اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کجا شد عهد و پیمانی که میکردی نمیگویی
کسی را کو به جان و دل تو را جوید نمیجویی
هوش مصنوعی: کجا رفت آن قول و قرار که میگفتی؟ حالا که کسی به جان و دل تو را جستجو میکند، تو او را نمیجویی.
دل افکاری که روی خود به خون دیده میشوید
چرا از وی نمیداری دو دست خود نمیشویی
هوش مصنوعی: چرا وقتی افکار تو را آزار میدهند و احساس بدی در دل داری، دست از کارهای اشتباه برنمیداری و خودت را راحت نمیکنی؟
مثال تیر مژگانت شدم من راست یک سانت
چرا ای چشم بخت من تو با من کژ چو ابرویی
هوش مصنوعی: من مانند تیری شدم که از مژگان تو پرتاب شده است، اما چرا ای چشم خوشبخت من، تو با من راست و مستقیم نیستی، مانند ابرویی که کج است؟
چه با لذت جفاکاری که میبکشی بدین زاری
پس آنگه عاشق کشته تو را گوید چو خوش خویی
هوش مصنوعی: آیا این جایز است که با این همه زجر و رنجی که میکشی، لذت ببرم؟ سپس کسی که عاشق توست با خوشخویی به تو میگوید که تو چه کردهای.
ز شیران جمله آهویان گریزان دیدم و پویان
دلا جویای آن شیری خدا داند چه آهویی
هوش مصنوعی: در این بیت، گوینده مشاهده میکند که تمام آهوها از شیران فرار میکنند و در میان این هیاهو، دلی شجاع به دنبال آن شیر است. او به نحوی به پیچیدگیهای زندگی اشاره میکند و میگوید که تنها خدا میداند آن آهو چگونه است.
دلا گرچه نزاری تو مقیم کوی یاری تو
مرا بس شد ز جان و تن تو را مژده کز آن کویی
هوش مصنوعی: ای دل! هر چند که در حال ناامیدی هستی، اما در مسیر عشق یار سکونت داری. برای من دیگر کافی است که جان و تنم را برای تو فدا کنم و بشارت میدهم که به زودی از آن کوی نور خواهی دید.
به پیش شاه خوش میدو گهی بالا و گه در گو
از او ضربت ز تو خدمت که او چوگان و تو گویی
هوش مصنوعی: به نزد پادشاه با شادابی و نشاط قدم بردار و گاهی در اوج و گاهی در پایین به او خدمت کن؛ چرا که او در میدان اختیار و قدرت است و تو مانند یک بازیکن در خدمت او هستی.
دلا جستیم سرتاسر ندیدم در تو جز دلبر
مخوان ای دل مرا کافر اگر گویم که تو اویی
هوش مصنوعی: ای دل، من همه جا را گشتم و در تو چیزی جز محبوب خود نیافتم. اگر بگویم که تو همان محبوبی، مرا کافر بخوان.
غلام بیخودی ز آنم که اندر بیخودی آنم
چو بازآیم به سوی خود من این سویم تو آن سویی
هوش مصنوعی: من در حالتی از بیخودی گرفتارم و این وضعیت به من این آگاهی را میدهد که وقتی به خودم برگردم، یعنی به حال طبیعیام برگردم، تو در سوی دیگر ایستادهای.
خمش کن کز ملامت او بدان ماند که میگوید
زبان تو نمیدانم که من ترکم تو هندویی
هوش مصنوعی: سکوت کن؛ زیرا سرزنش او مانند این است که میگوید زبان تو را نمیدانم، من ترک هستم و تو هندو.
حاشیه ها
1398/11/15 02:02
قره داغلی
یکبار دیگر می بینیم مولوی در بیتِ آخر مصرع دوم خود را تُرک می داند و می گوید: " زبان تو را نمی دانم چرا که من تُرک هستم و تو هندویی هستی."
دوستانی که فکر میکنند مولانا گفته است من ترکم به بیت توجه کنند مصراح اول موقوف المعانیه ینی در مصراح اول میگه مثل این میمونه که یکی بگه و در ادامش در مصراح دوم میگه من ترکم و تو هندویی و زبون تورو نمیفهمم ینی در کل از زبون سوم شخص داره صحبت میکنه و ربطی با خودش نداره
صراحتا میگه من ترکم
1402/09/02 10:12
امیرحسین صباغی
میگه «بدان ماند که میگوید»
یعنی این جملۀ من ترکم تو هندویی از زبان سوم شخصه.
غزل در بیخودی است و عاشق هیچ از خود ندارد بجز دل که آنهم به دلبر وابسته است نه بخود
جلال دّین میگوید با دلبر سخن گفتن مانند گفتگوی ترک و هندو است که سخن هم را در نمی یابند او باور دارد که این غزل ارزشی ندارد و جز ملامت و سرزنش چیزی به بار نمی آورد
مقام بیخودی خودش مثل این غزل بیخودی است
و در خود تناقض دارد ولی عارفان با آن بالا و بالاتر میروند
1403/08/07 15:11
محمد مهدی فتح اللهی
زبان تو نمی دانم که من ترکم تو هندویی