گنجور

غزل شمارهٔ ۲۵۶

داد دهی ساغر و پیمانه را
مایه دهی مجلس و میخانه را
مست کنی نرگس مخمور را
پیش کشی آن بت دردانه را
جز ز خداوندی تو کی رسد
صبر و قرار این دل دیوانه را
تیغ برآور هله ای آفتاب
نور ده این گوشه ویرانه را
قاف توی مسکن سیمرغ را
شمع توی جان چو پروانه را
چشمه حیوان بگشا هر طرف
نقل کن آن قصه و افسانه را
مست کن ای ساقی و در کار کش
این بدن کافر بیگانه را
گر نکند رام چنین دیو را
پس چه شد آن ساغر مردانه را
نیم دلی را به چه آرد که او
پست کند صد دل فرزانه را
از پگه امروز چه خوش مجلسی‌ست
آن صنم و فتنه فتانه را
بشکند آن چشم تو صد عهد را
مست کند زلف تو صد شانه را
یک نفسی بام برآ ای صنم
رقص درآر استن حنانه را
شرح فتحنا و اشارات آن
قفل بگوید سر دندانه را
شاه بگوید شنود پیش من
ترک کنم گفت غلامانه را

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۵۶ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۵۶ به خوانش پری ساتکنی عندلیب

حاشیه ها

1392/02/25 23:04
امین کیخا

درد انه یعنی مانند دانه در و مروارید

1392/02/25 23:04
امین کیخا

کافر یعنی پوشاننده حقیقت با cover که پوشیدن است در انگلیسی مانند است و به فارسی به کافر ناگروا( از گرویدن) و ناباورمند میگوییم

1392/02/25 23:04
امین کیخا

قفل بگوید سر دندانه را یعنی قفل با سر دندانه کلید میگوید