گنجور

غزل شمارهٔ ۲۵۹

پیش کش آن شاه شکر‌خانه را
آن گهر روشن دردانه را
آن شه فرخ‌رخ بی‌مثل را
آن مه دریا‌دل جانانه را
روح دهد مرده پوسیده را
مِهر دهد سینه بیگانه را
دامن هر خار پر از گل کند
عقل دهد کله دیوانه را
در خرد طفل دو‌روزه نهد
آنچ نباشد دل فرزانه را
طفل کی باشد تو مگر منکری
عربده استن حنانه را
مست شوی و شه مستان شوی
چونک بگرداند پیمانه را
بی‌خودم و مست و پراکنده مغز
ور نه نکو گویم افسانه را
با همه بشنو که بباید شنود
قصه شیرین غریبانه را
بشکند آن روی دل ماه را
بشکند آن زلف دو صد شانه را
قصه آن چشم کی یارد گزارد
ساحر ساحرکش فتانه را
بیند چشمش که چه خواهد شدن
تا ابد او بیند پیشانه را
راز مگو رو عجمی ساز خویش
یاد کن آن خواجه علیانه را

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۵۹ به خوانش پزی ساتکنی عندلیب

حاشیه ها

1393/08/05 05:11
پیرایه یغمایی

تا ابد او بیند پیشانه را
پیشانه: آینده،

1402/11/09 19:02
رضا از کرمان

سلام 

در این غزل مولانا با شکل وشمایلی نو بجای خموش که تخلص اوست ،راز مگوی را به زیبایی بکار گرفته بعد از آن  رو عجمی شو   یعنی خود را به تغافل بزن بگو هیچ نمی دانم ویا بقول خودش در جای دیگر هیچ مگوی

قرابت معنای آن با بیت زیر بنظرم جالب بود 

چون ملایک گو که لا علم لنا

یا الهی غیر لا علمتنا

(اشاره به آیه ۳۲ بقره) در کل وبه زبان عامیانه تا زمانی که از خودت خاموش نشی فیلت یاد هندوستان نمیکنه واز آن خواجه بزرگ یعنی ذات الهی یادی وحرفی در میان نیست 

این دهان بستی دهانی باز شد

که خورنده لقمه های راز شد

گر زشیردیو، تن را وابری

از فطام او بسی نعمت خوری

شاد وسرافراز باشید

 

1402/11/12 08:02
مسافر

سلام

این غزل توسط آقای پرویز شهبازی در برنامه 996 گنج حضور به زبان ساده شرح داده شده است

می توانید ویدیو و صوت شرح  غزل را در آدرسهای  زیر پیدا کنید:

aparat

parvizshahbazi