غزل شمارهٔ ۲۵۵۱
دلی یا دیده عقلی تو یا نور خدابینی
چراغ افروز عشاقی تو یا خورشیدآیینی
چو نامت بشنود دلها نگنجد در منازلها
شود حل جمله مشکلها به نور لم یزل بینی
بگفتم آفتابا تو مرا همراه کن با تو
که جمله دردها را تو شفا گشتی و تسکینی
بگفتا جان ربایم من قدم بر عرش سایم من
به آب و گل کم آیم من مگر در وقت و هر حینی
چو تو از خویش آگاهی ندانی کرد همراهی
که آن معراج اللهی نیابد جز که مسکینی
تو مسکینی در این ظاهر درونت نفس بس قاهر
یکی سالوسک کافر که رهزن گشت و ره شینی
مکن پوشیده از پیری چنین مو در چنین شیری
یکی پیری که علم غیب زیر او است بالینی
طبیب عاشقان است او جهان را همچو جان است او
گداز آهنان است او به آهن داده تلبینی
کند در حال گل را زر دهد در حال تن را سر
از او انوار دین یابد روان و جان بیدینی
در آن دهلیز و ایوانش بیا بنگر تو برهانش
شده هر مرده از جانش یکی ویسی و رامینی
ز شمس الدین تبریزی دلا این حرف میبیزی
به امیدی که بازآید از آن خوش شاه شاهینی
غزل شمارهٔ ۲۵۵۰: یکی دودی پدید آمد سحرگاهی به هامونیغزل شمارهٔ ۲۵۵۲: کجا باشد دورویان را میان عاشقان جایی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دلی یا دیده عقلی تو یا نور خدابینی
چراغ افروز عشاقی تو یا خورشیدآیینی
هوش مصنوعی: دل یا چشم تو، عقل تو یا نور خداشناسی، چراغ راهنمای عاشقان هستی تو یا خورشید زیبایی.
چو نامت بشنود دلها نگنجد در منازلها
شود حل جمله مشکلها به نور لم یزل بینی
هوش مصنوعی: زمانی که نام تو را بشنوند، دلها در من سکون نمییابند. همهی دشواریها حل میشوند و با نوری دائمی، تو را خواهی دید.
بگفتم آفتابا تو مرا همراه کن با تو
که جمله دردها را تو شفا گشتی و تسکینی
هوش مصنوعی: ای خورشید، از تو درخواست میکنم که در این سفر من را همراهی کنی؛ چرا که تو توانستهای همه دردها را درمان کرده و آرامش بخشی.
بگفتا جان ربایم من قدم بر عرش سایم من
به آب و گل کم آیم من مگر در وقت و هر حینی
هوش مصنوعی: او میگوید: من روح را به خود میکشم و بر عرش (تخت خداوند) فرود میآیم. من از مادة خاکی و آب موجود هستم، اما در زمانها و موقعیتهای مختلف به دنیا میآیم.
چو تو از خویش آگاهی ندانی کرد همراهی
که آن معراج اللهی نیابد جز که مسکینی
هوش مصنوعی: اگر تو از ذات خود باخبر نباشی، نمیتوانی با خداوندی که به درجات بالا میرسد، همگام شوی. تنها کسی که به این آگاهی دست مییابد، فردی وابسته و در فقر روحی است.
تو مسکینی در این ظاهر درونت نفس بس قاهر
یکی سالوسک کافر که رهزن گشت و ره شینی
هوش مصنوعی: تو در ظاهر به نظر میرسی که انسانی مسکین و بیچاره هستی، اما در درونت نفس و خودخواهی بسیار قوی وجود دارد. این نفس مانند یک کافر فریبکار است که تو را فریب داده و به راهی منحرف میکند.
مکن پوشیده از پیری چنین مو در چنین شیری
یکی پیری که علم غیب زیر او است بالینی
هوش مصنوعی: در اینجا به موضوع پیری و علم غیب اشاره میشود. منظور این است که نباید در برابر پیرانی که دارای دانش و بصیرت هستند، خود را بپوشانیم یا ناامید باشیم. پیری که دارای علم غیب و آگاهی است، میتواند به ما در پیدا کردن راه درست کمک کند. بنابراین، از ویژگیهای این افراد بهرهبرداری کنیم و از آنها یاد بگیریم.
طبیب عاشقان است او جهان را همچو جان است او
گداز آهنان است او به آهن داده تلبینی
هوش مصنوعی: او همانند جان برای تمام جهانیان مهربان و معالج است. او توانایی تغییر آهن را دارد و میتواند آن را به شکلهایی جدید و زیبا تبدیل کند.
کند در حال گل را زر دهد در حال تن را سر
از او انوار دین یابد روان و جان بیدینی
هوش مصنوعی: در این بیت، بیان میشود که هنگامی که انسان در حالتی از عشق یا اتصال به حقیقت قرار بگیرد، به مانند گلی که زرد است، میتواند به جواهراتی دست یابد. در این حالت، انسان از نور دین بهرهمند میشود و روح و جان او از بیدینی و تاریکی رها میگردد.
در آن دهلیز و ایوانش بیا بنگر تو برهانش
شده هر مرده از جانش یکی ویسی و رامینی
هوش مصنوعی: در آن سرای تاریک و ایوانش، نگاه کن که هر مردهای برای جان خود دلیلی پیدا کرده و به یکی از دو حالت ویس یا رامین درآمده است.
ز شمس الدین تبریزی دلا این حرف میبیزی
به امیدی که بازآید از آن خوش شاه شاهینی
هوش مصنوعی: از شمس الدین تبریزی دل من این سخن را میگوید: به امید اینکه آن خوشچهره، شاه شاهان، دوباره برگردد.
حاشیه ها
1392/02/13 00:05
امین کیخا
سالوس یعنی چربزبانی و فریفتاری و از لوس است که واژه ای کهن است و سالوس بنای فارسی دارد ولی عربی است