گنجور

غزل شمارهٔ ۲۵۸۰

ای خیره نظر در جو پیش آ و بخور آبی
بیهوده چه می‌گردی بر آب چو دولابی
صحراست پر از شکر دریاست پر از گوهر
یک جو نبری زین دو بی‌کوشش و اسبابی
گر مرد تماشایی چون دیده بنگشایی
بگشادن چشم ارزد تا بانی مهتابی
محراب بسی دیدی در وی بنگنجیدی
اندر نظر حربی بشکافد محرابی
ما تشنه و هر جانب یک چشمه حیوانی
ما طامع و پیش و پس دریا کف وهابی
ره چیست میان ما جز نقص عیان ما
کو پرده میان ما جز چشم گران خوابی
شش نور همی‌بارد زان ابر که حق آرد
جسمت مثل بامی هر حس تو میزانی
شش چشمه پیوسته می‌گردد شب بسته
زان سوش روان کرده آن فاتح ابوابی
خورشید و قمر گاهی شب افتد در چاهی
بیرون کشدش زان چه بی‌آلت و قلابی
صد صنعت سلطانی دارد ز تو پنهانی
زیرا که ضعیفی تو بی‌طاقت و بی‌تابی
این مفرش و آن کیوان افلاک ورای آن
بر کف خدا لرزان ماننده سیمابی
دریا چو چنان باشد کف درخور آن باشد
اندر صفتش خاطر هست احول و کذابی
بگریزد عقل و جان از هیبت آن سلطان
چون دیو که بگریزد از عمر خطابی
بکری برمد از شو معشوق جهانش او
از جان عزیز خود بیگانه و صخابی
ره داده به دام خود صد زاغ پی بازی
چون باز به دام آمد برداشته مضرابی
خاموش که آن اسعد این را به از این گوید
بی‌صفقه صفاقی بی‌شرفه دبابی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای خیره نظر در جو پیش آ و بخور آبی
بیهوده چه می‌گردی بر آب چو دولابی
هوش مصنوعی: ای کسی که با نگاه جست‌وجوگر خود بر آب می‌نگری، به جلو بیا و بیهوده به این آب خیره نشو! چرا مانند کسی که در آب می‌چرخد، وقت خود را تلف می‌کنی؟
صحراست پر از شکر دریاست پر از گوهر
یک جو نبری زین دو بی‌کوشش و اسبابی
هوش مصنوعی: صحرا پر از نعمت و زیبایی است، دریا هم مملو از ارزش و جوهرهای گرانبهاست. اما اگر بدون تلاش و کوشش سحر و جادو، از این ثروت‌ها چیزی به دست نیاری، هیچ دستاوردی نخواهی داشت.
گر مرد تماشایی چون دیده بنگشایی
بگشادن چشم ارزد تا بانی مهتابی
هوش مصنوعی: اگر مردی تماشایی هستی و مانند چشم بنگشایی، باز کردن چشم‌ها به تماشای زیبایی‌ها ارزش دارد تا اینکه به ایجاد یک مهتابی بپردازی.
محراب بسی دیدی در وی بنگنجیدی
اندر نظر حربی بشکافد محرابی
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به تماشای دل‌نشینی که در محراب‌ها وجود دارد اشاره می‌کند. او می‌گوید که وقتی به این محراب‌ها نگاه می‌کنی، می‌توانی عمیق‌تر به دنیای جنگ و نبرد پی ببری و حقیقت‌های جدیدی را بشکافی که پیش از این از آن آگاهی نداشتی.
ما تشنه و هر جانب یک چشمه حیوانی
ما طامع و پیش و پس دریا کف وهابی
هوش مصنوعی: ما در حالی که تشنه‌ایم، در هر طرف خود چشمه‌هایی از زندگی و نعمت را می‌بینیم. در حالی که همواره به دنبال به دست آوردن بیشتر از دریای بی‌پایان هستیم.
ره چیست میان ما جز نقص عیان ما
کو پرده میان ما جز چشم گران خوابی
هوش مصنوعی: راه میان ما به جز عیوب واضحی که داریم چیست؟ چه چیزی می‌تواند میان ما باشد جز نگاه‌های سنگینی که ما را خواب‌آلود کرده است؟
