گنجور

غزل شمارهٔ ۲۵۲۶

نکو بنگر به روی من نه آنم من که هر باری
ببین دریای شیرینی ببین موج گهر باری
کی بگریزد ز دست حق کی پرهیزد ز شست حق
قیامت کو که تا بیند به نقد این شور و شر باری
یکی دستش چو قبض آمد یکی دستش چو بسط آمد
نداری زین دو بیرون شو گه باش و سفر باری
چو عیسی گر شکر خندی شکرخنده ببین از وی
چو موسی گر کمر بندی بر آن کوه کمر باری
شدی دربان هر دونی به زیر بام گردونی
به کوی یار ما دررو که بینی بام و در باری
به شاخ گل همی‌گفتم چه می‌رقصی در این گلخن
درآ در باغ جان بنگر شکوفه و شاخ تر باری
عطارد را همی‌گفتم به فضل و فن شدی غره
قلم بشکن بیا بشنو پیام نیشکر باری
به گوش زهره می‌گفتم که گوشت گرم شد از می
سر اندر بزم سلطان کن ببین سودای سر باری
چو سوسن صد زبان داری زبان درکش از این زاری
ز غنچه بسته لب بشنو ز خاموشان خبر باری

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نکو بنگر به روی من نه آنم من که هر باری
ببین دریای شیرینی ببین موج گهر باری
هوش مصنوعی: به زیبایی به چهره من نگاه کن. من آن کسی نیستم که در هر بار دیدن، فقط یک تصویر ساده از خودم ارائه دهم. بلکه همچون دریایی از شیرینی و زیبایی، پر از جواهرات و ارزش‌های درونی هستم.
کی بگریزد ز دست حق کی پرهیزد ز شست حق
قیامت کو که تا بیند به نقد این شور و شر باری
هوش مصنوعی: چه کسی می‌تواند از دست خدا فرار کند؟ چه کسی می‌تواند از سرنوشت و تقدیر الهی خود را کنار بکشد؟ روز قیامت کجاست که انسان بتواند به وضوح ببیند چه آشوب‌ها و هیاهوهایی در زندگی‌اش رخ داده است؟
یکی دستش چو قبض آمد یکی دستش چو بسط آمد
نداری زین دو بیرون شو گه باش و سفر باری
هوش مصنوعی: هر کسی ممکن است در زندگی خود در شرایط مختلفی قرار بگیرد؛ گاهی احساس کمبود و محدودیت می‌کند و گاهی هم اوج آزادی و وسعت را تجربه می‌کند. در واقع، باید یاد بگیریم که از این دو حالت بگذریم و نه به یکی از آن‌ها بچسبیم و نه در آن گیر کنیم، بلکه باید همیشه در حال حرکت و پیشرفت باشیم.
چو عیسی گر شکر خندی شکرخنده ببین از وی
چو موسی گر کمر بندی بر آن کوه کمر باری
هوش مصنوعی: اگر عیسی با لبخند شکرآمیزش بخندد، باید به تماشای آن لبخند شیرین بنشینی. و اگر موسی، کمربندش را در کوه ببندد، بار سنگین و مسئولیت‌هایش را بر دوش می‌گیرد.
شدی دربان هر دونی به زیر بام گردونی
به کوی یار ما دررو که بینی بام و در باری
هوش مصنوعی: تو به دربان هر دو جهان تبدیل شده‌ای، زیر سقف آسمان. به کوی دوست برو و ببیند در و بام آنجا را.
به شاخ گل همی‌گفتم چه می‌رقصی در این گلخن
درآ در باغ جان بنگر شکوفه و شاخ تر باری
هوش مصنوعی: به گل گفتم چرا در این مکان تاریک و خفه می‌رقصی؟ بیا به باغ جان نگاه کن، جایی که شکوفه‌ها و شاخ‌های تازه‌تری وجود دارد.
عطارد را همی‌گفتم به فضل و فن شدی غره
قلم بشکن بیا بشنو پیام نیشکر باری
هوش مصنوعی: من به عطارد می‌گفتم که به خاطر دانش و مهارتش مغرور شده است. قلم را بشکن و بیا تا پیام نیشکر را بشنوی.
به گوش زهره می‌گفتم که گوشت گرم شد از می
سر اندر بزم سلطان کن ببین سودای سر باری
هوش مصنوعی: به زهره می‌گفتم که حالا که در کنار شراب هستی و در محضر سلطان قرار داری، احساسات و افکار عاشقانه‌ات را نشان بده و ببین چه تغییراتی در دلت به وجود آمده است.
چو سوسن صد زبان داری زبان درکش از این زاری
ز غنچه بسته لب بشنو ز خاموشان خبر باری
هوش مصنوعی: اگر مانند سوسن، صد زبان داشته باشی، از این غم و اندوهی که داری، زبان خود را درک کن. از غنچه‌ای که لب‌هایش بسته‌اند، سخنان خاموشان را بشنو و از آن‌ها خبری را دریافت کن.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۵۲۶ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر