غزل شمارهٔ ۲۶۰۱
ای بر سر هر سنگی از لعل لبت نوری
وز شورش زلف تو در هر طرفی سوری
در حسن بهشت تو در زیر درختانت
هر سوی یکی ساقی هر سوی یکی حوری
از عشق شراب تو هر سوی یکی جانی
محبوس یکی خنبی چون شیره انگوری
هر صبح ز عشق تو این عقل شود شیدا
بر بام دماغ آید بنوازد طنبوری
ای شادی آن شهری کش عشق بود سلطان
هر کوی بود بزمی هر خانه بود سوری
بگذشتم بر دیری پیش آمد قسیسی
میزد به در وحدت از عشق تو ناقوری
ادریس شد از درسش هر جا که بد ابلیسی
در صحبت آن کافر شب گشته چون کافوری
گفتم ز کی داری این گفتا ز یکی شاهی
هم عاشق و معشوقی هم ناصر و منصوری
یک شاه شکرریزی شمس الحق تبریزی
جان پرور هر خویشی شور و شر هر دوری
غزل شمارهٔ ۲۶۰۰: گفتم که بجست آن مه از خانه چو عیاریغزل شمارهٔ ۲۶۰۲: ای دشمن عقل من وی داروی بیهوشی
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای بر سر هر سنگی از لعل لبت نوری
وز شورش زلف تو در هر طرفی سوری
هوش مصنوعی: ای بر سر هر سنگی، از زیبایی لبهای تو نوری درخشان میتابد و از شور و زندگی زلفهای تو در هر سو، شوری و هیاهو ایجاد میشود.
در حسن بهشت تو در زیر درختانت
هر سوی یکی ساقی هر سوی یکی حوری
هوش مصنوعی: در زیبایی بهشت تو، در زیر درختهای سبزت، در هر طرف یک جوان و خوشچهره و در هر سمت دیگر یک پری زیبا وجود دارد.
از عشق شراب تو هر سوی یکی جانی
محبوس یکی خنبی چون شیره انگوری
هوش مصنوعی: از عشق تو هر جا یک روح به دام افتاده و یکی دیگر همچون عسل غلیظ شده است.
هر صبح ز عشق تو این عقل شود شیدا
بر بام دماغ آید بنوازد طنبوری
هوش مصنوعی: هر صبح به خاطر عشق تو، عقل من دیوانه میشود و بر بام فکر میآید تا طنبور را بنوازد.
ای شادی آن شهری کش عشق بود سلطان
هر کوی بود بزمی هر خانه بود سوری
هوش مصنوعی: ای شادی، در آن شهر که عشق حاکم است، هر خیابان پر از جشن و هر خانه مملو از خوشی و سرور است.
بگذشتم بر دیری پیش آمد قسیسی
میزد به در وحدت از عشق تو ناقوری
هوش مصنوعی: مدتی پیش از جایی عبور کردم که صدای دلنواز قمر در دلانگیزی عشق تو به گوش میرسید.
ادریس شد از درسش هر جا که بد ابلیسی
در صحبت آن کافر شب گشته چون کافوری
هوش مصنوعی: ادریس به خاطر درسهایی که آموخته، به هر جایی میرود و با وجود اینکه ابلیس در کنار آن کافر قرار دارد، شب را مانند کافور سپری میکند. در واقع، این جمله به ما میفهماند که او در مقابل خطرات و وسوسههای شیطانی مقاوم است و بر مشکلات فائق میآید.
گفتم ز کی داری این گفتا ز یکی شاهی
هم عاشق و معشوقی هم ناصر و منصوری
هوش مصنوعی: گفتم این حرفها از کجا میآید؟ او پاسخ داد که من از یک منبع بزرگ، از یک شاهزاده سخن میگویم؛ هم عاشق و معشوق وجود دارد و هم ناصر و منصور.
یک شاه شکرریزی شمس الحق تبریزی
جان پرور هر خویشی شور و شر هر دوری
هوش مصنوعی: شخصی به نام شمس الحق تبریزی، که مانند یک پادشاه خوشذاتی است، زندگی و جان خانوادهاش را روشن میکند و به آنها نشاط و انرژی میبخشد. او باعث ایجاد شور و هیجان در هر جمع و دورهمی میشود.
حاشیه ها
1396/07/24 21:09
حاتم کرمانشاهی
از عشق شراب تو هر سوی یکی جانی
محبوس یکی خنبی چون شیره انگوری
مولوی جان را مانند یک شراب می بیند که در خمره ی تن محبوس شده است.
شمس تبریزی میگوید: «از مولانا به یادگار دارم ... که می گفت: خلایق همچو اعداد انگورند، عدد از روی صورت است چون بیفشاری در کاسه، آنجا هیچ عدد هست؟ این سخن هر که را معامله شود کار او تمام است.»(خُمی از شراب ربانی، محمد علی موحد، چاپ 1375)