غزل شمارهٔ ۲۵۱۸
اگر امروز دلدارم کند چون دوش بدمستی
درافتد در جهان غوغا درافتد شور در هستی
الا ای عقل شوریده بد و نیک جهان دیده
که امروز است دست خون اگر چه دوش از او رستی
درآمد ترک در خرگه چه جای ترک قرص مه
کی دیده است ای مسلمانان مه گردون در این پستی
چو گرد راه هین برجه هلا پا دار و گردن نه
که مردن پیش دلبر به تو را زین عمر سردستی
برو بیسر به میخانه بخور بیرطل و پیمانه
کز این خم جهان چون می بجوشیدی برون جستی
غلام و خاک آن مستم که شد هم جام و هم دستم
غلامش چون شوی ای دل که تو خود عین آنستی
چه غم داری در این وادی چو روی یوسفان دیدی
اگر چه چون زنان حیران ز خنجر دست خود خستی
منال ای دست از این خنجر چو در کف آمدت گوهر
هزاران درد زه ارزد ز عشق یوسف آبستی
خمش کن ای دل دریا از این جوش و کف اندازی
زهی طرفه که دریایی چو ماهی چون در این شستی
چه باشد شست روباهان به پیش پنجه شیران
بدران شست اگر خواهی برو در بحر پیوستی
نمیدانی که سلطانی تو عزرائیل شیرانی
تو آن شیر پریشانی که صندوق خود اشکستی
عجب نبود که صندوقی شکسته گردد از شیری
عجب از چون تو شیر آید که در صندوق بنشستی
خمش کردم درآ ساقی بگردان جام راواقی
زهی دوران و دور ما که بهر ما میان بستی
غزل شمارهٔ ۲۵۱۷: ز رنگ روی شمس الدین گرم خود بو و رنگستیغزل شمارهٔ ۲۵۱۹: غلام پاسبانانم که یارم پاسبانستی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اگر امروز دلدارم کند چون دوش بدمستی
درافتد در جهان غوغا درافتد شور در هستی
هوش مصنوعی: اگر امروز محبوبم مرا شاد کند، مانند دیشب که مست شدم، در دنیا جنجال و شور و هیجان به پا خواهد شد.
الا ای عقل شوریده بد و نیک جهان دیده
که امروز است دست خون اگر چه دوش از او رستی
هوش مصنوعی: ای عقل بیتاب، خوب و بد دنیا را دیدهای؛ امروز دستی به خون آلوده است، هرچند دیشب از آن رهایی یافتی.
درآمد ترک در خرگه چه جای ترک قرص مه
کی دیده است ای مسلمانان مه گردون در این پستی
هوش مصنوعی: وقتی یک ترک وارد خرگاه میشود، دیگر جایی برای ترک خوردن باقی نمیماند. آیا مسلمانان هرگز ماهی را در این سطح پایین دیدهاند؟
چو گرد راه هین برجه هلا پا دار و گردن نه
که مردن پیش دلبر به تو را زین عمر سردستی
هوش مصنوعی: به دور گرد راه توجه کن و با احتیاط قدم بردار. از جان خود حفاظت کن، زیرا مردن در پیش محبوب، تو را از این زندگی بیفایده بینصیب خواهد کرد.
برو بیسر به میخانه بخور بیرطل و پیمانه
کز این خم جهان چون می بجوشیدی برون جستی
هوش مصنوعی: به میخانه برو و بدون هیچ محدودیتی شراب بنوش، زیرا وقتی از این دنیای فانی بیرون بروی، دیگر هیچ چیزی برای تو باقی نخواهد ماند.
غلام و خاک آن مستم که شد هم جام و هم دستم
غلامش چون شوی ای دل که تو خود عین آنستی
هوش مصنوعی: من به شدت دلبسته و شیفتهی آن معشوق هستم که همواره در کنار من است و من را به خود جذب میکند. حالا ای دل، تو چگونه میتوانی خود را به او نزدیک کنی در حالی که خود او و آن معشوق یکی هستند؟
چه غم داری در این وادی چو روی یوسفان دیدی
اگر چه چون زنان حیران ز خنجر دست خود خستی
هوش مصنوعی: چرا در این مسیر غمگین هستی وقتی زیباییهای زندگی را دیدهای؟ اگرچه ممکن است مانند زنان درگیر حیرت و ناتوانی شوی و از دستان خود زخم بگذاری، اما هنوز زیباییها وجود دارند که باید به آنها توجه کنی.
منال ای دست از این خنجر چو در کف آمدت گوهر
هزاران درد زه ارزد ز عشق یوسف آبستی
هوش مصنوعی: ای دست، از این خنجر نالمکن! وقتی که در دستانت جواهری از دردها وجود دارد، عشق یوسف ارزش بیشتری دارد.
خمش کن ای دل دریا از این جوش و کف اندازی
زهی طرفه که دریایی چو ماهی چون در این شستی
هوش مصنوعی: ای دل، آرام باش و دیگر این هیجان و کفسری را کنار بگذار. چه چیز شگفت انگیزی است که دریا مانند ماهیست، وقتی که تو در این شست و شوی آن هستی.
چه باشد شست روباهان به پیش پنجه شیران
بدران شست اگر خواهی برو در بحر پیوستی
هوش مصنوعی: این بیت به ما میگوید که اگر میخواهی در میان افراد قوی و بزرگتر قرار بگیری، باید خودت را در چالشها و سختیها آزمایش کنی. وقتی روباهها در برابر شیران قرار میگیرند، نشاندهنده تفاوت قدرتها و تواناییهاست. اگر به دنبال پیشرفت و موفقیت در زندگی هستی، باید در میان چالشهای بزرگتر غوطهور شوی و صبر و استقامت را یاد بگیری.
نمیدانی که سلطانی تو عزرائیل شیرانی
تو آن شیر پریشانی که صندوق خود اشکستی
هوش مصنوعی: تو نمیدانی که چه مقام بلندی داری، همانطور که عزرائیل، فرشته مرگ، به نوعی قدرت و تسلط دارد. تو مانند شیری هستی که در بهت و پریشانی به سر میبرد و در واقع تواناییها و امکانات خود را نمیشناسی. در حقیقت، خود را در قفس اشک و ناامیدی محصور کردهای.
عجب نبود که صندوقی شکسته گردد از شیری
عجب از چون تو شیر آید که در صندوق بنشستی
هوش مصنوعی: عجیب نیست اگر صندوقی بشکند چون در آن شیر نشسته است. عجیبتر این است که شیر را در صندوقی ببینیم.
خمش کردم درآ ساقی بگردان جام راواقی
زهی دوران و دور ما که بهر ما میان بستی
هوش مصنوعی: ساقی، بیصدا و بیخبر به دور ما بگردان جام را. چه دوران زیبایی که به خاطر ما به اینجا رسیدی و این فرصت را برای ما فراهم کردی.