غزل شمارهٔ ۲۵۹۷
گر روی بگردانی تو پشت قوی داری
کان روی چو خورشیدت صد گون کندت یاری
من بیرخ چون ماهت گر روی به ماه آرم
مه بیتو ز من گیرد صد دوری و بیزاری
جان بیتو یتیم آمد مه بیتو دو نیم آمد
گلزار جفا گردد چون تخم جفا کاری
چون سرکشی آغازی یا اسب جفا تازی
دست کی رسد در تو گر پای نیفشاری
مهمان توام ای جان ای شادی هر مهمان
شاید که ز بخشایش این دم سر من خاری
رو ای دل بیچاره با تیغ و کفن پیشش
کی پیش رود با او بدفعلی و طراری
ای جان نه ز باغ تو رستهست درخت من
پرورده و خو کرده با عشرت و خماری
اجزای وجود من مستان تواند ای جان
مستان مرا مفکن در نوحه و در زاری
آن ساغر پنهانی خواهم که بگردانی
مستانه به پیش آیی بینخوت و جباری
ای ساغر پنهانی تو جامی و یا جانی
یا چشمه حیوانی یا صحت بیماری
یا آب حیاتی تو یا خط نجاتی تو
یا کان نباتی تو یا ابر شکرباری
آن ساغر و آن کوزه کو نشکندم روزه
اما نهلد در سر نی عقل نی هشیاری
هم عقلی و هم جانی هم اینی و هم آنی
هم آبی و هم نانی هم یاری و هم غاری
خاموش شدم حاصل تا برنپرد این دل
نی زان که سخن کم شد از غایت بسیاری
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر روی بگردانی تو پشت قوی داری
کان روی چو خورشیدت صد گون کندت یاری
هوش مصنوعی: اگر به من پشت کنی، باز هم قدرتی داری، زیرا چهرهی تو مانند خورشید، درخشش و یاریهای بسیاری به تو میبخشد.
من بیرخ چون ماهت گر روی به ماه آرم
مه بیتو ز من گیرد صد دوری و بیزاری
هوش مصنوعی: من بدون چهرهات مانند ماهی هستم که اگر به طرف ماه بروم، آن ماه بدون تو از من دوری میگزیند و حس بیقراری میکند.
جان بیتو یتیم آمد مه بیتو دو نیم آمد
گلزار جفا گردد چون تخم جفا کاری
هوش مصنوعی: بدون تو، زندگیام سرد و بیرحم شده است، مانند ماهی که بدون نور ماه میماند. باغ عاطفه و محبت، در غیاب تو به بیراهه میرود و مانند تخم جنایت، دوباره خیانت و درد را به بار میآورد.
چون سرکشی آغازی یا اسب جفا تازی
دست کی رسد در تو گر پای نیفشاری
هوش مصنوعی: زمانی که سرکشی آغاز میشود و بر اسب بیرحمی سوار میشوی، آیا دست کی میتواند به تو برسد اگر قدم به جلو نگذاری؟
مهمان توام ای جان ای شادی هر مهمان
شاید که ز بخشایش این دم سر من خاری
هوش مصنوعی: ای جان و ای شادی، من مهمان تو هستم. هر مهمانی ممکن است که به واسطه لطف و بخشش تو، در این لحظه بر من غمی وارد شود.
رو ای دل بیچاره با تیغ و کفن پیشش
کی پیش رود با او بدفعلی و طراری
هوش مصنوعی: ای دل بیچاره، با وجود چاقو و کفن، چگونه میتوانی به سوی او بروی در حالی که بدگویی و شیطنت در تو وجود دارد؟
ای جان نه ز باغ تو رستهست درخت من
پرورده و خو کرده با عشرت و خماری
هوش مصنوعی: جانم، درخت من در باغ تو رشد نکرده است، بلکه در محیطی پرورش یافته و به شادی و خوشگذران بودن عادت کرده است.
اجزای وجود من مستان تواند ای جان
مستان مرا مفکن در نوحه و در زاری
هوش مصنوعی: وجود من پر از شوق و مستی است، ای جان، مرا در گریه و نوحه نگهدار.
آن ساغر پنهانی خواهم که بگردانی
مستانه به پیش آیی بینخوت و جباری
هوش مصنوعی: من به دنبال آن جام پنهانی هستم که وقتی به دستم رسید، مستانه بگردانمش. بیا و بدون خودپسندی و تکبر جلو بیا.
ای ساغر پنهانی تو جامی و یا جانی
یا چشمه حیوانی یا صحت بیماری
هوش مصنوعی: ای جام پنهانی، آیا تو فقط یک جام هستی یا روحی زنده، یا چشمهای که زندگی میبخشد و یا نشانهای از سلامتی در میان بیماریها؟
یا آب حیاتی تو یا خط نجاتی تو
یا کان نباتی تو یا ابر شکرباری
هوش مصنوعی: یا مایه حیات تو هستی، یا راه نجات من، یا منبع گیاهان تویی، یا ابر شیرینی که باران میبارد.
آن ساغر و آن کوزه کو نشکندم روزه
اما نهلد در سر نی عقل نی هشیاری
هوش مصنوعی: از آن ظرف و کوزهای که در دست دارم نمیشکنم و روزهام را نگه میدارم، اما عقل و هشیاریام در دلام نیست.
هم عقلی و هم جانی هم اینی و هم آنی
هم آبی و هم نانی هم یاری و هم غاری
هوش مصنوعی: تو هم عقل هستی و هم روح، هم اینجا هستی و هم آنجا. تو هم آبی و هم نانی، هم یار هستی و هم دوست.
خاموش شدم حاصل تا برنپرد این دل
نی زان که سخن کم شد از غایت بسیاری
هوش مصنوعی: برای اینکه این دل آزرده نشود، من سکوت کردهام، نه به خاطر اینکه کلامم کم شده، بلکه به خاطر اینکه سخن گفتن در این حالت، مایهی آزار بیشتر میشود.