اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ایا نزدیک جان و دل چنین دوری روا داری
به جانی کز وصالت زاد مهجوری روا داری
هوش مصنوعی: آیا میتوانی اینقدر دوری را تحمل کنی، در حالی که دل و جانم به تو وابسته است؟ آیا میتوانی به کسی که از وصال تو رنج میکشد، اینگونه بیتوجهی کنی؟
گرفتم دانه تلخم نشاید کشت و خوردن را
تو با آن لطف شیرین کار این شوری روا داری
هوش مصنوعی: من دانهای تلخ و ناخواستنی را در دست دارم که نمیتوان آن را کاشت و خورد. با این حال، تو با مهربانی و لطفی که داری، اجازه میدهی با این تلخی کنار بیایم.
تو آن نوری که دوزخ را به آب خود بمیرانی
مرا در دل چنین سوزی و محروری روا داری
هوش مصنوعی: تو نوری هستی که با روشنیات آتش جهنم را خاموش میکنی. با وجود این همه غم و درد در دل من، باز هم جایز میدانی این حال را بر من تحمیل کنی.
اگر در جنت وصلت چو آدم گندمی خوردم
مرا بیحله وصلت بدین عوری روا داری
هوش مصنوعی: اگر در بهشت مانند آدم، گندم را تناول کنم، آیا میتوانی من را با چنین وضعی در بیحجابی بپذیری؟
مرا در معرکه هجران میان خون و زخم جان
مثال لشکر خوارزم با غوری روا داری
هوش مصنوعی: در میانه دوری و فراق، من شبیه سربازی هستم که در میدان جنگ با زخمها و دردها دست و پنجه نرم میکند. احساس میکنم که در سرزمین خوارزم، غوری را به من روا میداری، یعنی به من اجازه میدهی با این شرایط مواجه شوم.
مرا گفتی تو مغفوری قبول قبله نوری
چنین تعذیب بعد از عفو و مغفوری روا داری
هوش مصنوعی: تو به من گفتی که بخشیدهشدهام، اما آیا شایسته است که بعد از بخشش، باز هم مرا آزاری بدهی؟
مها چشمی که او روزی بدید آن چشم پرنورت
به زخم چشم بدخواهان در او کوری روا داری
هوش مصنوعی: چشمی که روزی به تو نگاه کرده و نورش روشنایی بخشیده، حالا به خاطر زخمهایی که از بدخواهان دیده، چشمش از بین رفته. آیا تو اجازه میدهی این کوری به او تحمیل شود؟
جهان عشق را اکنون سلیمان بن داوودی
معاذالله که آزار یکی موری روا داری
هوش مصنوعی: عشق جهانی است که حتی سلیمان، پیامبر بزرگ، هم اجازه نمیدهد که به ظلم و آزار کوچکی به موری روا داشته شود.
تو آن شمسی که نور تو محیط نورها گشتهست
سوی تبریز واگردی و مستوری روا داری
هوش مصنوعی: تو مثل خورشیدی که نور تو همه جا را روشن کرده است، اگر به تبریز برگردی و خود را پنهان کنی، این کار قابل قبول است.
حاشیه ها
جلال دین می گوید که پس از دوستی با شمس از نو زاده شده است یعنی به کلی تغییر کرده است
و با رفتن شمس چگونه احساس تنهائی میکند چون با مردمی سر و کار دارد که او را مانند گذشته میخواهند و او حالا باید
به تنهائی در برابر آنان به ایستد و پر زور تر از گذشته از شمس هم دفاع کند از کسی که او را از گذشته اش بریده و اکنون تنها گذاشته ست ولی از آنجا که او را مانند سلیمان بی آزار و کاردان میداند و باور او به شمس کامل و بی خدشه است پس همه کارهای او را صحیح و سودمند میداند
1397/11/19 08:02
ناصر از آنکارا
سلام
خسته نباشید از بابت چنین مجموعه ای که وافعا احسان کرده اید به خوانندگان آثار فارسی
سوالی دارم در مورد مصرع دوم بیت آخر :
و آن این که :
آیا مولانا میدانسته که شمس بصورت پوشیده و پنهانی به تبریز برگشته ؟
1399/01/12 20:04
شاهرخ najafishahrokh۹۲@gmail.com
کل غزل استفهام انکاری است.
در نزدیک تر از رگ گردن بودنت با من شکی نیست.
در ستاریت شکی نیست.
در دوزخ آشام بودنت و سرد کردن جهنم روانی من شکی نیست.
جدایی از تو دنیایی از مشکلات بر سرم آوار کرده ، در یاریت شمی ندارم.
بعد از اعترافم به اتکا به دنیای فرم و تکیه به ذهن مرا بخشیدی
، و محال است عذابم کنی و در این غفران منتج از آگاهی شکی نیست.
چشمی که دید و نظر تو را ، بر اثر تسلیم و پذیرش دید خودش قرار داد ، چون کوران گمراه نخواهد شد . و در این درست بینی شکی نیست.
عدالت گستریت چنان است که حتی کوچکترین موجود را هم آزرده نخواهد کرد .
الهی ، ای خدا ، و ای زندگی
تو آنچنان بی نهایت و نامحدودی که هرگونه تصور در باره محروم سازی جهانیان از خودت محال است
و چنان آشکاری که در نهان ماندنت هم باور کردنی نیست.