گنجور

غزل شمارهٔ ۲۵۱۴

درآمد در میان شهر آدم زفت سیلابی
فنا شد چرخ و گردان شد ز نور پاک دولابی
نبود آن شهر جز سودا بنی آدم در او شیدا
برست از دی و از فردا چو شد بیدار از خوابی
چو جوشید آب بادی شد که هر که را بپراند
چو کاهش پیش باد تند باسهمی و باتابی
چو که‌ها را شکافانید کان‌ها را پدید آرد
ببینی لعل اندر لعل می‌تابد چو مهتابی
در آن تابش ببینی تو یکی مه روی چینی تو
دو دست هجر او پرخون مثال دست قصابی
ز بوی خون دست او همه ارواح مست او
همه افلاک پست او زهی بالطف وهابی
مثال کشتنش باشد چو انگوری که کوبندش
که تا فانی شود باقی شود انگور دوشابی
اگر چه صد هزار انگور کوبی یک بود جمله
چو وا شد جانب توحید جان را این چنین بابی
بیاید شمس تبریزی بگیرد دست آن جان را
در انگشتش کند خاتم دهد ملکی و اسبابی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

درآمد در میان شهر آدم زفت سیلابی
فنا شد چرخ و گردان شد ز نور پاک دولابی
هوش مصنوعی: آدم در میان شهر به طرز شدیدی دچار تغییر و تحول شد. همچون سیلابی که همه چیز را نابود می‌کند، چرخ زمان به دور خود می‌چرخد و به لطف نور پاک، همه چیز به حالت جدیدی درمی‌آید.
نبود آن شهر جز سودا بنی آدم در او شیدا
برست از دی و از فردا چو شد بیدار از خوابی
هوش مصنوعی: در آن شهر هیچ چیز جز آرزوهای انسان‌ها وجود نداشت. عاشقان که از گذشته و آینده آمده بودند، با بیداری از خواب خود، احساسات‌شان را نشان دادند.
چو جوشید آب بادی شد که هر که را بپراند
چو کاهش پیش باد تند باسهمی و باتابی
هوش مصنوعی: زمانی که آب به جوش می‌آید، بادی به وجود می‌آید که هر کسی را به پرواز در می‌آورد. مانند کاه که در برابر باد تند، به راحتی به این سو و آن سو می‌افتد.
چو که‌ها را شکافانید کان‌ها را پدید آرد
ببینی لعل اندر لعل می‌تابد چو مهتابی
هوش مصنوعی: زمانی که در دل این مشکلات و تنگناها، شکاف‌هایی ایجاد شود، زیبایی‌ها و گوهری‌های درونی خود را به نمایش خواهد گذاشت. مانند تلالو لعل‌هایی که در نور ماه می‌درخشند و جلوه‌ای دلنشین دارند.
در آن تابش ببینی تو یکی مه روی چینی تو
دو دست هجر او پرخون مثال دست قصابی
هوش مصنوعی: در آن نور و روشنی، تو چهره‌ای زیبا و دلربا را مشاهده می‌کنی، در حالی که دستانت از دوری و جدایی او به شدت آسیب‌دیده و خونین شده است، مانند دستان یک قصاب که در کارش زخم‌های زیادی دارد.
ز بوی خون دست او همه ارواح مست او
همه افلاک پست او زهی بالطف وهابی
هوش مصنوعی: از عطر خون دست او، همه ارواح شگفت‌زده‌اند و تمام آسمان‌ها در تحت تأثیر او قرار دارند. چه خوب است که او بخشنده و مهربان است.
مثال کشتنش باشد چو انگوری که کوبندش
که تا فانی شود باقی شود انگور دوشابی
هوش مصنوعی: این بیت به وضعیت انگور اشاره دارد که وقتی آن را می‌کوبند، فانی می‌شود و تبدیل به دوشاب می‌گردد. در واقع، این تغییر نشان‌دهنده این است که گاهی برای رسیدن به یک حالت بهتر یا جدید، باید از چیزی گذشت یا آن را فانی کرد. به عبارت دیگر، این فرایند نشان‌دهنده تحول و دگرگونی است که به دنبال از بین رفتن یک حالت، ظهور حالت جدیدی می‌آورد.
اگر چه صد هزار انگور کوبی یک بود جمله
چو وا شد جانب توحید جان را این چنین بابی
هوش مصنوعی: اگرچه هزاران انگور را له کنی و از آنها عصاره بگیری، همه آن‌ها وقتی به حقیقت می‌رسند، به یک هدف می‌رسند و در نهایت، جان انسان به سوی یگانگی و توحید می‌رسد.
بیاید شمس تبریزی بگیرد دست آن جان را
در انگشتش کند خاتم دهد ملکی و اسبابی
هوش مصنوعی: شمس تبریزی بیاید و دست آن روح را بگیرد و با انگشتش، انگشتری درست کند که نشانی از ملک و همه چیزهای بزرگ باشد.