گنجور

غزل شمارهٔ ۲۵۲۲

دل پردرد من امشب بنوشیده‌ست یک دردی
از آنچ زهره ساقی بیاوردش ره آوردی
چه زهره دارد و یارا که خواب آرد حشر ما را
که امشب می‌نماید عشق بر عشاق پامردی
زنان در تعزیت شب‌ها نمی‌خسبند از نوحه
تو مرد عاشقی آخر زبون خواب چون گردی
دلا می‌گرد چون بیدق به گرد خانه آن شه
بترس از مات و از قایم چو نطع عشق گستردی
مرا هم خواب می‌باید ولیکن خواب می‌ناید
که بیرون شد مزاج من هم از گرمی هم از سردی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل پردرد من امشب بنوشیده‌ست یک دردی
از آنچ زهره ساقی بیاوردش ره آوردی
هوش مصنوعی: دل پر از درد من امشب دچار دردی شده که به خاطر آن زهره، ساقی، آن را به من تقدیم کرده است.
چه زهره دارد و یارا که خواب آرد حشر ما را
که امشب می‌نماید عشق بر عشاق پامردی
هوش مصنوعی: هیچ‌کس جرأت ندارد که خواب ما را آشفته کند، زیرا امشب عشق به گونه‌ای نورانی و شگفت‌آور خود را به عاشقان نشان می‌دهد.
زنان در تعزیت شب‌ها نمی‌خسبند از نوحه
تو مرد عاشقی آخر زبون خواب چون گردی
هوش مصنوعی: زنان در شب‌های سوگواری نمی‌خوابند و به خاطر نوحه و گریه تو، مرد عاشق هم به خواب نمی‌رود، مثل غباری در هوا.
دلا می‌گرد چون بیدق به گرد خانه آن شه
بترس از مات و از قایم چو نطع عشق گستردی
هوش مصنوعی: ای دل، چرا مانند یک مهره شطرنج به دور خانه‌ی آن پادشاه می‌چرخیدی؟ از حالتی که در آن سردرگم و پنهان هستی بترس، چون عشق را همچون بساطی پهن کرده‌ای.
مرا هم خواب می‌باید ولیکن خواب می‌ناید
که بیرون شد مزاج من هم از گرمی هم از سردی
هوش مصنوعی: من هم به خواب نیاز دارم، اما خواب نمی‌آید، زیرا حال من از هر دو حالت گرمی و سردی بیرون آمده است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۵۲۲ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر

حاشیه ها

1395/05/21 02:08
بی باک

مرا هم خواب می باید
ولیکن خواب می ناید