گنجور

غزل شمارهٔ ۲۵۵۴

اگر بی‌من خوشی یارا به صد دامم چه می‌بندی
وگر ما را همی‌خواهی چرا تندی نمی‌خندی
کسی کو در شکرخانه شکر نوشد به پیمانه
بدین سرکای نه ساله نداند کرد خرسندی
بخند ای دوست چون گلشن مبادا خاطر دشمن
کند شادی و پندارد که دل زین بنده برکندی
چو رشک ماه و گل گشتی چو در دل‌ها طمع کشتی
نباشد لایق از حسنت که برگردی ز پیوندی
خوشا آن حالت مستی که با ما عهد می‌بستی
مرا مستانه می‌گفتی که ما را خویش و فرزندی
پیاپی باده می‌دادی به صد لطف و به صد شادی
که گیر این جام بی‌خویشی که باخویشی و هشمندی
سلام علیک ای خواجه بهانه چیست این ساعت
نه دریایی و دریادل نه ساقی و خداوندی
نه یاقوتی نه مرجانی نه آرام دل و جانی
نه بستان و گلستانی نه کان شکر و قندی
خمش باشم بدان شرطی که بدهی می خموشانه
من از گولی دهم پندت نه ز آنک قابل پندی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر بی‌من خوشی یارا به صد دامم چه می‌بندی
وگر ما را همی‌خواهی چرا تندی نمی‌خندی
هوش مصنوعی: اگر تو بدون من خوشی و شادمانی را تجربه می‌کنی، پس چرا به من وابستگی نشان می‌دهی؟ و اگر واقعاً به من علاقه‌مندی، پس چرا بر من سخت نمی‌گیری و با من با محبت رفتار نمی‌کنی؟
کسی کو در شکرخانه شکر نوشد به پیمانه
بدین سرکای نه ساله نداند کرد خرسندی
هوش مصنوعی: کسی که در کارخانه قند به اندازه مشخصی شکر می‌خورد، نمی‌تواند از این لذت و خوشی واقعی بهره‌مند شود.
بخند ای دوست چون گلشن مبادا خاطر دشمن
کند شادی و پندارد که دل زین بنده برکندی
هوش مصنوعی: ای دوست، بخند و شاد باش مانند بهار، تا مبادا دشمن از شادی تو خوشحال شود و فکر کند که من از تو جدا شده‌ام.
چو رشک ماه و گل گشتی چو در دل‌ها طمع کشتی
نباشد لایق از حسنت که برگردی ز پیوندی
هوش مصنوعی: وقتی که تو همچون ماه و گل زیبا می‌شوی و در دل‌ها آرزو و طمع ایجاد می‌کنی، زیبایی‌ات به گونه‌ای است که شایسته نیست به خاطر پیوندی از آن جدا شوی.
خوشا آن حالت مستی که با ما عهد می‌بستی
مرا مستانه می‌گفتی که ما را خویش و فرزندی
هوش مصنوعی: خوشا آن لحظه‌ای که تحت تأثیر عشق و شوق بودی و با من وعده دوستی می‌دادی. در آن زمان با شوق و حالتی شاداب به من می‌گفتی که ما به هم بسیار نزدیک و مانند خانواده هستیم.
پیاپی باده می‌دادی به صد لطف و به صد شادی
که گیر این جام بی‌خویشی که باخویشی و هشمندی
هوش مصنوعی: پیوسته شراب به من می‌دادی با هزاران مهربانی و شادی، اما من هنوز در این جام، بی‌خودم و در پی خودم و خردمندی.
سلام علیک ای خواجه بهانه چیست این ساعت
نه دریایی و دریادل نه ساقی و خداوندی
هوش مصنوعی: سلام بر تو ای آقا، بگو این ساعت چه چیزی را باعث شده که در اینجا باشی؟ نه خبری از دریا و دل دریا، نه نشانی از ساقی و خداوندی.
نه یاقوتی نه مرجانی نه آرام دل و جانی
نه بستان و گلستانی نه کان شکر و قندی
هوش مصنوعی: هیچ چیز باارزشی وجود ندارد؛ نه سنگ‌های گرانبها، نه آرامشی برای دل و جان، نه باغ و گلستانی و نه حتی معدن‌های شیرین و قندی.
خمش باشم بدان شرطی که بدهی می خموشانه
من از گولی دهم پندت نه ز آنک قابل پندی
هوش مصنوعی: من لحظه‌ای ساکت و خاموش می‌شوم، به شرطی که تو هم چیزی بگویی. من از بی‌زبان بودن تو نصیحتی نمی‌کنم، زیرا تو قابلیت دریافت پند را نداری.

حاشیه ها

1399/03/07 17:06
ساناز کمال

بیت آخر مصرع دوم "گولی" چه معنی میدهد؟

1399/11/24 12:01
Polestar

گولی به معنای حماقت و نادانی