گنجور

غزل شمارهٔ ۲۵۸

گر بنخسبی شبی ای مه لقا
رو به تو بنماید گنج بقا
گرم شوی شب تو به خورشید غیب
چشم تو را باز کند توتیا
امشب استیزه کن و سر منه
تا که ببینی ز سعادت عطا
جلوه‌گه جمله بتان در شب است
نشنود آن کس که بخفت الصلا
موسی عمران نه به شب دید نور‌‌؟!
سوی درختی که بگفتش بیا‌‌؟
رفت به شب بیش ز ده ساله راه
دید درختی همه غرق ضیا
نی که به شب احمد معراج رفت‌‌؟!
برد براقیش به سوی سما
روز پی کسب و شب از بهر عشق
چشم بدی تا که نبیند تو را
خلق بخفتند ولی عاشقان
جمله شب قصه‌کنان با خدا
گفت به داوود خدای کریم
هر کی کند دعوی سودای ما
چون همه شب خفت بود آن دروغ
خواب کجا آید مر عشق را
زان که بود عاشق خلوت طلب
تا غم دل گوید با دلربا
تشنه نخسپید مگر اندکی
تشنه کجا خواب گران از کجا
چونک بخسپید به خواب آب دید
یا لب جو یا که سبو یا سقا
جمله شب می‌رسد از حق خطاب
خیز غنیمت شمر ای بی‌نوا
ور نه پسِ مرگ تو حسرت خوری
چونک شود جان تو از تن جدا
جفت ببردند و زمین ماند خام
هیچ ندارد جز خار و گیا
من شدم از دست تو باقی بخوان
مست شدم سر نشناسم ز پا
شمس حق مفخر تبریز‌یان
بستم لب را تو بیا برگشا

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر بنخسبی شبی ای مه لقا
رو به تو بنماید گنج بقا
هوش مصنوعی: اگر شبی استراحت کنی، ای یار زیبا، نور چهره‌ات می‌تواند به تو پایداری و جاودانگی را نشان دهد.
گرم شوی شب تو به خورشید غیب
چشم تو را باز کند توتیا
هوش مصنوعی: اگر شب تو به گرمای خورشید پنهان بیش از اندازه گرم شود، چشمان تو را همچون تِتِر رنگی باز خواهد کرد.
امشب استیزه کن و سر منه
تا که ببینی ز سعادت عطا
هوش مصنوعی: امشب را فراموش کن و به خواب برو تا ببینی که از خوشبختی چه چیزهایی نصیبت خواهد شد.
جلوه‌گه جمله بتان در شب است
نشنود آن کس که بخفت الصلا
هوش مصنوعی: تمام زیبایی‌ها و جلوه‌های معشوقان در شب نمایان است، اما کسی که خوابش برده، نخواهد شنید و درک نخواهد کرد.
موسی عمران نه به شب دید نور‌‌؟!
سوی درختی که بگفتش بیا‌‌؟
هوش مصنوعی: آیا موسی پسر عمران در شب نور را ندید؟ به سوی درختی که به او گفت بیا؟
رفت به شب بیش ز ده ساله راه
دید درختی همه غرق ضیا
هوش مصنوعی: او در شب، بعد از ده سال سفر، درختی را دید که تماماً در نور و روشنی غوطه‌ور بود.
نی که به شب احمد معراج رفت‌‌؟!
برد براقیش به سوی سما
هوش مصنوعی: در شب معراج پیامبر احمد، چه کسی می‌تواند بگوید که آن موجودی که او را به آسمان برد، چه زیبا و درخشان بود؟
روز پی کسب و شب از بهر عشق
چشم بدی تا که نبیند تو را
هوش مصنوعی: روزها مشغول کار و تلاش هستم و شب‌ها به خاطر عشق و محبت، از چشم بد دوری می‌کنم تا تو را نبیند.
خلق بخفتند ولی عاشقان
جمله شب قصه‌کنان با خدا
هوش مصنوعی: مردم خسته و خواب آلود شدند، اما عاشقان در طول شب مشغول صحبت با خدا بودند.
گفت به داوود خدای کریم
هر کی کند دعوی سودای ما
هوش مصنوعی: خداوند مهربان به داوود گفت: هر کسی که ادعای عشق ما را داشته باشد.
چون همه شب خفت بود آن دروغ
خواب کجا آید مر عشق را
هوش مصنوعی: وقتی تمام شب به خواب رفته‌ای، دروغین بودن خواب چه معنایی دارد برای عشق؟
زان که بود عاشق خلوت طلب
تا غم دل گوید با دلربا
هوش مصنوعی: چون عاشق است و به خلوت می‌خواهد برود تا بتواند درد و غم‌های دلش را با معشوقش در میان بگذارد.
تشنه نخسپید مگر اندکی
تشنه کجا خواب گران از کجا
هوش مصنوعی: تشنه هرگز نمی‌خوابد مگر اینکه کمی از تشنگی‌اش برطرف شود، اما خواب سنگین از کجا می‌آید؟
چونک بخسپید به خواب آب دید
یا لب جو یا که سبو یا سقا
هوش مصنوعی: وقتی که در خواب فرو می‌رود، آب می‌بیند؛ یا کنار جوی آب، یا یک پیاله، یا آب‌فروش.
جمله شب می‌رسد از حق خطاب
خیز غنیمت شمر ای بی‌نوا
هوش مصنوعی: تمام شب به فرمان حق می‌گذرد، فرصت را غنیمت شمار ای بی‌نوای بی‌چاره.
ور نه پسِ مرگ تو حسرت خوری
چونک شود جان تو از تن جدا
هوش مصنوعی: اگر بعد از مرگت افسوس بخوری، چون جانت از بدنت جدا شود، دیگر هیچ فایده‌ای ندارد.
جفت ببردند و زمین ماند خام
هیچ ندارد جز خار و گیا
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که با رفتن جفت‌ها، زمین خالی و بی زندگی باقی مانده است و تنها چیزی که در آن باقی مانده، خار و بوته‌های نامناسب است.
من شدم از دست تو باقی بخوان
مست شدم سر نشناسم ز پا
هوش مصنوعی: من از محبت تو سرمست شدم و دیگر نمی‌توانم به قدم‌هایم توجهی داشته باشم.
شمس حق مفخر تبریز‌یان
بستم لب را تو بیا برگشا
هوش مصنوعی: شمس الحق، افتخار مردم تبریز است. من سخن را نگه داشته‌ام، تو بیا و آن را باز کن.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۵۸ به خوانش پزی ساتکنی عندلیب

حاشیه ها

1402/10/20 09:01
مسافر

 سلام

این غزل توسط آقای پرویز شهبازی در برنامه 993 گنج حضور به زبان ساده شرح داده شده است

می توانید ویدیو و صوت شرح  غزل را در آدرسهای  زیر پیدا کنید:

parvizshahbazi

aparat