گنجور

غزل شمارهٔ ۲۵۱۷

ز رنگ روی شمس الدین گرم خود بو و رنگستی
مرا از روی این خورشید عارستی و ننگستی
قرابه دل ز اشکستن شدی ایمن اگر از لطف
شراب وصل آن شه را دمی در وی درنگستی
به بزمش جان‌های ما ندانستی سر از پایان
اگر نه هجر بدمستش به بدمستی و جنگستی
الا ای ساقی بزمش بگردان جام باقی را
چرا بر من دلت رحمی نیارد گویی سنگستی
از آن می کو ز بهر شه دهان خویش بگشادی
همه هستی فروبردی تو پنداری نهنگستی
ز بانگ رعد آن دریا تو بنگر چون به جوش آید
ولیک آن بحر می‌بودی و رعدش بانگ چنگستی
روان گشته میش چون خون درون دل به هر سویی
تو گویی دل چو قدسستی و می همچون فرنگستی
که لشکرهای اسلام شه ما را درون قدس
ز نصرت‌های یزدانی بر آن افرنگ هنگستی
به یک ساغر نگردم مست تو ساقی بیشتر گردان
خرابی گشتمی گر می ز جام شاه شنگستی
ایا تبریز عقلم را خیال تو بشوراند
تو گویی باده صافی خیالت گویی بنگستی
ترنگ چنگ وصل او بپراندهمی جان را
تو گویی عیسی خوش دم درون آن ترنگستی
پیاپی گردد از وصلش قدح‌ها بر مثال آن
که اندر جنگ سلطانی قدح تیر خدنگستی
چنین عقلی که از تزویر مو در موی می‌بیند
شمار موی عقل آن جا تو بینی گویی دنگستی
ز تیزی‌های آن جامش که برق از وی فغان آید
قدح در رو همی‌آید بریزش گویی لنگستی
چه بالایی همی‌جوید می اندر مغز مستانش
چو گردند شیرگیر از وی مگر گویی پلنگستی
فراوان ریز در جانم از آن می‌های ربانی
ز بحر صدر شمس الدین که کان خمر تنگستی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز رنگ روی شمس الدین گرم خود بو و رنگستی
مرا از روی این خورشید عارستی و ننگستی
هوش مصنوعی: به دلیل زیبایی و درخشندگی چهره شمس الدین، به من بویی و رنگی دست داده است که مرا تحت تاثیر قرار داده است، اما تو از این روشنایی به حیا و شرم خودداری کرده‌ای.
قرابه دل ز اشکستن شدی ایمن اگر از لطف
شراب وصل آن شه را دمی در وی درنگستی
هوش مصنوعی: اگر از لطف محبوب، لحظه‌ای در کنار او نایستی، دل تو از شکستن و آسیب‌دیدن در امان نخواهد بود.
به بزمش جان‌های ما ندانستی سر از پایان
اگر نه هجر بدمستش به بدمستی و جنگستی
هوش مصنوعی: در محفل او، ما هیچ‌گاه نمی‌دانستیم که چه بر سرمان خواهد آمد. اگر به خاطر جدایی او نبود، این بی‌قراری و درگیری‌های دل‌انگیز وجود نداشت.
الا ای ساقی بزمش بگردان جام باقی را
چرا بر من دلت رحمی نیارد گویی سنگستی
هوش مصنوعی: ای ساقی، لطفاً جام بقیه را به دور بگردان و به من توجه کن. چرا بر من رحم نمی‌کنی؟ گویی دل تو سنگین و بی‌حس است.
از آن می کو ز بهر شه دهان خویش بگشادی
همه هستی فروبردی تو پنداری نهنگستی
هوش مصنوعی: به خاطر آن شرابی که نوشیدی، دهانت را برای صحبت باز کردی و تمام وجودت را در این راه صرف کردی. فکر می‌کنی که قدرت و عظمت داری، اما در واقع به اندازه یک نهنگ هستی که در دریا غرق شده است.
ز بانگ رعد آن دریا تو بنگر چون به جوش آید
ولیک آن بحر می‌بودی و رعدش بانگ چنگستی
