غزل شمارهٔ ۲۵۲۴
اگر آب و گل ما را چو جان و دل پری بودی
به تبریز آمدی این دم بیابان را بپیمودی
بپر ای دل که پر داری برو آن جا که بیماری
نماندی هیچ بیماری گر او رخسار بنمودی
چه کردی آن دل مسکین اگر چون تن گران بودی
اگر پرش ببخشیدی بر او دلبر ببخشودی
دریغا قالبم را هم ز بخشش نیم پر بودی
که بر تبریزیان در ره دواسپه او برافزودی
مبارک بادشان این ره به توفیق و امان الله
به هر شهری و هر جایی به هر دشتی و هر رودی
دلم همراه ایشان شد که شبشان پاسبان باشد
اگر پیدا بدی پاسش یکی همراه نغنودی
بپرید ای شهان آن سو که یابید آنچ قسمت شد
نحاسی را ز اکسیری ایازی را ز محمودی
روید ای عاشقان حق به اقبال ابد ملحق
روان باشید همچون مه به سوی برج مسعودی
به برج عاشقان شه میان صادقان ره
که از سردان و مردودان شود جوینده مردودی
بپر ای دل به پنهانی به پر و بال روحانی
گرت طالب نبودی شه چنین پرهات نگشودی
در احسان سابق است آن شه به وعده صادق است آن شه
اگر نه خالق است آن شه تو را از خلق نربودی
برون از نور و دود است او که افروزید این آتش
از این آتش خرد نوری از این آذر هوا دودی
دلا اندر چه وسواسی که دود از نور نشناسی
بسوز از عشق نور او درون نار چون عودی
نه از اولاد نمرودی که بسته آتش و دودی
چو فرزند خلیلی تو مترس از دود نمرودی
در آتش باش جان من یکی چندی چو نرم آهن
که گر آتش نبودی خود رخ آیینه که زدودی
چه آسان میشود مشکل به نور پاک اهل دل
چنانک آهن شود مومی ز کف شمع داوودی
ز شمس الدین شناس ای دل چو بر تو حل شود مشکل
تجلی بهر موسی دان به جودی که رسد جودی
غزل شمارهٔ ۲۵۲۳: دل آتش پرست من که در آتش چو گوگردیغزل شمارهٔ ۲۵۲۵: اگر گلهای رخسارش از آن گلشن بخندیدی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اگر آب و گل ما را چو جان و دل پری بودی
به تبریز آمدی این دم بیابان را بپیمودی
هوش مصنوعی: اگر وجود ما برای تو به اندازهی جان و دل عزیز بود، اکنون به تبریز میآمدی و این بیابان را طی میکردی.
بپر ای دل که پر داری برو آن جا که بیماری
نماندی هیچ بیماری گر او رخسار بنمودی
هوش مصنوعی: ای دل، پرواز کن و برو به جایی که دیگر بیماری وجود ندارد. اگر او چهرهاش را نشان دهد، بیماری از بین میرود و نخواهد ماند.
چه کردی آن دل مسکین اگر چون تن گران بودی
اگر پرش ببخشیدی بر او دلبر ببخشودی
هوش مصنوعی: اگر دل بیچارهات سنگین و غمگین بود، چه کردی؟ اگر میتوانستی آن را آزاد کنی، شاید میتوانستی به محبوبی که دارد بر تو مینازد، رحم کنی.
دریغا قالبم را هم ز بخشش نیم پر بودی
که بر تبریزیان در ره دواسپه او برافزودی
هوش مصنوعی: ای کاش قالب من نیز از نعمت بخشش پر بود، چون تو بر تبریزیان در مسیر زندگیات افزونتر شدی.
مبارک بادشان این ره به توفیق و امان الله
به هر شهری و هر جایی به هر دشتی و هر رودی
هوش مصنوعی: مبارک باد بر آنها که در این مسیر موفق شدهاند و خداوند همه جا، در هر شهر و هر مکان، در هر دشت و هر رود به آنها امنیت و آرامش بدهد.
دلم همراه ایشان شد که شبشان پاسبان باشد
اگر پیدا بدی پاسش یکی همراه نغنودی
هوش مصنوعی: دل من به جمع آنها پیوسته است، تا شبی را که میگذرانند، محافظی داشته باشند؛ اگر تو به آنجا برسی، پاسبانی از دلشان خواهد بود که از رنج و ناراحتی دورشان کند.
