غزل شمارهٔ ۲۵۴۸
تو استظهار آن داری که رو از ما بگردانی
ولی چون کعبه برپرد کجا ماند مسلمانی
تو سلطانی و جانداری تو هم آنی و آن داری
مشوران مرغ جانها را که ایشان را سلیمانی
فلک ایمن ز هر غوغا زمین پرغارت و یغما
ولیکن از فلک دارد زمین جمع و پریشانی
زمین مانند تن آمد فلک چون عقل و جان آمد
تن ار فربه وگر لاغر ز جان باشد همیدانی
چو تن را عقل بگذارد پریشانی کند این تن
بگوید تن که معذورم تو رفتی که نگهبانی
عنایتهای تو جان را چو عقل عقل ما آمد
چو تو از عقل برگردی چه دارد عقل عقلانی
شود یوسف یکی گرگی شود موسی چو فرعونی
چو بیرون شد رکاب تو سرآخر گشت پالانی
چو ما دستیم و تو کانی بیاور هر چه میآری
چو ما خاکیم و تو آبی برویان هر چه رویانی
تو جویایی و ناجویا چو مغناطیس ای مولا
تو گویایی و ناگویا چو اسطرلاب و میزانی
غزل شمارهٔ ۲۵۴۷: شدم از دست یک باره ز دست عشق تا دانیغزل شمارهٔ ۲۵۴۹: چو دید آن طره کافر مسلمان شد مسلمانی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تو استظهار آن داری که رو از ما بگردانی
ولی چون کعبه برپرد کجا ماند مسلمانی
هوش مصنوعی: شما قصد دارید از ما روی برگردانید، اما همانطور که کعبه با وجود فاصلهاش از مسلمانان ارزش و تقدس دارد، در این حالت هم جایی برای مسلمان بودن باقی نمیماند.
تو سلطانی و جانداری تو هم آنی و آن داری
مشوران مرغ جانها را که ایشان را سلیمانی
هوش مصنوعی: تو در مقام قدرت و زندگی هستی و همواره نیز در همین حالت باقی خواهی ماند. با این حال، از مشاوران و آنهایی که روحها را به پرواز درمیآورند، دوری کن، چرا که آنها تواناییهایی شبیه به سلیمان دارند.
فلک ایمن ز هر غوغا زمین پرغارت و یغما
ولیکن از فلک دارد زمین جمع و پریشانی
هوش مصنوعی: آسمان از هر بلای ناگهانی در امان است، اما زمین پر از آشفتگی و چپاول است. با این حال، زمین تحت تأثیر آسمان دچار جمع و پریشانی شده است.
زمین مانند تن آمد فلک چون عقل و جان آمد
تن ار فربه وگر لاغر ز جان باشد همیدانی
هوش مصنوعی: زمین مشابه بدن است و آسمان مانند عقل و جان میباشد. اگر بدن فربه باشد، اما اگر لاغر باشد، این بدان معناست که جان از آن بیشتر اهمیت دارد.
چو تن را عقل بگذارد پریشانی کند این تن
بگوید تن که معذورم تو رفتی که نگهبانی
هوش مصنوعی: وقتی عقل از بدن دور شود، بدن به بی نظمی و آتش فشانی میافتد و بدن میگوید که من عذرخواهی میکنم، تو که رفتی، دیگر کسی نیست که از من مراقبت کند.
عنایتهای تو جان را چو عقل عقل ما آمد
چو تو از عقل برگردی چه دارد عقل عقلانی
هوش مصنوعی: رحمتها و توجهات تو به جان من مانند عقل است. حالا که عقل من به تو رسیده، اگر تو از عقل فاصله بگیری، آن عقل چه ارزشی دارد؟
شود یوسف یکی گرگی شود موسی چو فرعونی
چو بیرون شد رکاب تو سرآخر گشت پالانی
هوش مصنوعی: وقتی یوسف به کمال میرسد، به مانند گرگی در میآید و موسی به ستمگری فرعون تبدیل میشود. زمانی که تو از رکاب خارج میشوی، در انتها به حالت پالانی درمیآید.
چو ما دستیم و تو کانی بیاور هر چه میآری
چو ما خاکیم و تو آبی برویان هر چه رویانی
هوش مصنوعی: ما مانند دستهایی هستیم که به تو نیاز دارند و تو مانند چشمهای هستی که میتوانی هرچه را که میخواهی به ما بدهی. ما مانند خاک هستیم و تو مانند آبی که میتوانی هر چه را که بخواهی در ما برویانی.
تو جویایی و ناجویا چو مغناطیس ای مولا
تو گویایی و ناگویا چو اسطرلاب و میزانی
هوش مصنوعی: ای مولا، تو مانند یک مغناطیس هستی که به جستجو میپردازد و چنان گویندهای هستی که در عین حال نمیگویی، شبیه به اسطرلاب و ترازوی دقیق.