غزل شمارهٔ ۲۵۶۴
گر عشق بزد راهم ور عقل شد از مستی
ای دولت و اقبالم آخر نه توام هستی
رستن ز جهان شک هرگز نبود اندک
خاک کف پای شه کی باشد سردستی
ای طوطی جان پر زن بر خرمن شکر زن
بر عمر موفر زن کز بند قفس رستی
ای جان سوی جانان رو در حلقه مردان رو
در روضه و بستان رو کز هستی خود جستی
در حیرت تو ماندم از گریه و از خنده
با رفعت تو رستم از رفعت و از پستی
ای دل بزن انگشتک بیزحمت لی و لک
در دولت پیوسته رفتی و بپیوستی
آن باده فروش تو بس گفت به گوش تو
جانها بپرستندت گر جسم بنپرستی
ای خواجه شنگولی ای فتنه صد لولی
بشتاب چه می مولی آخر دل ما خستی
گر خیر و شرت باشد ور کر و فرت باشد
ور صد هنرت باشد آخر نه در آن شستی
چالاک کسی یارا با آن دل چون خارا
تا ره نزدی ما را از پای بننشستی
درجست در این گفتن بنمودن و بنهفتن
یک پرده برافکندی صد پرده نو بستی
غزل شمارهٔ ۲۵۶۳: من پای همیکوبم ای جان و جهان دستیغزل شمارهٔ ۲۵۶۵: ای دوست ز شهر ما ناگه به سفر رفتی
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر عشق بزد راهم ور عقل شد از مستی
ای دولت و اقبالم آخر نه توام هستی
هوش مصنوعی: اگر عشق به سر راه من بیفتد و عقل به خاطر شوق و مستی از کار بیفتد، ای خوشبختی و موقعیت من، در نهایت فقط تو میمانی.
رستن ز جهان شک هرگز نبود اندک
خاک کف پای شه کی باشد سردستی
هوش مصنوعی: رهایی از تردید و شک در دنیای مادی ممکن نیست، زیرا حتی کوچکترین ذرات وجود شخصیتی مهم و باارزش است و هیچگاه نباید به راحتی از آن گذشت.
ای طوطی جان پر زن بر خرمن شکر زن
بر عمر موفر زن کز بند قفس رستی
هوش مصنوعی: ای طوطی جان! آواز شادی سر بده، بر میوههای شیرین شکر بپاش و بر عمر خود که با نعمت پر شده است، خوش بگذران، چرا که اکنون از بند قفس رهایی یافتهای.
ای جان سوی جانان رو در حلقه مردان رو
در روضه و بستان رو کز هستی خود جستی
هوش مصنوعی: ای جان! به سوی معشوق برو، در جمع مردان حاضر شو و در باغ و بستان به تماشا بپرداز؛ چرا که از وجود خود رها شدهای.
در حیرت تو ماندم از گریه و از خنده
با رفعت تو رستم از رفعت و از پستی
هوش مصنوعی: من در شگفتی تو ماندهام، از گریه و خندهام. با بلندی و عظمت تو، رستم هم از بزرگی و از پستی حیران میشود.
ای دل بزن انگشتک بیزحمت لی و لک
در دولت پیوسته رفتی و بپیوستی
هوش مصنوعی: ای دل، با دقت و تمرکز به زندگی توجه کن و نگران سختیها و تلاشها نباش. تو همیشه در مسیر خوشبختی قدم گذاشتهای و به آن میرسی.
آن باده فروش تو بس گفت به گوش تو
جانها بپرستندت گر جسم بنپرستی
هوش مصنوعی: بادهفروش به تو گفته که اگر به جسم اهمیت بدهی، جانها برای تو عبادت میکنند.
ای خواجه شنگولی ای فتنه صد لولی
بشتاب چه می مولی آخر دل ما خستی
هوش مصنوعی: ای آقا، تو پر از شوق و شادابی هستی و به مانند فتنهای جذاب و فریبندهای. هر چه زودتر بیا، چرا که دل ما خسته شده و انتظار برای دیدن تو به پایان رسیده است.
گر خیر و شرت باشد ور کر و فرت باشد
ور صد هنرت باشد آخر نه در آن شستی
هوش مصنوعی: اگر نیکی و بدی وجود داشته باشد، یا در خوشی و ناخوشی باشی، یا حتی اگر صدها هنر داشته باشی، در نهایت همه اینها اهمیت چندانی ندارد.
چالاک کسی یارا با آن دل چون خارا
تا ره نزدی ما را از پای بننشستی
هوش مصنوعی: کسی که دلش مانند سنگ سخت است، نمیتواند با چابکی و مهارت در راه ما قرار گیرد و ما را از زمین برنهد.
درجست در این گفتن بنمودن و بنهفتن
یک پرده برافکندی صد پرده نو بستی
هوش مصنوعی: در تلاش برای بیان یک موضوع، ابتدا یک پرده را کنار زدی و سپس با ایجاد مفاهیم جدید، صد پرده دیگر را به تصویر کشیدی.