غزل شمارهٔ ۲۵۳
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
حاشیه ها
خنده بیاموز گل سرخ را...
آفرینش در این غزل معنی نویی پیدا میکند و خاطر پرنده معنیهای نو شکار میکند، انسان در آفرینش هم نقش آفریده را دارد و هم آفریننده، گویی آفرینش وقتی با انسان در میآمیزد معنی حقیقی خود را پیدا میکند همانگونه که همه معنیها با انسان به هستی میآیند و آن را شکل میدهند همان طور که ساز را و موسیقی را انسان میسازد و خنده را انسان به هستی میبخشد و شاهی و ماهی و وصل و زیبائی را انسان به هستی در میآورد، با بودن انسان گذشته و آینده به هم پیوند میخورد و حال و وصال به حقیقت در میآید، گویی همه چیز در انتظار انسان است و هستی با انسان موجود میشود و درهای آسمان با انسان گشوده و رازها با انسان به هستی آورده میشود، به عمد غزل را ابتر مینامد چون میخواهد عنان کار را به انسان بسپارد و بگوید
خوش ز عدم پای نهادی برون
شعله فکن دود پراکنده را