بپرید ای شهان آن سو که یابید آنچ قسمت شد
نحاسی را ز اکسیری ایازی را ز محمودی
هوش مصنوعی: ای پادشاهان، به آن طرف بپرید که آنچه به شمایان تعلق دارد را بیابید، نه بدبختی را، بلکه خوشی و نعمت را که از جانب اکسیرهای بزرگ و محمودها به می آید.
روید ای عاشقان حق به اقبال ابد ملحق
روان باشید همچون مه به سوی برج مسعودی
هوش مصنوعی: ای عاشقان خدا، به سوی سرنوشت جاودان حرکت کنید و مانند ماه، به سمت برج مسعودی روانه شوید.
به برج عاشقان شه میان صادقان ره
که از سردان و مردودان شود جوینده مردودی
هوش مصنوعی: در میان عاشقان، کسی که با صداقت در مسیر حقیقت حرکت کند، به حقیقت و عشق واقعی دست مییابد. اما کسانی که از مسیر درست منحرف میشوند، به ناکامی و طرد شدن میانجامند.
بپر ای دل به پنهانی به پر و بال روحانی
گرت طالب نبودی شه چنین پرهات نگشودی
هوش مصنوعی: ای دل، به طور پنهانی پرواز کن و بال و پر روحانی خود را پیدا کن؛ اگر شایسته و شایق به این مقام نبودی، هرگز توانایی پرواز به اینجا را نداشتی.
در احسان سابق است آن شه به وعده صادق است آن شه
اگر نه خالق است آن شه تو را از خلق نربودی
هوش مصنوعی: این شعر به شخصیت یا مقام یک شخص بزرگ اشاره دارد که در انجام کارهای نیکو و خیرخواهانه پیشگام است و به وعدههایی که میدهد پایبند است. اگرچه او خالق نیست، اما در جایگاه خود، به گونهای است که شما را از مسیر دیگران جدا میکند و به سمت خود میکشد.
برون از نور و دود است او که افروزید این آتش
از این آتش خرد نوری از این آذر هوا دودی
هوش مصنوعی: او که این آتش را روشن کرده، فراتر از نور و دود است. از این آتش، نوری و از این آتش، دودی پدید آمده است.
دلا اندر چه وسواسی که دود از نور نشناسی
بسوز از عشق نور او درون نار چون عودی
هوش مصنوعی: ای دل، چرا در تردید و نگرانی هستی که نمیتوانی حقیقت نور را تشخیص دهی؟ از عشق نور او بسوز، چنان که عود در آتش میسوزد.
نه از اولاد نمرودی که بسته آتش و دودی
چو فرزند خلیلی تو مترس از دود نمرودی
هوش مصنوعی: نگران فرزندان نمرود نباش، که آنها مانند آتش و دود هستند. تو فرزند خلیل هستی، پس از دودی که نمرود ایجاد میکند نترس.
در آتش باش جان من یکی چندی چو نرم آهن
که گر آتش نبودی خود رخ آیینه که زدودی
هوش مصنوعی: جان من همچون آهنی است که در آتش قرار دارد و باید مدتی در آن بماند تا نرم شود. اگر این آتش وجود نداشت، خودم مانند آیینهای میماندم که پاک و بیعیب است.
چه آسان میشود مشکل به نور پاک اهل دل
چنانک آهن شود مومی ز کف شمع داوودی
هوش مصنوعی: مشکلات زندگی به سادگی حل میشود وقتی که با دل پاک و نورانی اهل معرفت روبرو شویم، همانگونه که آهن در برابر گرمای شمع نرم و شکلپذیر میشود.
ز شمس الدین شناس ای دل چو بر تو حل شود مشکل
تجلی بهر موسی دان به جودی که رسد جودی
هوش مصنوعی: ای دل! از شمسالدین بشناس، وقتی که مشکل تجلی برایت حل شود، مانند موسی که به کوه جودی رسید.
حاشیه ها
1398/08/03 17:11
..
گرت طالب نبودی شه
چنین پرهات نگشودی..