گنجور

غزل شمارهٔ ۲۵۴۳

بیا ای شاه خودکامه نشین بر تخت خودکامی
بیا بر قلب رندان زن که صاحب قرن ایامی
برآور دودها از دل به جز در خون مکن منزل
فلک را از فلک بگسل که جان آتش اندامی
در آن دریا که خون است آن ز خشک و تر برون است آن
بیا بنما که چون است آن که حوت موج آشامی
اشارت کن بدان سرده که رندانند اندر ده
سبک رطل گران درده که تو ساقی آن جامی
قدح در کار شیران کن ز زرشان چشم سیران کن
به جامی عقل ویران کن که عقل آن جا بود خامی
بسوز از حسن ای خاقان تو نام و ننگ مشتاقان
که سرد آید ز عشاقان حذر کردن ز بدنامی
بدیدم عقل کل را من نهاده ذبح بر گردن
بگفتم پیش این پرفن چو اسماعیل چون رامی
بگفت از عشق شمس الدین که تبریز است از او چون چین
چو مه رویان نوآیین به گرد مجلس سامی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بیا ای شاه خودکامه نشین بر تخت خودکامی
بیا بر قلب رندان زن که صاحب قرن ایامی
هوش مصنوعی: بیا ای پادشاه ستمگر، بر تخت خودخواهی خود بنشین. بیا و بر دل‌های شوریده و شیدا ضربه بزن که تو صاحب و حاکم دوران هستی.
برآور دودها از دل به جز در خون مکن منزل
فلک را از فلک بگسل که جان آتش اندامی
هوش مصنوعی: دودهایی که از دل برمی‌خیزند، جز در خون نباید جا بگیرند. ای فلک، آسمان را از آسمان جدا کن، زیرا جان من همچون آتش سوزان است.
در آن دریا که خون است آن ز خشک و تر برون است آن
بیا بنما که چون است آن که حوت موج آشامی
هوش مصنوعی: در آن دریا که خون جاری است، همه چیز از خشکی و رطوبت خارج شده است. بیا و نشان بده که چگونه است آن کسی که در موج های این دریا غوطه ور شده است.
اشارت کن بدان سرده که رندانند اندر ده
سبک رطل گران درده که تو ساقی آن جامی
هوش مصنوعی: به کسی اشاره کن که در میخانه‌ها به سر می‌برند و در آنجا آرامش می‌یابند. به او بگو که در ظرف سنگین و بزرگ، شراب بریزد، چرا که تو کسانی را می‌شناسی که آن را می‌نوشند.
قدح در کار شیران کن ز زرشان چشم سیران کن
به جامی عقل ویران کن که عقل آن جا بود خامی
هوش مصنوعی: شراب را در دست شیران بنوش و به تخت سیران نگاه کن، با جامی عقل را سرشار کن؛ زیرا آنجا که عقل برود، نادانی حاکم است.
بسوز از حسن ای خاقان تو نام و ننگ مشتاقان
که سرد آید ز عشاقان حذر کردن ز بدنامی
هوش مصنوعی: ای خاقان، زیبایی تو باعث می‌شود که آتش عشق در دل مشتاقان شعله‌ور شود. اینجا نام و ننگی که ممکن است به‌دست آید اهمیتی ندارد، و باید از شهرت بد دوری کرد.
بدیدم عقل کل را من نهاده ذبح بر گردن
بگفتم پیش این پرفن چو اسماعیل چون رامی
هوش مصنوعی: من عقل کامل را دیدم که خود را آماده قربانی کرده است. به او گفتم: ای کسی که هنرهای بسیاری داری، چگونه راضی به این حالت هستی؟
بگفت از عشق شمس الدین که تبریز است از او چون چین
چو مه رویان نوآیین به گرد مجلس سامی
هوش مصنوعی: او از عشق شمس‌الدین تبریزی صحبت می‌کند و می‌گوید که مانند چین که در هم پیچیده است، چهره‌ی زیبای جوانان نوظهور در دور مجلس تابش دارد.