناسی.
در چرخ درآوردم نه گنبد نیلی را
استیزه چه می‌بافی ای شیخ لت انبانی
هوش مصنوعی: من به دور چرخگردیدم و این گنبد آسمانی را زیر سؤال بردم، تو ای شیخ که در جست‌وجوی واقعیات هستی، چه چیزی بافته‌ای؟
چون دیگ سیه پوشی اندر پی تتماجی
کو نخوت کرمنا کو همت سلطانی
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تصویرسازی از ابداع و زیبایی در دنیای خود پرداخته و به تضاد بین ظاهر و باطن اشاره می‌کند. او از دیگ سیاهی صحبت می‌کند که در آن تنش و ناآرامی وجود دارد و به دنبال نشان دادن مسائلی است که در زیر سطح معمولی زندگی در حال جریان است. او با استفاده از واژه‌هایی مانند "تتماج" و "نخوت" به حس و حال ناپایداری و خودخواهی در رفتارها اشاره می‌کند که می‌تواند موجب از دست دادن قدرت و سلطه واقعی شود. به طور کلی، این بیت اشاره به چالش‌های زندگی و کمبود اراده و همت در دستیابی به عظمت دارد.
تو مرد لب قدری نی مرد شب قدری
تو طفل سر خوانی نی پیر پری خوانی
هوش مصنوعی: تو انسانی نیستی که در شب‌های تاریکی مانند ستاره‌ای درخشان بدرخشی، و همچنین هنوز به بلوغ نرسیده‌ای، مثل یک کودک به سر سفره نشسته‌ای و نمی‌توانی به حساب کسی بزرگ‌تر از خودت بیفتی.
سخت است بلی پندت اما نگذارندت
سیلی زندت آرد استاد دبستانی
هوش مصنوعی: سخن‌های تو ممکن است دشوار و سنگین به نظر برسد، اما باید توجه داشته باشی که دیگران ممکن است بگذارند تو در معرض خطر و ضربه قرار بگیری.
هر لحظه کمندی نو در گردنت اندازد
روزی که به جد گیرد گردن ز کی پیچانی
هوش مصنوعی: هر لحظه ممکن است سرنوشت یا مشکلات جدیدی برایت پیش بیاید، روزی که او به جدیت تمام برایت سختی‌هایی ایجاد کند، نمی‌توانی از آن‌ها فرار کنی.
بنگر تو در این اجزا که همرهشان بودی
در خود بترنجیده از نامی و ارکانی
هوش مصنوعی: به اجزای این دنیا نگاه کن که تو هم در آن‌ها بوده‌ای و از نام و نشانی، در وجود خود به زحمت افتاده‌ای.
زان جا بکشانمشان مانند تو تا این جا
و اندر پس این منزل صد منزل روحانی
هوش مصنوعی: من آنها را از آنجا به اینجا می‌آورم، مانند تو، و بعد از این مکان، صد منزل روحانی دیگر در انتظار است.
چون بز همه را گویم هین برجه و خدمت کن
ریشت پی آن دادم تا ریش بجنبانی
هوش مصنوعی: وقتی که مثل بز در جمع صحبت می‌کنم، به همه بگویم که آماده باشند و به خدمت مشغول شوند، من هم برای تو کاری انجام داده‌ام که آن را به خاطرش تلاش کنی و به حرکت درآیی.
گر ریش نجنبانی یک یک بکنم ریشت
ریش کی رهید از من تا تو دبه برهانی
هوش مصنوعی: اگر موهایت را تکان ندهی، یکی یکی آنها را از ریشه می‌کنم. مگر می‌توانی بفریبی و از دست من فرار کنی؟
یک لحظه شدی شانه در ریش درافتادی
یک لحظه شو آیینه چون حلقه گردانی
هوش مصنوعی: یک لحظه با من شو، مانند شانه‌ای که برای گیسوانم در هم می‌پیچد و در لحظه‌ای دیگر مانند آینه‌ای باش که دور خود گردش می‌کند.
هم شانه و هم مویی هم آینه هم رویی
هم شیر و هم آهویی هم اینی و هم آنی
هوش مصنوعی: تو هم در دلبری بی‌نظیری، هم در زیبایی چهره، هم در نرمی و لطافت، هم در قدرت و شجاعت، و هم در لطافت و آرامش. تو در هر دو ویژگی خوب هستی و این امکان‌پذیر است که هم این باشی و هم آن.
هم فرقی و هم زلفی مفتاحی و هم قلفی
بی‌رنج چه می‌سلفی آواز چه لرزانی
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به توصیف و بیان جذابیت و زیبایی‌های معشوق پرداخته است. شاعر با اشاره به ویژگی‌های ظاهری و شخصیت معشوق، به نوعی دلبستگی و شوق خود را نشان می‌دهد. او به زیبایی موها و تفاوت‌های ظاهری اشاره می‌کند و بیان می‌کند که عشق و علاقه او به معشوق هیچ رنجی به دنبال ندارد. در نهایت، به لزوم آواز و شوقی که در دل دارد، اشاره می‌کند و به عمق احساساتش می‌پردازد.
خاموش کن از گفتن هین بازی دیگر کن
صد بازی نو داری ای نر بز لحیانی
هوش مصنوعی: از صحبت کردن دست بردار و به جای آن، بازی جدیدی را آغاز کن. تو امکانات و استعدادهای زیادی داری، ای جوان شجاع!

حاشیه ها

1395/06/08 00:09
آرش

بیت یکی مانده به آخر مولانا به عشق صلاح الدین زر کوب از قصد از قلف به جاب قفل و از سلفیدن بجای سرفیدن استفاده کرده است