هوش مصنوعی: به صدای رعد و برق توجه کن و ببین که چگونه دریا به جوش می‌آید. اما بدان که دریا همیشه وجود داشته و آن صدا ناشی از نواختن یک ساز است.
روان گشته میش چون خون درون دل به هر سویی
تو گویی دل چو قدسستی و می همچون فرنگستی
هوش مصنوعی: دل همچون می‌ریزد و بی‌تاب است، گویی که دل مانند چیزی مقدس و پاک است و می نیز شبیه به چیزهایی با زیبایی فرنگی.
که لشکرهای اسلام شه ما را درون قدس
ز نصرت‌های یزدانی بر آن افرنگ هنگستی
هوش مصنوعی: لشکرهای اسلام در کنار ما در قدس هستند و به یاری خداوند، بر دشمنان پیروز خواهیم شد.
به یک ساغر نگردم مست تو ساقی بیشتر گردان
خرابی گشتمی گر می ز جام شاه شنگستی
هوش مصنوعی: من به خاطر تو دیگر به یک جام هم نگاه نمی‌کنم، ای ساقی. چرا که بیشتر در عشق تو غرق شده‌ام و اگر می از جام پادشاهانه بیاوری، راز دلم را می‌شکنی.
ایا تبریز عقلم را خیال تو بشوراند
تو گویی باده صافی خیالت گویی بنگستی
هوش مصنوعی: آیا خیال تو در تبریز باعث شده که عقل من به هم بریزد؟ گویا باده پاک خیالت مرا مست کرده است.
ترنگ چنگ وصل او بپراندهمی جان را
تو گویی عیسی خوش دم درون آن ترنگستی
هوش مصنوعی: صدای دلنشین او چنان جان را سرشار از زندگی می‌کند که گویی عیسی خود در آن آواز موجود است و جان را زنده می‌سازد.
پیاپی گردد از وصلش قدح‌ها بر مثال آن
که اندر جنگ سلطانی قدح تیر خدنگستی
هوش مصنوعی: به طور مکرر، جام‌ها از وصال او پر می‌شوند، مانند کسی که در میدان نبرد، تیرهایش را به سمت حریف رها می‌کند.
چنین عقلی که از تزویر مو در موی می‌بیند
شمار موی عقل آن جا تو بینی گویی دنگستی
هوش مصنوعی: عقلی که قادر است تزویر و فریب را به دقت ببیند و حتی در کوچک‌ترین جزئیات مانند مو، آن را شناسایی کند، می‌تواند به همان اندازه شمارش عقل را نیز انجام دهد. در واقع، این عقل در جایی خاص و با دقت فراوان قابل مشاهده است.
ز تیزی‌های آن جامش که برق از وی فغان آید
قدح در رو همی‌آید بریزش گویی لنگستی
هوش مصنوعی: از تیزی‌های آن جام، که به درخشش خودش فریاد می‌زند، وقتی که لیوان را می‌چرخاند، انگار که بگوید به خاطر سنگینی خود، به راحتی نمی‌توانی بریزی.
چه بالایی همی‌جوید می اندر مغز مستانش
چو گردند شیرگیر از وی مگر گویی پلنگستی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در عقل و تفکر افرادی که مست و شاداب هستند، چه چیزهای بزرگ و مهمی جستجو می‌شود. وقتی این افراد از حالت طبیعی خارج می‌شوند و به نوعی به وجد می‌آیند، شاید احساس کنند که قدرت و توانایی خاصی دارند، مانند پلنگی قوی و چابک.
فراوان ریز در جانم از آن می‌های ربانی
ز بحر صدر شمس الدین که کان خمر تنگستی
هوش مصنوعی: بسیاری از آن می‌های الهی در وجودم جاری است که از دریای دل شمس الدین می‌آید و همچون شراب خوشگوار است.

حاشیه ها

1395/12/16 19:03
وفایی

قرابهء دل ز اشکستن شدی ایمن ، اگر از لطف ....
ایا تبریز ، عقلم را خیال تو بشوراند .....