گنجور

غزل شمارهٔ ۲۵۳۸

حجاب از چشم بگشایی که سبحان الذی اسری
جمال خویش بنمایی که سبحان الذی اسری
شراب عشق می‌جوشی از آن سوتر ز بی‌هوشی
هزاران عقل بربایی که سبحان الذی اسری
نهی بر فرق جان تاجی بری دل را به معراجی
ز دو کونش برافزایی که سبحان الذی اسری
بپرد دل بیابان‌ها شود پیش از همه جان‌ها
به ناگاهش تو پیش آیی که سبحان الذی اسری
هر آن کس را که برداری به اجلالش فرود آری
در آن بستان بی‌جایی که سبحان الذی اسری
دلم هر لحظه می‌پرد لباس صبر می‌درد
از آن شادی که با مایی که سبحان الذی اسری
ز هر شش سوی بگریزم در آن حضرت درآویزم
که بس دلبند و زیبایی که سبحان الذی اسری
حیاتی داد جان‌ها را به رقص آورده دل‌ها را
عدم را کرده سودایی که سبحان الذی اسری
گریزان شو به علیین دلا یعنی صلاح الدین
چو تو بی‌دست و بی‌پایی که سبحان الذی اسری

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

حجاب از چشم بگشایی که سبحان الذی اسری
جمال خویش بنمایی که سبحان الذی اسری
هوش مصنوعی: اگر پرده را از چشمانت برکنار کنی، تو زیبایی خودت را به نمایش خواهی گذاشت.
شراب عشق می‌جوشی از آن سوتر ز بی‌هوشی
هزاران عقل بربایی که سبحان الذی اسری
هوش مصنوعی: عشق مانند شرابی است که از جایی فراتر از حالت بی‌هوشی نوشیده می‌شود و این عشق می‌تواند هزاران اندیشه را به چالش بکشد.
نهی بر فرق جان تاجی بری دل را به معراجی
ز دو کونش برافزایی که سبحان الذی اسری
هوش مصنوعی: بر روی سر جان، تاجی قرار ده و دل را به اوج و مقام برسان. از هر دو جهان، آن را بالا ببر، چرا که پاک و والاست کسی که شبانه با قدرت خود به سفر برد.
بپرد دل بیابان‌ها شود پیش از همه جان‌ها
به ناگاهش تو پیش آیی که سبحان الذی اسری
هوش مصنوعی: دل پر از شوق و هیجان می‌شود و به سوی بیابان‌ها پرواز می‌کند. پیش از همه جان‌ها، ناگهان تو را می‌بیند و به یاد آن واقعه‌ای می‌افتد که خدایی در آسمان‌ها وجود دارد که در شب سفره‌اش به پیامبر می‌رسد.
هر آن کس را که برداری به اجلالش فرود آری
در آن بستان بی‌جایی که سبحان الذی اسری
هوش مصنوعی: هر کسی را که بلندمرتبه و با شکوه گردانی، او را به آرامش در آن باغی که نامش در قرآن آمده، می‌ستایید.
دلم هر لحظه می‌پرد لباس صبر می‌درد
از آن شادی که با مایی که سبحان الذی اسری
هوش مصنوعی: دل من هر لحظه شاداب‌تر می‌شود و صبرم از آن شادی که با تو دارم، در حال ترکیدن است.
ز هر شش سوی بگریزم در آن حضرت درآویزم
که بس دلبند و زیبایی که سبحان الذی اسری
هوش مصنوعی: من از هر سمت و سو فرار می‌کنم تا به آن معشوق برسم، زیرا او آنقدر زیبا و دلرباست که خداوند او را به آسمان برده است.
حیاتی داد جان‌ها را به رقص آورده دل‌ها را
عدم را کرده سودایی که سبحان الذی اسری
هوش مصنوعی: حیات به جان‌ها زندگی بخشیده و دل‌ها را به وجد آورده، در حالی که عدم را به شور و شوق تبدیل کرده است.
گریزان شو به علیین دلا یعنی صلاح الدین
چو تو بی‌دست و بی‌پایی که سبحان الذی اسری
هوش مصنوعی: از مکان‌های بلند و زیبای بهشتی دوری کن، ای دل. یعنی باید نیکوکار و راستین باشی، در حالی که تو بدون قدرت و امکاناتی همچون معجزه‌ها هستی.

حاشیه ها

1399/08/08 01:11
همایون

غزل معراج جان و دل
گشودن چشم جان و دل، دیدن چهره درون، مستی عشق، فرا تر رفتن از عقل زمینی و رسیدن به شکوه انسان و بزرگی بخشیدن به هستی و آشکار نمودن جهانی نو و به میدان کشیدن نیستی و بی معنی ساختن شش جهت و محدودیت ها،
دل را از شادی به پرواز در می آورد و پرده صبر و شکیبایی را می درد و گریزان به آن سو میکشد که سوی بالایی و والایی است
اما همه این ها در فرهنگ جلال دین با دوست ممکن و میسر است و بدون صلاح دین دل بی دست وبی پا درجای خود باقی می ماند