شش نور همی‌بارد زان ابر که حق آرد
جسمت مثل بامی هر حس تو میزانی
هوش مصنوعی: شش نور از آن ابر می‌بارد که خداوند جسم تو را به گونه‌ای خلق کرده است که هر حس تو اندازه‌ای دارد.
شش چشمه پیوسته می‌گردد شب بسته
زان سوش روان کرده آن فاتح ابوابی
هوش مصنوعی: شب در بسته است و شش چشمه به طور مداوم در حال جریان و حرکت هستند، و از آن طرف، بر اساس توانایی و پیروزی آن فاتح، درها به روی آن‌ها باز شده است.
خورشید و قمر گاهی شب افتد در چاهی
بیرون کشدش زان چه بی‌آلت و قلابی
هوش مصنوعی: خورشید و ماه گاهی به چاهی می‌افتند که از آن نمی‌توانند خودشان را بیرون بکشند، اما می‌توانند با کمک و بدون نیاز به ابزار یا وسیله‌ای، خود را نجات دهند.
صد صنعت سلطانی دارد ز تو پنهانی
زیرا که ضعیفی تو بی‌طاقت و بی‌تابی
هوش مصنوعی: تو دارای بسیاری از مهارت‌ها و قابلیت‌ها هستی که دیگران از آن‌ها بی‌خبرند، زیرا تو در برابر چالش‌ها و مشکلات ناتوان و ضعیف به نظر می‌روی و نمی‌توانی آنها را تحمل کنی.
این مفرش و آن کیوان افلاک ورای آن
بر کف خدا لرزان ماننده سیمابی
هوش مصنوعی: این فرش زیبا و آن کیوان در آسمان، در حقیقت به دستان خدا لرزان است و شبیه به آب نقره‌ای به نظر می‌رسد.
دریا چو چنان باشد کف درخور آن باشد
اندر صفتش خاطر هست احول و کذابی
هوش مصنوعی: اگر دریا چنین باشد، باید با آن برایش متناسب باشد. در این وصف، دلی که در آن هست، هم دچار سردرگمی و دروغگویی است.
بگریزد عقل و جان از هیبت آن سلطان
چون دیو که بگریزد از عمر خطابی
هوش مصنوعی: عقل و جان از جلال و شکوه آن پادشاه فرار می‌کنند، مانند دیوی که از صدای عمر خطابی فرار می‌کند.
بکری برمد از شو معشوق جهانش او
از جان عزیز خود بیگانه و صخابی
هوش مصنوعی: شخصی از عشق و زیبایی معشوقش به وجد آمده و به قدری مجذوب او شده که از خود بی‌خبر است و تمام توجه و احساساتش معطوف به معشوق است. او حالتی از شور و شوق را تجربه می‌کند که باعث می‌شود حتی نسبت به جان خود بی‌توجه و غافل شود.
ره داده به دام خود صد زاغ پی بازی
چون باز به دام آمد برداشته مضرابی
هوش مصنوعی: در این بیت به این موضوع اشاره شده است که بسیاری از پرندگان، به ویژه زاغ‌ها، به دام شکارچی می‌افتند و در این میان، شکارچی با زیرکی و ترفندهای خود آنها را به دام کشانده است. وقتی که زاغ‌ها به دام می‌افتند، بازی و سرگرمی شکارچی هم به سر آمده و او پس از گرفتن آنها، به نواختن ساز یا مضراب مشغول می‌شود. در واقع، مفهوم آن به فریب و شکار اشاره دارد.
خاموش که آن اسعد این را به از این گوید
بی‌صفقه صفاقی بی‌شرفه دبابی
هوش مصنوعی: سکوت کن که آن کس، بهتر از این سخنی نخواهد گفت؛ چون فردی بی‌تجربه و بی‌شعور، نمی‌تواند چیزی با ارزش بگوید.

حاشیه ها

1394/02/21 18:04
شقایق

با درود.
به گمانم در بیا ششم قافیه میبایست "میزابی" باشه
میزاب به معنی ناودان . که قافیه هم درست باشه

1394/02/24 11:04
سعید سلطانی

با درود به دقت شما خانوم شقایق. به نظر می رسه که نکته بینی شما درست باشه...