گنجور

غزل شمارهٔ ۲۵۶۶

آورد طبیب جان یک طبله ره آوردی
گر پیر خرف باشی تو خوب و جوان گردی
تن را بدهد هستی جان را بدهد مستی
از دل ببرد سستی وز رخ ببرد زردی
آن طبله عیسی بد میراث طبیبان شد
تریاق در او یابی گر زهر اجل خوردی
ای طالب آن طبله روی آر بدین قبله
چون روی بدو آری مه روی جهان گردی
حبیب است در او پنهان کان ناید در دندان
نی تری و نی خشکی نی گرمی و نی سردی
زان حب کم از حبه آیی بر آن قبه
کان مسکن عیسی شد و آن حبه بدان خردی
شد محرز و شد محرز از داد تو هر عاجز
لاغر نشود هرگز آن را که تو پروردی
گفتم به طبیب جان امروز هزاران سان
صدق قدمی باشد چون تو قدم افشردی
از جا نبرد چیزی آن را که تو جا دادی
غم نسترد آن دل را کو را ز غم استردی
خامش کن و دم درکش چون تجربه افتادت
ترک گروان برگو تو زان گروان فردی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آورد طبیب جان یک طبله ره آوردی
گر پیر خرف باشی تو خوب و جوان گردی
هوش مصنوعی: اگر طبیب دلسوزی جان شما را درمان کند، حتی اگر شما پیر و فرسوده باشید، باز هم می‌توانید جوان و شاداب شوید.
تن را بدهد هستی جان را بدهد مستی
از دل ببرد سستی وز رخ ببرد زردی
هوش مصنوعی: برای اینکه زندگی و حال خوشی داشته باشیم، باید به جسم خود اهمیت بدهیم و روح را هم شاد نگه داریم. وقتی دل از اندوه خالی شود، کسالت از بین می‌رود و چهره‌امان نیز به طراوت و شادابی برمی‌گردد.
آن طبله عیسی بد میراث طبیبان شد
تریاق در او یابی گر زهر اجل خوردی
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که اگر کسی در زندگی با چالش‌ها و مشکلاتی روبرو شود، می‌تواند از تجربیات و دانش دیگران بهره‌مند شود و در واقع با استفاده از علم و راهنمایی دیگران موانع را پشت سر بگذارد. حتی اگر در شرایط سختی قرار بگیرد، با دانش و مهارت‌هایی که به دست آورده، می‌تواند راهی برای برون رفت از آن وضعیت پیدا کند.
ای طالب آن طبله روی آر بدین قبله
چون روی بدو آری مه روی جهان گردی
هوش مصنوعی: ای کسی که به دنبال آن معشوق هستی، وقتی به سوی او می‌روی، مانند قبله‌ای که به سویش می‌نگری، با روی او دیدار کنی، تمام زیبایی‌های جهان را در دست خواهی داشت.
حبیب است در او پنهان کان ناید در دندان
نی تری و نی خشکی نی گرمی و نی سردی
هوش مصنوعی: محبت در او نهفته است، اما نمی‌تواند به طور مستقیم بیان شود. نه حالت عاطفی شدت دارد و نه سردی، بلکه یک نوع سکوت و آرامش عمیق وجود دارد که در آن عشق واقعی دیده می‌شود.
زان حب کم از حبه آیی بر آن قبه
کان مسکن عیسی شد و آن حبه بدان خردی
هوش مصنوعی: از آن عشق که کم از دانه نیست، بر آن بلندی که محل سکونت عیسی بود و آن دانه به همین اندازه کوچک است.
شد محرز و شد محرز از داد تو هر عاجز
لاغر نشود هرگز آن را که تو پروردی
هوش مصنوعی: کاملاً واضح و مشخص است که از لطف و رحمت تو، هیچ‌کس ضعیف و ناتوان نمی‌شود، حتی اگر لاغر و ناتوان به نظر بیاید. این نشان‌دهنده‌ی تأثیر بزرگ و مثبت تو بر زندگی دیگران است.
گفتم به طبیب جان امروز هزاران سان
صدق قدمی باشد چون تو قدم افشردی
هوش مصنوعی: به پزشک گفتم امروز هزاران بار شایسته است که پا پیش بگذارم، چون تو این‌گونه قدم گذاشتی.
از جا نبرد چیزی آن را که تو جا دادی
غم نسترد آن دل را کو را ز غم استردی
هوش مصنوعی: چیزی را که تو در دل جا داده‌ای، هیچ چیز نمی‌تواند از آنجا بیرون ببرد. دلی که تو به خاطر غم به دست نیاوردی، دیگر دل را از غم خالی نخواهی کرد.
خامش کن و دم درکش چون تجربه افتادت
ترک گروان برگو تو زان گروان فردی
هوش مصنوعی: سکوت کن و از حرف زدن دست بردار، چون تجربه به تو نشان می‌دهد که از گروه بزرگ فاصله بگیر و خود را از آن جدا کن.