گنجور

غزل شمارهٔ ۲۵۴

باده ده آن یار قدح باره را
یار ترش روی شکرپاره را
منگر آن سوی بدین سو گشا
غمزه غمازه خون خواره را
دست تو می‌مالد بیچاره وار
نه به کفش چاره بیچاره را
خیره و سرگشته و بی‌کار کن
این خرد پیر همه کاره را
ای کرمت شاه هزاران کرم
چشمه فرستی جگر خاره را
طفل دوروزه چو ز تو بو برد
می‌کشد او سوی تو گهواره را
ترک کند دایه و صد شیر را
ای بدل روغن کنجاره را
خوب کلیدی در بربسته را
خوب کمندی دل آواره را
کار تو این باشد ای آفتاب
نور فرستی مه و استاره را
منتظرش باش و چو مه نور گیر
ترک کن این گنگل و نظاره را
رحمت تو مهره دهد مار را
خانه دهد عقرب جراره را
یاد دهد کار فراموش را
باد دهد خاطر سیاره را
هر بت سنگین ز دمش زنده شد
تا چه دمست آن بت سحاره را
خامش کن گفت از این عالم است
ترک کن این عالم غداره را

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باده ده آن یار قدح باره را
یار ترش روی شکرپاره را
هوش مصنوعی: به من باده‌ای بده که آن یار، با ظاهر ناخوشایندش، مانند تکه‌ای شیرین و خوشمزه است.
منگر آن سوی بدین سو گشا
غمزه غمازه خون خواره را
هوش مصنوعی: به جای اینکه به آن طرف نگاه کنی، به این سمت توجه کن و زیبایی کسی را که دل‌ها را می‌رباید و اشک‌ها را جاری می‌کند، ببین.
دست تو می‌مالد بیچاره وار
نه به کفش چاره بیچاره را
هوش مصنوعی: دست تو به حالت تأسف و بیچارگی به چیزی می‌مالد، نه اینکه راه حلی برای مشکل بیچاره پیدا کند.
خیره و سرگشته و بی‌کار کن
این خرد پیر همه کاره را
هوش مصنوعی: به فکر و اندیشه خودت عمیق‌تر نگاه کن و این عقل و خرد قدیمی را که همیشه حکم‌فرما بوده، بی‌هدف و گیج کن.
ای کرمت شاه هزاران کرم
چشمه فرستی جگر خاره را
هوش مصنوعی: ای بخشش تو، همچون چشمه‌ای است که برای دل‌های دردمند و گرسنه، روزی و رحمت می‌فرستد.
طفل دوروزه چو ز تو بو برد
می‌کشد او سوی تو گهواره را
هوش مصنوعی: نوزاد دو روزه وقتی که بوی تو را حس می‌کند، به سوی تو می‌آید و گهواره‌اش را به سمت تو می‌کشاند.
ترک کند دایه و صد شیر را
ای بدل روغن کنجاره را
هوش مصنوعی: اگر دایه به فرزندش بی‌اعتنایی کند و از او دور شود، بهتر است که به جای آن شیرهای دیگر را انتخاب کرده و تبدیل به چیزی ارزشمند شود.
خوب کلیدی در بربسته را
خوب کمندی دل آواره را
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که منظور این است که یک چیز خوب می‌تواند درهای بسته را باز کند و همچنین می‌تواند دل‌های سرگردان و ناآرام را آرام کند.
کار تو این باشد ای آفتاب
نور فرستی مه و استاره را
هوش مصنوعی: وظیفه تو این است که ای خورشید، نور خود را بر ماه و ستاره‌ها بتابانی.
منتظرش باش و چو مه نور گیر
ترک کن این گنگل و نظاره را
هوش مصنوعی: منتظرش باش و همچون ماه نورانی شو، اینجا را ترک کن و به تماشا بنشین.
رحمت تو مهره دهد مار را
خانه دهد عقرب جراره را
هوش مصنوعی: بزرگوار تو با رحمت خود، به مارها نیز منزلت می‌بخشی و به عقرب‌ها هم مکان می‌دہی.
یاد دهد کار فراموش را
باد دهد خاطر سیاره را
هوش مصنوعی: باد به ما یادآوری می‌کند که کارهایی را که فراموش کرده‌ایم، دوباره به خاطر بیاوریم و ذهن ما را از سفرهای دور و دراز سیارات پر کند.
هر بت سنگین ز دمش زنده شد
تا چه دمست آن بت سحاره را
هوش مصنوعی: هر بت سنگین به خاطر دمیدن نسیمی زنده شد، بگذار ببینیم آن بت سحری چه قدر می‌تواند دمیدن کند.
خامش کن گفت از این عالم است
ترک کن این عالم غداره را
هوش مصنوعی: سکوت کن و بگذار این دنیای بی‌همتا را فراموش کنی.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۵۴ به خوانش پری ساتکنی عندلیب