برگردان به زبان ساده
اگر گلهای رخسارش از آن گلشن بخندیدی
بهار جان شدی تازه نهال تن بخندیدی
هوش مصنوعی: اگر گلهای چهرهاش از آن باغ سرشار از زیبایی لبخند میزدند، بهار جان تازهای پیدا میکرد و جوانههای تن نیز شاداب و خوشحال میشدند.
وگر آن جان جان جان به تنها روی بنمودی
تنم از لطف جان گشتی و جان من بخندیدی
هوش مصنوعی: اگر آن روح باصفا و گرامی خود را در تن من به نمایش میگذاشتی، تنم از خیری که از وجود تو میگرفتم شاداب میشد و جانم به خاطر دیدن تو به خنده میآمد.
ور آن نور دو صد فردوس گفتی هی قنق گلدم
شدی این خانه فردوسی چو گل مسکن بخندیدی
هوش مصنوعی: اگر آن نور دو صد بهشتی را بگویی، ای قنق (مسرور) من به خاطر گلدم، این خانه فردوسی مانند گلی مسکنی باعث خندهام شده است.
وگر آن ناطق کلی زبان نطق بگشادی
تن مرده شدی گویا دل الکن بخندیدی
هوش مصنوعی: اگر آن سخنگوی جهانی زبان صحبت کند، بدن مرده زنده میشود و دل لال به شادی میخندد.
گر آن معشوق معشوقان بدیدستی به مکر و فن
روانها ذوفنون گشتی و هر یک فن بخندیدی
هوش مصنوعی: اگر آن معشوق که محبوب دلهای دیگران است، دستی با تزویر و هنر داشت، روحها با مهارتی خاص شیفتهاش میشدند و هر یک از آنها به نوبه خود میخندیدند.
دریدی پردهها از عشق و آشوبی درافتادی
شدندی فاش مستوران گر او معلن بخندیدی
هوش مصنوعی: عشق و آشفتگی پردهها را کنار زده و رازهایی که پنهان بودند، به روشنی نمایان شده است. اگر او به صورت آشکار میخندید، دیگر پنهانکاران نیز در معرض دید قرار میگرفتند.
گر آن سلطان خوبی از گریبان سر برآوردی
همه دراعههای حسن تا دامن بخندیدی
هوش مصنوعی: اگر آن پادشاه نیکیها از زیر لباسش سر بیرون بیاورد، همه زیباییها تا دامنش لبخند میزنند.
ور آن ماه دو صد گردون به ناگه خرمنی کردی
طرب چون خوشهها کردی و چون خرمن بخندیدی
هوش مصنوعی: اگر آن ماه، به یکباره دو صد گردونه را در خوشحالی به هم میپیچید و مانند خوشهها میخندید، همانطور که خوشهها هنگام درو کردن شاداباند.
ور او یک لطف بنمودی گشادی چشم جانها را
خشونتها گرفتی لطف و هر اخشن بخندیدی
هوش مصنوعی: اگر او یک لطفی به ما نشان دهد، چشمان جانها را گشاد میکند و تمامی سختیها را برمیدارد. با هر لبخندی که بر لب دارد، دلها را شاد میکند.
شهنشاه شهنشاهان و قانان چون عطا دادی
به مسکینی شدی او گنج و بر مخزن بخندیدی
هوش مصنوعی: ای پادشاه بزرگ، وقتی که به یک انسان نیازمند عطا میکنی، او تبدیل به گنجی میشود و تو به آن خزانه لبخند میزنی.
از آن میهای لعل او ز پرده غیب رو دادی
حسن مستک شدی بیمی و بر احسن بخندیدی
هوش مصنوعی: از شرابهای خوشرنگ او، پردهی غیبت را کنار زدی و زیبایی را به نمایش گذاشتی، به گونهای که بدون شراب نیز از خود مست شدی و به بهترین حالت لبخند زدی.
ور آن لعل لبان او گهرها دادی از حکمت
شدی مرمر مثال لعل و بر معدن بخندیدی
هوش مصنوعی: اگر آن دندانهای زیبای او را با جواهرات قیمتی پر کنی، از علم و فضیلت به سنگ مرمر مانند میشود و به معدن خندیدهای.
ور آن قهار عاشق کش به مهر آمیزشی کردی
که خارا بدادی شیر و تا آهن بخندیدی
هوش مصنوعی: اگر آن خدای قدرت و سختگیر که عاشق را میکشد، با محبت و عشق به تو نزدیک شود، سنگ را به شیر تبدیل میکند و آهن هم به شادی در میآید.
وگر زالی از آن رستم بیابیدی نظر یک دم
به حق بر رستم دستان صف اشکن بخندیدی
هوش مصنوعی: اگر زال، پدر رستم، را میدیدی و یک لحظه به حقیقت نگریسته بودی، از دیدن رستم دستان که صف را میشکند، لبخند به لبانت مینشست.
در آن روزی که آن شیر وغا مردی کند پیدا
نه بر شیران مست آن روز مرد و زن بخندیدی
هوش مصنوعی: در روزی که مردی شجاع مانند شیر بیدار شود، دیگر شیران ناپیدا خواهند شد و در آن روز، مردان و زنان بر سر شجاعت او خواهید خندید.
پیاپی ساقی دولت روان کردی می خلت
که تا ساغر شدی سرمست وز می دن بخندیدی
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف لحظهای میپردازد که ساقی با شتاب و پیوسته شراب را به دلشاد کردن میکوشد. او با شادی و سرخوشی، در حین نوشیدن، به سرمستی میرسد و با لبخند به مینوشد و از زندگی لذت میبرد. این لحظات نشاندهنده خوشحالی و شادی ناشی از مینوشی و بزم است.
هر آن جانی که دست شمس تبریزی ببوسیدی
حیاتش جاودان گشتی و بر مردن بخندیدی
هوش مصنوعی: هر کسی که با محبت و احترام به شمس تبریزی نزدیک شود و او را بوسهای هدیه دهد، زندگیاش ابدی و پایدار میشود و بر مرگ لبخند میزند.
بدیدی زود امن او ز مردی جنگ میجستی
کراهت داشتی بر امن و بر مؤمن بخندیدی
هوش مصنوعی: تو به سرعت متوجه شدی که او به خاطر مردانگیاش در میدان جنگ نمیترسید و برای امنیت و آرامش مؤمنان میخندید.