غزل شمارهٔ ۲۵۸۱
ای سوخته یوسف در آتش یعقوبی
گه بیت و غزل گویی گه پای عمل کوبی
گه دور بگردانی گاهی شکر افشانی
گه غوطه خوری عریان در چشمه ایوبی
خلقان همه مرد و زن لب بسته و در شیون
وز دولت و داد او ما غرقه این خوبی
بر عشق چو میچسبد عاشق ز چه رو خسپد
چون دوست نمیخسپد با آن همه مطلوبی
آن دوست که میباید چون سوی تو میآید
از بهر چنان مهمان چون خانه نمیروبی
چون رزم نمیسازی چون چست نمیتازی
چون سر تو نیندازی از غصه محجوبی
ای نعل تو در آتش آن سوی ز پنج و شش
از جذبه آن است این کاندر غم و آشوبی
کی باشد و کی باشد کو گل ز تو بتراشد
بیعیب خرد جان را از جمله معیوبی
اجزای درختان را چون میوه کند دارا
بنگر که چه مبدل شد آن چوب از آن چوبی
زین به بتوان گفتن اما بمگو تن زن
منگر ز حساب ای جان در عالم محسوبی
غزل شمارهٔ ۲۵۸۰: ای خیره نظر در جو پیش آ و بخور آبیغزل شمارهٔ ۲۵۸۲: خواهم که روم زین جا پایم بگرفتهستی
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای سوخته یوسف در آتش یعقوبی
گه بیت و غزل گویی گه پای عمل کوبی
هوش مصنوعی: ای یوسف سوخته و آتشزده، گاه در شعر و غزل صحبت میکنی و گاه به عمل و کار مشغول میشوی.
گه دور بگردانی گاهی شکر افشانی
گه غوطه خوری عریان در چشمه ایوبی
هوش مصنوعی: گاهی تو را میچرخاند و گاهی به تو نیکی میکند، و گاه هم به تو اجازه میدهد که به آرامی از چشمهای زلال و خوشگوار بهرهمند شوی.
خلقان همه مرد و زن لب بسته و در شیون
وز دولت و داد او ما غرقه این خوبی
هوش مصنوعی: همه انسانها، چه مرد و چه زن، در سکوت هستند و در حال ناله و گریهای مداوم به سر میبرند، زیرا ما در دریای خوبی و نعمتهای او غرق شدهایم.
بر عشق چو میچسبد عاشق ز چه رو خسپد
چون دوست نمیخسپد با آن همه مطلوبی
هوش مصنوعی: عاشق وقتی که به عشق وابسته است، چرا باید به خواب برود؟ در حالی که دوستش به خواب نمیرود و با وجود تمام خواستهها و آرزوهایی که دارد، بیدار است.
آن دوست که میباید چون سوی تو میآید
از بهر چنان مهمان چون خانه نمیروبی
هوش مصنوعی: دوستی که باید به دیدارت بیاید، وقتی به خانهات میآید، باید به خاطر اهمیت مهمان، خانهات را تمیز کرده باشی.
چون رزم نمیسازی چون چست نمیتازی
چون سر تو نیندازی از غصه محجوبی
هوش مصنوعی: وقتی جنگی نمیکنی و بهسرعت عمل نمیکنی، چون غم به دل داری و خودت را خجالتزده میکنی.
ای نعل تو در آتش آن سوی ز پنج و شش
از جذبه آن است این کاندر غم و آشوبی
هوش مصنوعی: ای نعل تو در آتش، نشان از قوت و نیرویی است که به خاطر جذبه و کشش آن، در دل و جان من احساس میشود. این احساس در زمانی که دچار غم و آشوب هستم، بیشتر واضح است.
کی باشد و کی باشد کو گل ز تو بتراشد
بیعیب خرد جان را از جمله معیوبی
هوش مصنوعی: چه کسی میتواند مانند تو گلی بینقص بچیند و جان خردمند را از میان موجودات ناقص بیرون بیاورد؟
اجزای درختان را چون میوه کند دارا
بنگر که چه مبدل شد آن چوب از آن چوبی
هوش مصنوعی: به اجزای درختان نگاه کن که دارا چگونه آنها را به میوه تبدیل کرده است. ببین چطور آن چوبی که بود، تغییرات زیادی را تجربه کرده و به چیزی دیگر تبدیل شده است.
زین به بتوان گفتن اما بمگو تن زن
منگر ز حساب ای جان در عالم محسوبی
هوش مصنوعی: این مصرع میگوید که از چیزهایی که میتوان گفت، حرف نزن. به دیگران نگو که چقدر ارزشمند یا مهم هستی، زیرا در این دنیا، تو در حساب و کتابی قرار داری. به معنای دیگر، به ارزش و جایگاه خود در دنیا فکر کن و از بیان آن خودداری کن.