غزل شمارهٔ ۲۵۴۷
شدم از دست یک باره ز دست عشق تا دانی
در این مستی اگر جرمی کنم تا رو نگردانی
زهی پیدای ناپیدا پناه امشب و فردا
زهی جانم ز تو شیدا زهی حال پریشانی
ز زلف جعد چون سلسل بشد این حال من مشکل
میان موج خون دل مرا تا چند بنشانی
چو آرم پیش تو زاری بهانه نو برون آری
زهی شنگی و طراری زهی شوخی و پیشانی
زبان داری تو چون سوسن نمایی آب را روغن
چرا بیگانه ای با من چو تو از عین خویشانی
زهی مجلس زهی ساقی زهی مستان زهی باده
زهی عشاق دل داده زهی معشوق روحانی
شراب عشق تو آنگه جهان حسن بر جاگه
جمال روی تو آنگه کند جان کسی جانی
بکرده روح را حق بین خداوندی شمس الدین
ز تبریز نکوآیین به قدرتهای ربانی
غزل شمارهٔ ۲۵۴۶: سحرگه گفتم آن مه را که ای من جسم و تو جانیغزل شمارهٔ ۲۵۴۸: تو استظهار آن داری که رو از ما بگردانی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شدم از دست یک باره ز دست عشق تا دانی
در این مستی اگر جرمی کنم تا رو نگردانی
هوش مصنوعی: به خاطر عشق، ناگهان از خودم خارج شدم و میخواهم بدانی که در این حالتی که دارم، اگر اشتباهی مرتکب شوم، تا زمانی که تو رویم را برنگردانی.
زهی پیدای ناپیدا پناه امشب و فردا
زهی جانم ز تو شیدا زهی حال پریشانی
هوش مصنوعی: ای کاش تویی که پیدایی اما در عین حال ناپیدایی، پناه من در این شب و فردا باشی. ای کاش جانم به عشق تو سرشار است و ای کاش حال من در این پریشانی است.
ز زلف جعد چون سلسل بشد این حال من مشکل
میان موج خون دل مرا تا چند بنشانی
هوش مصنوعی: از زلف پیچیدهات چون زنجیری، حال دل من در میان خروشان خون و غم به کجا خواهد رسید و تا کی باید در این وضعیت بمانم؟
چو آرم پیش تو زاری بهانه نو برون آری
زهی شنگی و طراری زهی شوخی و پیشانی
هوش مصنوعی: وقتی که جلو تو زاری میکنم، بهانهی تازهای به وجود میآوری. چه خوب است که تو همچنان شوخ و بازیگوش هستی، و چه زیبا که پیشانیات نماد این ویژگیهاست.
زبان داری تو چون سوسن نمایی آب را روغن
چرا بیگانه ای با من چو تو از عین خویشانی
هوش مصنوعی: تو زبان داری و مانند گل سوسن زیبا هستی، چرا باید مانند روغن بیگانه باشی؟ تو از ذات خودت دور هستی.
زهی مجلس زهی ساقی زهی مستان زهی باده
زهی عشاق دل داده زهی معشوق روحانی
هوش مصنوعی: چه گفتگو و جمع شگفتانگیزی! چه نوشندگان و ساقیای! چه میخانهای پر ز شور و عشق! چه عشاقی که دل به عشق باختهاند! و چه معشوقی با روحی بلند و پاک!
شراب عشق تو آنگه جهان حسن بر جاگه
جمال روی تو آنگه کند جان کسی جانی
هوش مصنوعی: عشق تو همچون شرابی است که وقتی در دل کسی بنشیند، زیباییهای جهان را در سایه چهره تو به تصویر میکشد و در این حال، جان او به عشق تو جان تازهای میگیرد.
بکرده روح را حق بین خداوندی شمس الدین
ز تبریز نکوآیین به قدرتهای ربانی
هوش مصنوعی: روح را، که از آن بهرهای عظیم دارد، به خداوندی که شمسالدین نامیده میشود و از تبریز است، نسبت میدهند. او از ویژگیهای برجسته و توانمندیهای الهی برخوردار است.