غزل شمارهٔ ۲۵۲۳
دل آتش پرست من که در آتش چو گوگردی
به ساقی گو که زود آخر هم از اول قدح دردی
بیا ای ساقی لب گز تو خامان را بدان میپز
زهی بستان و باغ و رز کز آن انگور افشردی
نشان بدهم که کس ندهد نشان این است ای خوش قد
که آن شب بردیم بیخود بدان مه روم بسپردی
تو عقلا یاد میداری که شاه عقلم از یاری
چو داد آن باده ناری به اول دم فرومردی
دو طشت آورد آن دلبر یکی ز آتش یکی پرزر
چو زر گیری بود آذر ور آتش برزنی بردی
ببین ساقی سرکش را بکش آن آتش خوش را
چه دانی قدر آتش را که آن جا کودک خردی
ز آتش شاد برخیزی ز شمس الدین تبریزی
ور اندر زر تو بگریزی مثال زر بیفسردی
غزل شمارهٔ ۲۵۲۲: دل پردرد من امشب بنوشیدهست یک دردیغزل شمارهٔ ۲۵۲۴: اگر آب و گل ما را چو جان و دل پری بودی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل آتش پرست من که در آتش چو گوگردی
به ساقی گو که زود آخر هم از اول قدح دردی
هوش مصنوعی: دل آتشین من مثل گوگرد در آتش میسوزد، به ساقی بگو که زود برگردد و از ابتدا قدحی را پر کند، زیرا آخرین درد ناشی از آن، از همان اول آغاز میشود.
بیا ای ساقی لب گز تو خامان را بدان میپز
زهی بستان و باغ و رز کز آن انگور افشردی
هوش مصنوعی: بیایید، ای ساقی! تو که میدانی چطور میتوان خاموشی را شکست. بدان که این شراب با طعم بهشتی، همچون یک باغ سرسبز و گلهای زیبای رز است که از انگورهای فشرده به دست آمده است.
نشان بدهم که کس ندهد نشان این است ای خوش قد
که آن شب بردیم بیخود بدان مه روم بسپردی
هوش مصنوعی: میخواهم نشانت بدهم که هیچکس نتواند نشانی از آن شب را بدهد. ای خوشقد، تو آن شب مرا در حالتی از بیخودی بردی که در ذهنم رازی از آن مهرو همچنان باقی است.
تو عقلا یاد میداری که شاه عقلم از یاری
چو داد آن باده ناری به اول دم فرومردی
هوش مصنوعی: تو به خوبی میدانی که وقتی به من آن نوشیدنی داغ را دادند، عقل و درک من از بین رفت و من به بیخیالی کشیدم.
دو طشت آورد آن دلبر یکی ز آتش یکی پرزر
چو زر گیری بود آذر ور آتش برزنی بردی
هوش مصنوعی: دو ظرف آورد آن معشوق، یکی از آتش و دیگری پر از طلا. اگر مانند طلا آتش را بگیری، آن را به نفع خودت میبری.
ببین ساقی سرکش را بکش آن آتش خوش را
چه دانی قدر آتش را که آن جا کودک خردی
هوش مصنوعی: ببین، ای ساقی، سرکش و شاداب را، آن آتش زیبا و دلنشین را بکش. تو چه میدانی ارزش این آتش را، چرا که در آن مکان، کودک کوچک و ناتوانی وجود دارد.
ز آتش شاد برخیزی ز شمس الدین تبریزی
ور اندر زر تو بگریزی مثال زر بیفسردی
هوش مصنوعی: از آتش شاد برخیزی، از وجود شمسالدین تبریزی خوشحال شو و اگر از طلا بگریزی، مثل طلا محو و ذوب خواهی شد.
حاشیه ها
1397/09/21 14:12
سلام دوستان این این غزل مولانای جان اشاره داره به داستان موسی کلیم الله که فرعون که دو طشت مقابلش قرار میده
تا اون امتحان کنه
دو طشت آورد آن دلبر یکی ز آتش یکی پرزر
چو زر گیری بود آذر ور آتش برزنی بردی
موسی آتش گرفت و از دام رست آتش نماد عرفان و زر نماد من ذهنی و نفس پرستی و مادیت عقل ، عقل هرچقدر هم که چاره جوئی کنه چون من ذهنی تصمیم گیرنده اشتباه میکنه و ما باید در لحظه باشیم تا آتش ما را در بر بگیرد
ز آتش شاد برخیزی ز شمس الدین تبریزی
ور اندر زر تو بگریزی مثال زر بیفسردی
استاد عرفان همون آتش اگر ما از سوز آتش قرار نکنیم قطعا به بیداری میرسیم اما اگر غرق دنیا شیم همیشه افسرده هستیم من ذهنی وقتی در آتش شناخت به سوزه ققنوس بیداری بر خواهد خواست