گنجور

غزل شمارهٔ ۲۵۳

چند نهان داری آن خنده را؟
آن مه تابندهٔ فرخنده را
بنده کُند روی تو صد شاه را
شاه کُند خندهٔ تو بنده را
خنده بیآموز گل سرخ را
جلوه کن آن دولت پاینده را
بسته بدان‌ست درِ آسمان
تا بکشد چون تو گشاینده را
دیده قطار شترهای مست
منتظرانند کشاننده را
زلف برافشان و در آن حلقه کش
حلق دو صد حلقه‌رباینده را
روز وصال‌ست و صنم حاضرست
هیچ مپا مدت آینده را
عاشق زخم‌ست دفِ سخت‌رو
میل لب‌ست آن نیِ نالنده را
بر رخ دف چند طپانچه بزن
دم ده آن نای سگالنده را
ور به طمع ناله برآرد رباب
خوش بگشا آن کف بخشنده را
عیب مکن گر غزل ابتر بماند
نیست وفا خاطر پرّنده را

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چند نهان داری آن خنده را؟
آن مه تابندهٔ فرخنده را
هوش مصنوعی: چند بار می‌خواهی آن لبخند زیبا و درخشان را پنهان کنی؟
بنده کُند روی تو صد شاه را
شاه کُند خندهٔ تو بنده را
هوش مصنوعی: من با ناز و زیبایی تو می‌توانم پادشاهان را به زانو درآورم، و لبخند تو بنده‌ای مثل من را سرشار از عشق و شگفتی می‌کند.
خنده بیآموز گل سرخ را
جلوه کن آن دولت پاینده را
هوش مصنوعی: گل سرخ را به یاد خنده بینداز و جلوه‌ای از آن زیبایی همیشگی را به نمایش بگذار.
بسته بدان‌ست درِ آسمان
تا بکشد چون تو گشاینده را
هوش مصنوعی: در آسمان در به روی کسی بسته است تا او را که درها را می‌گشاید، به سوی خود بکشد.
دیده قطار شترهای مست
منتظرانند کشاننده را
هوش مصنوعی: چشم‌ها به شترهای سرمست دوخته شده‌اند که منتظر راننده خود هستند.
زلف برافشان و در آن حلقه کش
حلق دو صد حلقه‌رباینده را
هوش مصنوعی: موهایت را باز کن و به آن فکر کن که چگونه می‌توانی دل‌های زیادی را با زیبایی خود جذب کنی.
روز وصال‌ست و صنم حاضرست
هیچ مپا مدت آینده را
هوش مصنوعی: روز وصال فرارسیده و معشوق در کنار ماست، پس نگران آینده نباش.
عاشق زخم‌ست دفِ سخت‌رو
میل لب‌ست آن نیِ نالنده را
هوش مصنوعی: عاشق مانند زخم است و با دل سوزان، صدای ناله‌ای شبیه نی دارد که با سختی می‌نوازد و به عاشق می‌زند. عاشق در این تصویر، هم درد و زخم را تجربه می‌کند و هم از آن به عنوان ابزاری برای بیان احساساتش استفاده می‌کند.
بر رخ دف چند طپانچه بزن
دم ده آن نای سگالنده را
هوش مصنوعی: چند ضربه به زینت‌های صورت بزن و در دم نای ساز به نوازش بپرداز.
ور به طمع ناله برآرد رباب
خوش بگشا آن کف بخشنده را
هوش مصنوعی: اگر ساز زیبا، به خاطر آرزوها ناله‌ای سر دهد، دست بخشنده را به شکرانه گشاده نگه‌دار.
عیب مکن گر غزل ابتر بماند
نیست وفا خاطر پرّنده را
هوش مصنوعی: اگر غزل ناتمام بماند، عیب نگذار؛ زیرا وفای پرنده به آزادی‌اش بستگی دارد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۵۳ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۵۳ به خوانش پری ساتکنی عندلیب

حاشیه ها

1397/02/13 13:05
نادر..

خنده بیاموز گل سرخ را...

1397/07/19 02:10
همایون

آفرینش در این غزل معنی‌ نویی پیدا می‌‌کند و خاطر پرنده معنی‌‌های نو شکار می‌‌کند، انسان در آفرینش هم نقش آفریده را دارد و هم آفریننده، گویی آفرینش وقتی با انسان در می‌‌آمیزد معنی‌ حقیقی‌ خود را پیدا می‌‌کند همانگونه که همه معنی‌‌ها با انسان به هستی‌ می‌‌آیند و آن را شکل می‌‌دهند همان طور که ساز را و موسیقی را انسان می‌‌سازد و خنده را انسان به هستی‌ می‌‌بخشد و شاهی‌ و ماهی‌ و وصل و زیبائی را انسان به هستی‌ در می‌‌آورد، با بودن انسان گذشته و آینده به هم پیوند می‌‌خورد و حال و وصال به حقیقت در می‌‌آید، گویی همه چیز در انتظار انسان است و هستی‌ با انسان موجود می‌‌شود و در‌های آسمان با انسان گشوده و راز‌ها با انسان به هستی‌ آورده می‌‌شود، به عمد غزل را ابتر می‌‌نامد چون می‌‌خواهد عنان کار را به انسان بسپارد و بگوید
خوش ز عدم پای نهادی برون
شعله فکن دود پراکنده را